تبیان، دستیار زندگی
اغلب آن‌هایی که دستی در شعر و شاعری دارند و حتی به تفنن هم شعری می‌خوانند، دست‌کم با نام «سید علی صالحی»، از طریق «نامه‌ها» و «نشانی‌ها» آشنا هستند، حتی اگر متن این شعرها را هم نخوانده باشند، حتما این شعرها را با صدای زنده‌یاد «خسرو شکیبایی» شنیده‌اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه کسی گفته شعر سقوط کرده؟

گفت‌وگو با «سیدعلی صالحی» به بهانه چاپ دو کتاب تازه از شعرهایش


اغلب آن‌هایی که دستی در شعر و شاعری دارند و حتی به تفنن هم شعری می‌خوانند، دست‌کم با نام «سید علی صالحی»، از طریق «نامه‌ها» و «نشانی‌ها» آشنا هستند، حتی اگر متن این شعرها را هم نخوانده باشند، حتما این شعرها را با صدای زنده‌یاد «خسرو شکیبایی» شنیده‌اند.

چه کسی گفته شعر سقوط کرده؟

مگر می‌شود آن صدا را فراموش کرد، وقتی این‌طور شروع می‌کرد به خواندن: «سلام! / حال همه ما خوب است/ ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، / که مردم به آن شادمانی بی‌سبب می‌گویند/ با این همه عمری اگر باقی بود/ طوری از کنار زندگی می‌گذرم/ که نه زانوی آهوی بی‌جفت بلرزد و/ نه این دل ناماندگار بی‌درمان!» اما این شعرها فقط بخشی از جنبه عمومی‌تر شعرهای سیدعلی صالحی است. صالحی شعرهایی هم دارد که اگرچه چندان معروف نیستند و مخاطبان خاص دارند اما از قوی‌ترین کارهای سیدعلی صالحی شاعر نزد اهالی ادبیات محسوب می‌شوند. این‌بار به بهانه چاپ دو کتاب تازه «عاشقانه‌های بعد از گرگ» و «چند رویا مانده تا طلوع سپیده‌دم» با وی به گفت‌وگو نشسته‌ام.

یک مجموعه شعر، چگونه برای شما شکل می‌گیرد؟ منظورم این است که چه منطقی منجر به این می‌شود که فکر کنید این شعرها باید در این مجموعه کنار هم باشند و یک‌سری دیگر از شعرها نه؟

**هیچ منطق خاصی بر تقسیم کمی و کیفی و مهندسی و اندازه این دفترها حاکم نیست. دوره‌بندی این دفترها برعهده خود همین دفترهاست. در یک دوره مستمر کار می‌کنم، ناگهان انگار دیگر هیچ کلمه‌ای به یادم نمی‌آید: دوره استراحت کوتاه و دوره کمین کلمات از راه می‌رسد. این ساعت تنفس، مرز بین دو دوره و دو دفتر است. شعر هیچ شباهتی با انواع دیگر ادبی ندارد که تراز بیاوریم و... بخش‌بندی موضوعی و شکلی را اعمال کنیم. اگر دقت کرده‌اید، دیده‌اید بعضی مجموعه‌شعرهای من خود تجمیع چند دفتر شعر است که هریک عنوانی دارد. مستقل است. من فقط به میل خود آن‌ها را در یک کتاب جای داده‌ام.

این دو کتاب-البته این مسئله در چند کتاب اخیر شما تبدیل به یک سنت شده است-با یک مقدمه نسبتا کوتاه و موجز شروع می‌شوند؛ مقدمه‌ا‌ی که بخشی از روزگار گذشته و دغدغه حال شما را توامان دربرمی‌گیرند و در آن‌ها کمتر به فن و ساخت شعرتان می‌پردازید، این مقدمه‌ها چه کارکردی برای شما دارند؟

**نه، هیچ کارکرد یا منظور خاصی را-در این مقدمه‌ها-دنبال نمی‌کنم. هر مقدمه‌ای گوشه دوره‌ای از حیات کسی است که کتاب او پیش روی شماست. همین! مجموعه شعر تخته سیاه دانشگاه نیست که در مقدمه آن به چند و چون فن و ساخت و تاخت و باخت آن بپردازیم. در مباحث شکلی اگر حرفی هست، رساله شود، چرا دامن شعر را کش بدهد. من دارم پیام می‌دهم که نسل‌های بعدی «نومید» نشوند. می‌توان در هر شرایطی «خلاق» باقی ماند. شعر در هر شرایطی یعنی همین!

