مرا نام بهتر که تن مرگ راست
بررسی پندهای فردوسی از دید فرهنگ ایران
بزرگان و پیشوایان علم و ادب در ایران هریک به سهم خود نقش خود را در تجلی بخشیدن به جنبههای مختلف فرهنگ ایرانی ایفا کردهاند.
فردوسی طوسی با ایجاد شاهکاری بنام «شاهنامه» بعنوان یک شاعر بزرگ حماسهسرا در ادبیات فارسی معرفی شده است.
هنر جهان بینی فردوسی بر همه این گزارشها رنگ خاصی بخشیده و تأمل و دید فلسفی وی در قالب ابیاتی که پندهای او را تشکیل میدهند جلوهگر شده است.
در این بررسی کوشش میشود نظم و ارتباط منطقی میان ابیات برگزیدهای از پندهای فردوسی ایجاد شود تا بر اثر آن تصویری که فردوسی از یک وجود آرمانی فرهنگ ایرانی ترسیم میکند مشخص گردد.
با توجه به شخصیت فردوسی که از یک فردی علاقمند و معتقد به آداب و رسوم و خصوصیات فرهنگ ایرانی بوده و از سوی دیگر در نقل منابعی که در اختیار داشته است دقت و امانت لازم به کار برده و همچنین ملاحظه دانش و روشن بینی و ژرفنگری فردوسی در لابلای اوراق شاهنامه میتوان امیدوار بود تصویری که به اتکای گفتار وی از اخلاق و ادب ایرانی ترسیم میگردد برای معرفی گوشهای از اصالت فرهنگی ایران سندیت داشته باشد.
اساس تربیت صحیح و وجود آراسته، در نظر فردوسی منوط به داشتن چهار بهره است که عبارت است از: خرد، فرهنگ، هنر، و گوهر.
یکی داستان زد بر او پیلتن که هرکس که سربر کشد ز انجمن هنر باید و گوهر نامدار خرد یار و فرهنگش آموزگار چو این چار گوهر بهجای آوری به مردی جهان زیر پای آوری
خرد را فردوسی خلعت ایزدی و اساس زندگی میشمارد و آن را به تاجی بر فرق شهریاران میدرخشد یا به گنجی پرزر و خواسته تشبیه میکند.
دانش و خرد در شاهنامه لازم و ملزوم همدیگر شناخته میشود. تأثیر و سود خرد همان رو آوردن بسوی دانش است. هیچ کس از آموختن بینیاز نیست. آیا میتوان دانا و نادان را یکسان به شمار آورد؟ مقام مرد دانشمند از همه والاتر است و ارزش دانش از گنج بیشتر است.
چنان دان که کس که دارد خرد به دانش روان را همی پرود
خرد همچون آب است و دانش زمین بدان کین جدا و آن جدا نیست زین
بدانش روان را توانگر کنید خرد را همان بر سر افسر کنید
چنین گفت آنکس که داناتر است به هر آرزو بر تواناتر است
ولیکن از آموختن چاره نیست که گوید که دانا و نادان یکی است؟
چنان چون تنت را خورش دستگیر ز دانش روان را بود ناگزیر
بیاموز و بشنو ز هر دانشی بیابی ز هر دانشی رامشی
میاسای ز آموختن یک زمان ز دانش میفکن دل اندر گمان
چنین داد پاسخ که دانش به است که داننده بر مهتران برمه است
در دانش از گنج نامیتر است همان نزد دانا گرامیتر است
«فرهنگ» نتیجه و حاصل دانش و آموختن است. فرهنگ موجب آرایش جان و صفای روان است.
«هنر» عبارت است از شایستگیها و مهارتها و منظور از «گوهر» سرشت، طبیعت و صفات و استعدادهای موروثی است. در مورد مقایسه فرهنگ و هنر با گوهر، فردوسی مقام فرهنگ را از گوهر افزونتر میشمارد. هنر را به منزله بوی گل و گوهر را به مثابه رنگ آن تمثیل میکند و افتخار به فرهنگ و هنر را والاتر از افتخار به گوهر میشمارد.
در یاد گرفتن هنر و دانش، فردوسی به کار و کوشش و تجربه و آزمایش اهمیت اساسی میدهد. پذیرش رنج و زحمت را در برابر سود و نتیجه دانش با ارزش و سزاوار میداند.
