تبیان، دستیار زندگی
قرآن کریم بر خلاف پندار کسانی که مرگ را فنا و نیستی می‌دانند، بر بقای انسان پس از مرگ تأکید می‌کند و هرگز مرگ را نابودی تلقی نمی‌کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حقیقت مرگ از نگاه قرآن چیست؟


قرآن کریم بر خلاف پندار کسانی که مرگ را فنا و نیستی می‌دانند، بر بقای انسان پس از مرگ تأکید می‌کند و هرگز مرگ را نابودی تلقی نمی‌کند.


مرگ

حقیقت انسان را روح مجرد او شکل می‌دهد و با مرگ، روح از بدن جدا می‌شود. وجود و حیات انسان در مرحله دنیوی مانند کودک در گهواره است. مکانی مانند دنیا و تکان‌دهنده‌ای مانند زمان او را به حرکت در‌ می‌آورد تا او به حد کمال جوهری خود برسد، ولی زمانی که به نهایت بلوغ رسید، ناگریز باید خارج شود و این خروج از بدن و مکان و زمان، همان مرگ است.

قرآن کریم بر خلاف پندار کسانی که مرگ را فنا و نیستی می‌دانند، بر بقای انسان پس از مرگ تأکید می‌کند و هرگز مرگ را نابودی تلقی نمی‌کند.

از منظر قرآن کریم حقیقت مرگ انتقال روح از عالم طبیعت به عوالم دیگر و بازگشت انسان به سوی خداست.

قرآن از مرگ با تعابیر مختلفی یاد کرده است:

1. چشیدن: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ ... ؛ هر جاندارى (به ناچار) چشنده مرگ است ،...»(1) اگر انسان به کلی نابود و فانی شود، دیگر چشیدن معنایی نخواهد داشت.

2. توّفی: این تعبیر در مورد مرگ در حدود دوازده بار به کار رفته است که به معنای دریافت کامل است و از آنجا که خداوند دریافت‌ کننده است، مرگ به معنای بازگشت به سوی خداوند خواهد بود.

3. آیاتی که از مرگ به رجوع و سیر به سوی خداوند تعبیر کرده است: «إِلَى رَبِّكَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ؛در آن روز (روز مرگ) سوق و حركت به سوى پروردگار توست (از ملاقات برزخى، قیامت، حضور در محكمه، محاكمه تا بهشت یا جهنم)»(2) این آیات نیز گواه نابود نشدن انسان با مرگ است.

4. تشبیه مرگ به خواب و استعمال توفی در مورد هر دو(3) گواه بر این حقیقت است که انسان هم‌چنان که می‌خوابد، نیست و نابود نمی‌شود؛ با مرگ نیز از بین نمی‌رود.

در سخنی از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «مرگ، همان خوابى است كه هر شب به سراغتان مى‏آید؛ با این تفاوت كه مدتش طولانى است»(4)

عمومیت و حتمیت مرگ

مرگ سنتی همگانی است و خداوند بقا و جاودانگی حیات دنیوی را برای هیچ کس قرار نداده است.(5) در این جهان هرچه غیرخداوند است، فانی است و تنها ذات پروردگار عالمیان است که باقی خواهد ماند.(6)

بر اساس این آیه موجودات عاقل و ذی‌شعور زمین سرانجام فانی می‌شوند و همزمان با پایان یافتن حیات دنیوی، عالم آخرت آغاز می‌شود و این دو از نعمت‌های الهی‌اند؛ زیرا حیات دنیوی مقدمه حیات آخرت است و انتقال از مقدمه به غرض و غایت نعمت است؛ چنان‌که مراد از فنای در آیه همین است، نه فنای مطلق.(7)

اگر مرگ نبود، انسان در زندگی با دشواری‌ها و مشکلات فراوانی روبه‌رو می‌شد که او را از طلب روزی و امرار معاش باز می‌داشت. بنابراین تقدیر مرگ برای انسان امری کاملا حکیمانه است

وجه نعمت شمردن آن است که در این امر، یعنی فنا، همگان را مساوی قرار داده است.

وجه سوم اینکه مردن، مقدمه رسیدن به ثواب است و تنبیه بر اینکه دنیا تداوم ندارد.

احتمال دیگر این است که مرگ لطف است برای مکلف؛ زیرا اگر خدا ثواب را در همین دنیا می‌داد، مستلزم الجاء و اضطرار برای عمل بود و این موجب می‌شد که استحقاق ثواب حاصل نشود. از این رو خداوند مرگ را فاصله میان ثواب و عمل قرار داد تا بنده، اطاعت را برای خوبی آن به جای آورد و آن‌گاه مستحق ثواب آن شود.(8)

از آیه شریفه «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» عمومیت مرگ نسبت به تمامی انسان‌ها فهمیده می‌شود.