می‌خواهم بدانم این مقدمه‌ها با توجه به فضای شعرها شکل می‌گیرند، یا اساسا به عنوان یک مجموعه یادداشت‌های ادامه‌دار در مجموعه‌های بعدی به آن‌ها نگاه می‌کنید؟

**مجموعه‌ای از یادداشت‌های شخصی است. اخیرا کارگردان با عرضه‌ای آمد، گفت بگذارید مقدمه «انیس آخر همین هفته می‌آید» را سینمایی کنیم. رضایت ندادم. گفتم بماند برای بعد. مقدمه‌ها بیشتر «زندگی نوشت» من به شمار می‌روند. من از شعرهای هر دفتر مستقل خواهش می‌کنم: «حالا که دارید می‌روید سفر، دست این مقدمه را هم بگیرید و با خودتان ببرید!» همین و بس!

از تعدادی از مخاطبان و منتقدان شعرهای شما شنیده‌ام که می‌گویند شاعری در اندازه و سابقه سیدعلی صالحی باید حالا که شعرش تثبیت شده است، کمی گزیده‌تر و با‌احتیاط‌تر شعر چاپ کند، چون ممکن است این مسئله تکرر چاپ به سابقه‌اش ضربه بزند، نظر خودتان درباره این مسئله چیست؟

**خیلی ممنونم از نصیحت این عزیزان. من متاسفانه نصیحت‌ناپذیرم! پیش‌تر هم گفتم: شعر مرا پیش می‌برد. دست خودم نیست. می‌آید و من به تقریب حدود 30‌ درصد این شعرها را مکتوب و ثبت می‌کنم و تازه بخشی از این 30‌درصد را-در پی پاک‌نویس کردن‌ها-منتشر می‌کنم. من نگران «سابقه» و «مسابقه» نیستم. آیا می‌توانید از کسی بخواهید به خاطر حفظ اعتبار و شأن و عظمت و (چند تعارف دیگر) این همه نفس نکش، کمی احتیاط کن، روزی دو، سه بار دم و بازدم کافی است. این اخلاق شبانی را باید ترک کرد که: «آب کم جوی و تشنگی آموز!» خود مولانای محترم به این نصیحت خود عمل نمی‌کرد، راه می‌رفت و شعر می‌سرود. و اعتراف می‌کنم: «من کجا تثبیت شده‌ام؟! فقط مرگ آدم‌ها را تثبیت می‌کند!»

شاعری که به گستردگی واژه‌های زنده نرسیده باشد، بهتر است باز هم به تمرین ترانه ادامه بدهد. این من نیستم که زندگی را با پرکاری به شعر می‌کشانم. این خود زندگی‌ است که لبریز از شعر است، لحظه به لحظه، منظر به منظر، حس به حس...! من فقط راوی‌ام

از دهه 60 تا به امروز، شما در تلاش بوده‌اید جریانی با عنوان «شعر گفتار» را در بستر ادبیات و شعر معاصر فارسی به صورت نظری و بلاغی تبیین کنید، حالا با گذشت نزدیک به 30سال فکر می‌کنید تا چه حد در ارائه تعریف و هدف خود موفق بوده‌اید؟ و گمان می‌کنید باز هم حرف نگفته درباره جریان شعر گفتار از سوی شما مانده است؟

**اگر حرفی دارم، شکل و شور و حضور شعرم کافی است!

بسیار خوب، این سوال را همین‌طور نپرسیدم که بخواهم گفت‌وگو را ادامه‌دار کنم! خواستم به اینجا برسم که یکی از اصول شعر گفتاری که شما در پی بسط آن بود‌ه‌اید، استفاده از اصطلاحات و واژ‌گان در زندگی روزمره است، آیا همین اصل و گستردگی که دارد، یکی از دلایل پرکاری شما-در زمینه شعر-نیست؟!

