تبیان، دستیار زندگی
غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟ گارسون:آره می گه: دونش بدین نمیره!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خنده باران
خنده

* غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟

گارسون:آره

می گه: دونش بدین نمیره!

*حیف نون می ره هتل. صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره می بینه روی تابلو نوشته: از ساعت 7 الی 11 صبحانه... از ساعت 11 الی 5 ناهار و از ساعت 5 الی 11 شب شام سرو می شود...

پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟

*معلم: نام پدرت چیست؟

دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد. من به او می گویم بابا، مادرم می گوید پدر بچه ها، نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب!

*اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.

دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟

اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!

*دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.

اولی فریاد می زد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران می گفت: هرچی اون می گه منم دارم!

*از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟

 گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!

*یکی از قبایل آدم خوار مرد کله تاسی را دستگیر می کنند و نزد رئیس خود می برند و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می گوید: از او تاس کباب درست کنید!

فرآوری:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


منابع: a3moonya

کتاب قهقهه ممنوع

مطالب مرتبط:

لبخند فراموش نشود

آن یک تار مو

با هم معما حل کنیم

خندونک

ماجرای الاغ و الاغک

فقط بخندید...

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.