همچنین از منظر قرآن مرگ حتمی و گریزناپذیر است. هیچ کس نمی‌تواند از چنگال مرگ بگریزد.(9) هم‌چنان که هیچ کس نمی‌تواند آن را از خود دور کند(10) و مرگ انسان را در هر کجا که باشد، می‌یابد.(11) او در این امر هیچ‌گونه اختیاری ندارد و هیچ کس نمی‌داند که در چه زمان و مکانی از این دنیا کوچ خواهد کرد.(12)

امتحان

قرآن به فلسفه حتمی و گریزناپذیر مرگ اشاره و در آیه «

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ »(13) بر امتحانی بودن آفرینش هر نفسی تأکید کرده است.

روشن است که امتحان مقدمه امر دیگری است و ورای هر مقدمه‌ای ذی‌مقدمه‌ای است و هم‌چنان که پس از امتحان نتایج آن در وعد مشخص اعلام می‌شود، برای حیات دنیوی انسان نیز سرانجامی هست و همه به سوی خداوند باز می‌گردند و او بین آن‌ها داوری می‌کند و آنان نتایج اعمال و رفتار خویش را دریافت می‌کنند.(14) بنابراین اگر حیات دنیوی مقدمه حیات دیگر است، تحقق مرگ ضروری و گریزناپذیر خواهد بود.

درباره علت مرگ نیز نظریات مختلفی مطرح شده است. برخی علت آن را فساد مزاج و بنیه انسان دانسته و برخی دیگر آن را از این رو ضروری دانسته‌اند که اگر مرگ نبود، مکان و غذای لازم برای ادامه حیات انسان‌ها باقی نمی‌ماند.

برخی دیگر تحقق عدالت الهی و دریافت پاداش و کیفر را علت ضرورت مرگ بیان کرده‌اند.

برخی دیگر وجود کائن بودن و نه مبدع بودن انسان را دلیل ضرورت مرگ دانسته‌اند؛ زیرا هر موجود کائنی به این دلیل که علت تام آن معروض حرکت و زمان واقع می‌شود و هر حرکتی سرانجام پایان می‌پذیرد، زوال ناپذیر است.(15)

مرگ لطف است برای مکلف؛ زیرا اگر خدا ثواب را در همین دنیا می‌داد، مستلزم الجا و اضطرار برای عمل بود و این موجب می‌شد که استحقاق ثواب حاصل نشود

آیه شریفه «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ...»(16) بیانگر این است که چون غرض از آفرینش حیات و موت انسان‌هاست؛ پس غرض از مرگ همان تحقق عدالت الهی و دریافت پاداش و عذاب اخروی است. برخی روایات نیز به برخی علل مرگ اشاره کرده‌اند.

در سخنی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «در روزگاران گذشته عده‌ای به پیغمبری که داشتند، گفتند: دعا کن پروردگارت مرگ را از ما برگیرد. آن پیغمبر برایشان دعا کرد و خداوند مرگ را از آنان برداشت. پس تعدادشان افزایش یافت به حدی که منازل و خانه‌ها برایشان تنگ شد و نسل زیاد گشت، ‌و صبح که می‌شد مرد (خانه) مشغول غذا دادن به پدر و پدربزرگ و مادر و پدر و پدربزرگ خود می‌شد و آن‌ها را نظافت می‌کرد و به سر و وضعشان رسیدگی می‌نمود.

این بود که از کسب و کار افتادند پس گفتند: از پروردگارت تقاضا کن ما را به همان حالی که داشتیم بازگرداند. پیامبرشان از پروردگارش خواهش کرد و خداوند آن جماعت را به حال اولشان بازگردانید»(17)

اگر مرگ نبود، انسان در زندگی با دشواری‌ها و مشکلات فراوانی روبه‌رو می‌شد که او را از طلب روزی و امرار معاش باز می‌داشت. بنابراین تقدیر مرگ برای انسان امری کاملاً حکیمانه است.

پی‌نوشت ها:

1.  آل‌عمران: 185.

2.  قیامة: 30 و نیز ر.ک: فجر: 27 و 28.

3.  صدوق، معانی الاخبار، ص 289.

4.  زمر: 42.

5.  انبیاء: 34.

6.  الرحمن: 27 – 26.

7.  المیزان، ج19، ص 101.

8.  مجمع‌البیان، ج 9 و 10، ص 206.

9.  جمعه: 8؛ احزاب: 16.

10. آل‌عمران: 168.

11. نساء: 78.

12. لقمان: 34.

13. انبیاء: 35.

14. المیزان، ج 14، ص 287.

15. اسعدی، قرآن و مسئله معاد، ص 81.

16. ملک: 2.

17. بحارالانوار، ج14، ص 463.

زهرا رضاییان   

بخش قرآن تبیان