**مگر واژه‌ای هم هست که در زندگی ما جریان نداشته باشد؟ همه دال‌ها و مدلول‌ها، همه صفحات و اشیا و کلمات و...، اندام زندگی ما را شکل می‌دهند. ما در کلمه نفس می‌کشیم. شاعری که به گستردگی واژه‌های زنده نرسیده باشد، بهتر است باز هم به تمرین ترانه ادامه بدهد. این من نیستم که زندگی را با پرکاری به شعر می‌کشانم. این خود زندگی‌ است که لبریز از شعر است، لحظه به لحظه، منظر به منظر، حس به حس...! من فقط راوی‌ام. من فقط کاتبم. خب اگر عده‌ای می‌خواهند در حاشیه زندگی، شعر گزیده بگویند، صاحب‌اختیارند، به من ربطی ندارد. من خواسته‌ام که در حاشیه شعر زندگی گزیده داشته باشم. شاعر دائم‌الشهود نیازی ندارد شب‌های جمعه منتظر الهامات آنچنانی باشد.

اما من فکر می‌کنم این مسئله یک آسیب هم همراه با خود دارد که پیش‌تر اشاره کردم، همین تکراری شدن درونمایه شعرها را سبب می‌شود.

**جای تاسف است که مردم (مخاطبان شعر) از این متون تکراری و درونمایه‌های مشابه استقبال می‌کنند. شما می‌دانید چه می‌گویم! آخر مگر کار شاعر تبدیل وقایع زند‌گی عادی و طبیعی به یک امر دفرمه‌شده و تازه در شعر نیست؟ ما این مسئله را در شعرهای گذشته سیدعلی صالحی قبلا بیشتر و به نحو بهتری می‌دیدیم تا در شعرهای تازه‌اش.

مگر شاعر مریض است یا کراک زده که «وقایع زند‌گی را به یک امر دفرمه... تبدیل کند؟!» اگر واقعا در گذشته، شعر من چنین وظیفه‌ای را تحمل کرده، من معذرت می‌خواهم! زندگی ما که خودش دفرمه و غیرعادی و غیرطبیعی هست، باز هم بیاییم ظلمت بر تاریکی بریزیم؟! حرف آخر من این است: وظیفه واژه‌ها مراقبت از نور است.

مسئله شعر و زندگی روزمره، سوای این‌که در آفرینش شاعر دخیل است، در جای دیگری هم نمود پیدا می‌کند، آن هم نزد «مردم» است، منظورم میزان درگیری روزانه مردم با شعر است. شما فکر می‌کنید مردم ما طی روز-به صورت میانگین-چقدر دغدغه شعر دارند و اصلا تا چه حد می‌توانند که داشته باشند؟

**نباید در هر کاری پای مردم را به میان کشید. دو، سه‌هزار نفری که شعرهای ما را می‌خوانند، قادر به قبول تعریف کلان «مردم» نیستند. مردم، به‌ویژه این سال‌ها، اگر دغدغه شعر داشته باشند، اتفاق بدی رخ داده است... اجازه بدهید سکوت کنم! میانگینی در کار نیست!

از آنچه با توجه به وضعیت شعر امروز ما نسبت به دهه‌های 40 و 50 برمی‌آید این است که رویکرد مردم و حتی بخشی از اهالی ادبیات نسبت به شعر کمتر شده است و آن‌طور مثل گذشته شعرها به زبان‌ها نمی‌افتند، این مسئله را قبول دارید؟ علتش چیست؟

**من این باور غیرآماری را نمی‌پذیرم. تقسیم شعر به دهه‌ها، امری به شدت سیاسی است. چه کسی گفته است شعر سقوط کرده است؟ بروید حساب کنید، کل دفترهای شعر من با نظر به تیراژ و تجدید چاپ و سی‌دی و نوار دکلمه، بیش از یک‌میلیون نسخه فروش رفته است.

بخش ادبیات تبیان

منبع: روزنامه بهار /سیدفرزام حسینی ( با تلخیص)