بوی قیر داغ
نقد «بوی قیر داغ*»:
در نشست نقد مجموعهی داستان «بوی قیر داغ» که در خانهی فرهنگ صدف برگزار شد، امیرحسینیزدانبد گفت: زاویه دید تمام داستانها ترکیبی از زاویهی دید نمایشی متأثر از نگاهی سینمایی و دانای محدود به شخصیت است. حیدری با ترکیب این دو به شیوهی خودش نوعی زاویه دید کمتر کارشده را پیش گرفته که محصولش رویهی درونکاوانهی تأثیرگذاری به داستانها داده است. نویسنده با حفظ عنصر ضریب نفوذ ذهنی، فاصلهای روشن و کارا با ذهن شخصیتها حفظ میکند و این موضوع به ترکیب صدای ذهن و تصویر صحنه کمک بسیاری میکند. او در اغلب داستانها به شیوهی معمول کتاب اولیها کوشیده مهارتهای داستانیاش را نشان بدهد.
در موضوع کاربرد زبان وی دنبالهرو سنت گلشیری است و تلاش میکند با تخطی از روند معمول گفتار، به فرمهای بیانی متفاوتی دست پیدا کند. این رویکرد زبانی گاهی با تغییر و جابهجایی عناصر داستان است و گاهی با توصیفهای متفاوت و تصویری از اشیا و عناصر صحنه اجرا شده است. دقت به این عناصر در مجموع ما را با مجموعه داستانی تمیز و کممشکل روبهرو میکند.
در داستان اول «حیوانها» اشکال منطقی در مورد بقایای جسدی که توسط گرگها پاره شده، وجود دارد که از یک نفر فقط سگک کمربندش باقی مانده. ضمن اینکه این داستان به رغم توفیقش در ارائهی فضای ترس و وحشت، کار تازهای نیست. به واقع حیدری به شدت محافظهکارانه مینویسد. وی از هرگونه لو دادن رویکردهای اجتماعی و نقادانه آگاهانه دوری میگزیند و این موضوع شاید برای اثر اول چندان اهمیتی نداشته باشد، اما برای آثار بیشتری قابل اجرا نیست. بهترین نمونه از این محافظهکاری در داستان آخر خودنمایی میکند که میتوانست به جهت مضمونی متفاوتترین و اثرگذارترین داستان باشد، اما دوری گزیدن نویسنده از ورود به ریشهشناسی انگیزشهای شخصیتها و نبود موضعگیری مشخص و روشن نویسنده در حیطهی مضمون، داستان را به ضعیفترین داستان مجموعه تبدیل کرد.
شکل و شمایل کتاب بسیار تمیز و آبرومندانه بود و داستانها ویرایش بسیار دقیق و تمیزی داشتند.
همچنین در این نشست، رامبد خانلری با بیان اینکه قصدش حرف زدن دربارهی این مجموعه است؛ نه نقد کردن آن.
مجموعهی داستان «بوی قیر داغ» از آن معدود کتابهایی است که از نظر جهانبینی منطبق بر دنیای امروز حرکت میکند. واکنش آدمها به کنشهای داستانی مطابق انتظار نیست، همانطوری که در زندگی حقیقی نمیتوان واکنش آشناترین آدمها را پیشبینی کرد. به بیان کلیتر میشود گفت؛ این داستان نیست که آدمهای داستان را میسازد، بلکه این آدمهای داستان هستند که داستان را میسازند. نتیجهی چنین داستانی میشود افزایش میزان باورپذیری داستان که بیشتر از هر عنصر دیگری به پذیرش داستان از جانب مخاطب کمک میکند. «بوی قیر داغ» تنها اثر این سالهای ادبیات داستانی نیست که بر واقعیتهای دنیای پیرامون سوار است و پرسوناژهایش امروزی رفتار میکنند، «گراف گربه» و «یک رمانس دانشگاهی مرگبار» هم نمونههای خوبی از این نوع بهرهمندی هستند، اما هوشمندیای که علی حیدری در ارائهی این اثر به کار برده، این است که از این آدمها در همان پلاتهای آشنای ادبیات داستانی بهره برده است.
حالا دیگر باورپذیری به این معنا نیست که شخصیتها آنطور رفتار کنند که انتظار داریم، بلکه حالا از شخصیتهای داستانی انتظار استقلال داریم، انتظار برخورد غیرقابل پیشبینی. داستان «حیوانها» که این مجموعه با آن شروع میشود، روی این مرز ایستاده است. دنیای داستان برف، گرگ و خون دارد و اینها همان موتیفهایی هستند که در مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» خود را به مخاطب شناساندهاند، اما شخصیتهای داستانی شبیه به داستانهای پیش از خود عمل نمیکنند. زن که در جریان خیانت همسرش قرار میگیرد، آنگونه رفتار نمیکند که پیش از این در دنیای داستان به عنوان جواب زن در خیانت مرد میشناختیم و یا واکنش مرد به نسبت حقیقت موجود آنچیزی نیست که از او انتظار میرود. در اواسط داستان شخصیت دیگری به داستان اضافه میشود که با توجه به کدهای داستانی هر لحظه بیم آن میرود که خطرناکتر از همهی عناصر خطرساز حاضر در صحنه باشد، اما او هم مطابق انتظار عمل نمیکند. این یعنی شخصیتهای داستان اول حیدری بر جهانبینیای غیر از آنچه تا به امروز بر دنیای داستان حاکم بوده، سوار هستند.