به گفتار خوب ار هنر خواستی به کردار پیدا کن آن راستی جوان گرچه دانا بود با گهر ابی آزمایش نگیرد هنر یکی داستان دارم از روزگار که هرجای دارم همی یادگار سگ کار دیده بگیرد پلنگ ز روبه رمد شیر نادیده چنگ به رنج آری تنت را رواست که خود رنج بردن به دانش سزاست به خواب اندر است آنکه بیدارگشت پشیمان شود چونکه بیدار گشت
اهمیت و دقت شناسی یا بقول خود فردوسی هنگام جستن و نظم و ترتیب در زندگی و پیروی از راهنماییو مشورت با مردم هوشیار و پشتکار و پایداری در کوششها شرط اصلی پیروزی درهر کار است.
به هر کار هنگام جستن نکوست زدن رای با مرد هشیار و دوست چو کاهل شود مرد هنگام کار از آن پس نیاید چنان روزگار از امروز کاری به فردا ممان که داند که فردا چه گردد جهان
درباره روش زندگی، فردوسی معتقد است که هرکس سه نیاز اصلی دارد که عبارت است از غذا، لباس و جای آسایش میباشد و بیش از آن موجب رنج و افزونی آز در زندگی است.
در انتخاب شغل شرط اساسی آن است که به آبروی شخص لطمه وارد نسازد:
هم از پیشهها آن گزین کاندر او ز نامش نگردد نهان آبرو
در زندگی برای همه کس نیازی پیش میآید ولی نزد مردم بخیل نباید اظهار نیاز کرد. گردآوری مال ثمری جز درد و رنج و ملال ندارد. مرد هشیار کسی است که از دارایی خود بهرهمند شود و با بخشش و کمک به مردم مستمند نام نیک حاصل کند. افراط و تفریط هر دو ناپسند است باید با پس اندازی مناسب به روز و نیستی اندیشه کرد.
در باب شناسایی یک دوست خوب فردوسی صفات جوانمردی، یارمندی در سختی، خردمندی و گذشت و راستی را از شرایط لازم میشمارد:
بپرسیدش از دوستان کهن که باشند هم گوشه و هم سخن چنین داد پاسخ که از مرد دوست جوانمردی و داد دادن نکوست همان دوستی که با کسی کن بلند که باشد به سختی ترا یارمند دگر با خردمند مردم نشین که نادان نباشد بر آئین و دین نداری دریغ آنچه داری زدوست اگر دیده خواهد اگر مغز و پوست چو با راستی باشی و مردمی نبینی جز از خوبی و خرمی
نیکی و نیکوکاری و دوربودن از بدی پندی است که بصورت تأکید و تکرار در شاهنامه دیده میشود. در توضیح نیکی هم به اندیشه نیک و هم به گفتار و کردار نیک توجه شده است و از اینرو اشعار فردوسی شعار ایرانیان باستان را به خاطر میآورد
چه بسیار مردمی که ممکن است نیکی را بخاطر سودی که بر آن مترتب است و یا به قصد تظاهری انجام دهند. یکی از با ارزشترین پندها و راهنماییها فردوسی تشویق به نیکی در نهان یا نیکی بدون تظاهر است. البته چون ممکن است کمتر کسی پیدا شود که نیکی را تنها بخاطر نفس نیکی انجام دهد فردوسی با لطف بیان خاصی امیدواری میدهد که جهان سرانجام هر رازی را فاش میکند و نیکی یا بدی بالاخره آشکار میشود.
کسی کو بود پاک و یزدانپرست نیازد به کرداربد هیچ دست وگر چند بد کردن آسان بود به فرجام زو دل هراسان بود اگر دل ترا سنگ خارا شود نماند نهان آشکارا شود اگر چند نرم است آواز تو گشاده کند روز هم راز تو ندارد نگه راز مردم جهان همان به که نیکی کنی در نهان نباشد کسی بر جهان پایدار همه نام نیکی بود یادگار
نیکی حتی در برابر بدی نیز تمجید شده است. با این حال فردوس بصراحت اظهار نظر میکند که هرچند به دشمن نیکی کنی از او جز دشمنی عاید نمیشود. شاید یک دلیل اصلی بر این عقیده ناشی از آن است که فردوسی نیز مانند دیگر دانشمندان ایرانی معتقد بوده است که سرشت و طبیعت انسانی تغییر ناپذیر است و درخت تلخ اگر در باغ بهشت هم پرورش یابد همان میوه تلخ بار میآورد.
دید فلسفی فردوسی که در غالب داستانهای شاهنامه نمودار میشود یکی از ویژگیهایی است که به ارزش شاهنامه افزوده است. شگفتیهایی که در جریان داستانها آشکار میشود مجالی حاصل میکند که فردوسی با نگاهی عبرت آمیز به آن شگفتیها بنگرد و فکر و احساس خود را نه تنها نسبت به شگفتی یک رویداد معین بلکه بطور کلی نسبت به سرانجام زندگی و آیین و رسم جهان اظهار کند.
چرا زندگی که پایانش نیستی و تباهی است ایجاد شد؟، آیا شربت مرگ که هر نفسی باید طعم آنرا بچشد داد طبیعت است یا بیداد آن؟ چرا جهان نیکی را با بدی پاداش میدهد؟ چرا یکی را به چرخ بلند میرساند و دیگری را خوار و زار و نژند رها میکند؟
ما همه از بازیگری این چرخ گردان متحیریم و از آئین و رسم آن غافل و بیخبر میباشیم؟ هرکسی که روزگاری در عرصه این جهان پهناور گردن کشیده به نوعی اسیر چنگ آز و فزون طلبی بوده است. زندگی چیزی جز رنج دراز نیست که روزی باغمی درد آلود به پایان می”¹سد و باز گیتی روش همیشگی خود را دنبال میکند.
جهانا مپرور چوخواهی درود چو میبدروی پروریدن چه سود اگر مرگ داد است بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست از این راز جان تو آگاه نیست بدین پرده اندر تو را راه نیست درین جای رفتن نه جای درنگ بر اسب قضا گر کشد مرگ تنگ چو آیدش هنگام بیرون کنند وزان پس ندانیم تا چون کنند
این فلسفه ناپایداری و بیاعتباری جهان که در گفتار غالب شاعران زبان فارسی دیده میشود طرز فکر و باور همگانی بوده است. بعضی از گویندگان و نویسندگان از این طرز تفکر در فلسفه زندگی به یکنوع نتیجه منفی رسیده و زندگی و همه تلاشها و نبردهای آن را بیحاصل تلقی کردهاند. اما شاهنامه که داستانهای آن سراپا تلاش و نبرد برای پیروزی در زندگی است چگونه میتواند مبلغ تنبلی و درویشی و گوشهنشینی باشد؟ رنج و کوشش در شاهنامه به جای اینکه از زبانهای زندگی شمرده شود از شرطهای اصلی موجود زنده قلمداد میگردد.
تن آسایی و کاهلی دور کن بکوش و ز رنج تنت سور کن که اندر جهان سود بیرنج نیست کسی را که کاهل بود گنج نیست
زندگی کوتاه و ناپایدار است و گنج و دینار و کاخ بلند همگی نابود میشود و در پایان همه آنچه سرنوشتش نیستی است تنها یک چیز باقی میماند و آن شرافت و افتخار و نام نیک است. زندگی خود فردوسی از نظر مادی بروفق مراد وی نبوده است بویژه در سن پیری با تهی دستی و سختی روبرو شده است اما وجدان او با عقیده راسخی که به ارزش شرافت و افتخار و نام نیک داشته همواره قرین خشنودی و آرامش بوده است. هیچ گواهی بر این مدعا گویاتر از سخن خود فردوسی نیست:
اگر نیست ایدر فراوان درنگ همه نام بهتر که ماند نه ننگ مرا مرگ بهتر از آن زندگی که سالار باشم کنم بندگی مرا سر نهان گر شود زیر سنگ از آن به که نامم برآید به ننگ
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: مرکز اسناد و مدارک میراث فرهنگی/نیساری، سلیم. "بررسی پندهای فردوسی ازدید فرهنگ ایران". دوره9، ش102و103( فروردین واردیبهشت50): ص2-7.