در داستان دوم حیدری مسیر جدیدی را پیش میبرد یعنی داستانش را از آن لحظهای شروع میکند که ما در اکسترمم تعلیق روایت هستیم. اما به جای جواب دادن به علامت سوالهای موجود آنها را فرض داستانی قرار میدهد و داستان را از همانجا پیش میبرد. این یکی از عمدهترین تفاوتهای ادبیات داستانی ایرانی با ادبیات داستانی کشورهای صاحب داستان است. نویسنده به جای پاسخ دادن به سۆالها و بازگشت به ابتدا در انتهای داستان، به ظرف ذهنی مخاطب اعتماد میکند و داستانش را با ناگفتهها پیش میبرد و گرهی اصلی داستان را بعد از مرحلهی گذار از گرههای اولیه مطرح میکند و در انتها عامدانه از کنار گرهی اصلی هم گذر میکند.
«تاوان» همان داستانی است که بر اصول آزمودهی ادبیات داستانی ما سوار است. از همان داستانهایی که از 40 سال پیش جا ماندهاند و جالب اینجاست که در نقدهایی که تا پیش از این بر مجموعهی «بوی قیر داغ» دیده بودم، این داستان را یکی از موفقترین داستانهای این مجموعه میدانستند.
در این نشست همچنین حمید بابایی که مدیریت نشست را بر عهده داشت به طرح دیدگاهایش دربارهی مجموعهی داستان «بوی قیر داغ» پرداخت. علاوه بر نویسندهی کتاب، یوسف انصاری، سعید شریفی، شاهرخ گیوا و قبادآذرآیین هم در این نشست حضور داشتند.
***
گفتگو با «علی حیدری» درباره «بوی قیر داغ»
آنچه که در این مجموعه شاید بیشتر از هرچیزی نمایان است وفادار ماندن به «نظرگاه» است. چیزی که میدانیم خیلی از داستاننویسان اعتقادی به آن ندارند. میخواهم در این مورد کمی برایمان صحبت کنی. آیا این وفاداری نوعی ادای دین به داستاننویسی مدرن نیست؟
**به نظرم اصلا نمیتوان آن را وفاداری نامید چون استفاده صحیح از «نظرگاه» از اصول پایه نوشتن داستان مدرن است. اولین چیز برای شروع نوشتن داستان، انتخاب نظرگاه مناسب برای نوشتن آن ایدهای است که قرار است بعد از تمام شدن تبدیل به داستان شده باشد.
میدانیم که تصاویر داستانهایت گیرا و پرتپش و بعضی جاها میخکوب کننده است، آیا فکر نمیکنی پرداختن به اینهمه جزیئات راه را بر تخیل خواننده میبندد؟ یا فکر میکنی این تخیل و تحلیل خواننده باید در جاهای دیگری از داستان به کار برده شود؟
**شاید حجم جزئیاتی که من در داستان مینویسم بیشتر از مقداری باشد که در بقیه داستانها نوشته میشود که این برمیگردد به علاقهام به سینما و نوشتن فیلمنامه. اما همین مقدار هم شاید یک صدم آن چیزی است که خواننده در ذهن خودش و در هنگام خواندن داستان میسازد. من جزئیات را برای نوشتن انتخاب میکنم فقط برای کمک به خواننده برای ساختن دقیقتر جزئیات دیگر. چون اعتقاد دارم پرداختن به جزئیات لذت خواندن را مضاعف میکند.
آیا برای نوشتن داستانهایت( منظورم قبل از شروع نوشتن) مناسک و آیین خاصی داری؟ کمی برایمان از چطور نوشتنت میگویی؟
**بهترین زمان نوشتن برایم صبحهای زود است. وقتی هنوز هوا روشن نشده و یا کمی بعد از آن. وقتی پشت میز اتاقم نشستهام و به تابلوی روی دیوار اتاقم نگاه میکنم. خیلی دوست دارم هنگام نوشتن با هدفن موسیقی فیلمهای مورد علاقهام را گوش کنم که به تمامی من را از زمان و مکانم دور کند و به جهان داستانی که مینویسم وارد کند. اما بطور کل میتوانم در هر زمان و مکانی بنویسم، اینطور نیست که بجز جای مورد علاقهام در دیگر مکانها قادر به نوشتن نباشم.
آیا کار جدیدی در دست نوشتن داری؟ برنامه ات برای آینده چیست یا حداقل سال نود و دو ؟
**نوشتن رمانی را که از سال 89 شروع کرده بودم به پایان رساندم و مشغول آخرین بازنویسی هستم. اسم رمان را گذاشتم «تپه خرگوش» و امیدوارم آخرین بازنویسی هم تا آخر بهار تمام شود. بعد از تمام شدن این کار هم میخواهم یک رمان تازه شروع کنم. ایدههای اولیه رمان جدید را دارم. فقط قبل از شروع احتیاج به مقداری تحقیقات اولیه دارد.
* بوی قیر داغ/ علی اکبر حیدری/ انتشارات روزنه/ چاپ اول/ سال 1391/ 120 صفحه/ 3200 تومان
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، نواک