تبیان، دستیار زندگی
شهید احمد پاریاب در آخرین روزهای سال 1391، براثر سالها تحمل مجروحیت های جسمی و ناراحتی های روحی که به وی در طول دوران جنگ وارد شده بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تنهایی های شهید پاریاب

چهل روز از شهادت احمد پاریاب گذشت


شهید احمد پاریاب در آخرین روزهای سال 1391، براثر سالها تحمل مجروحیت های جسمی و ناراحتی های روحی که به وی در طول دوران جنگ وارد شده بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید.

شهید احمدپاریاب

سعید معدنی عضو «گروهان ویژه شهادت» در آستانه چهلمین روز شهادت شهید احمد پاریاب، از فرماندهان دوران جنگ تحمیلی می گوید: آن سالها، حدود سال های 63 ـ 1362، به توصیه فرمانده لشکر 27 محمد رسول  الله(ص)  (ص) ، شهید حاج عباس کریمی «گروهان ویژه شهادت» تشکیل شد و فرماندهی آن به شهید احمد پاریاب سپرده شد تا ضمن خط شکن بودن، در صورت بروز هرگونه مشکل یا گره در هر نقطه از طول جبهه عملیات و یا نیاز به یک گروهان، ما را سریع به آن نقطه برسانند. وی می افزاید: «گروهان ویژه شهادت»، بعد از خروج ما از این گروهان و رفتن به واحدهای دیگر، ارتقا یافت و به «گردان شهادت» تبدیل شد و شهید پاریاب هم فرمانده «گردان شهادت» باقی ماند.

30سال پیش با فرمانده شهید، احمد پاریاب

این همرزم شهید پاریاب یاد آورد: ذهنیت و تصویری که من از شهید پاریاب دارم، در سالهای 63 ـ 62 بوده است، و آن تصویر را نقل می کنم. بدیهی است که از زحمات، مسئولیت ها و خدمات بعدی او، و درپی آن مجروحیت ها و رنج هایش اطلاع چندانی ندارم. تصویر من از او تصویری از مردی که کمتر می خندید و جدی بود و در مقابل جان نیروهایش خود را مسئول می‌دانست.

از دورانی می‌گویم که گروهان ویژه شهادت تازه تشکیل شده بود و شهید پاریاب تلاش داشت تا نیروهای زبده ای را پرورش دهد و اثبات کند که ایجاد «گروهان ویژه شهادت» و انتخاب وی به عنوان فرمانده، از سوی فرمانده ی لشکر 27 محمد رسول  الله(ص)، حاج عباس کریمی تصمیمی درست بوده است.

البته او نیروهایش را از بین ما، بچه های رزمنده که به منطقه اعزام شده بودیم، از رزمنده های کاملاً معمولی انتخاب می کرد. اما با آموزش های طولانی، جدی و سخت گیرانه، نیروهای کارآمدی را پرورش داد.  به یاد دارم وقتی برای اولین بار به صف ایستادیم، شهید پاریاب را دیدم که اندام ورزیده و چهره ای مصمم داشت. نمی‌شد تشخیص داد کی می خندد و کی کاملاً جدی می شد. در پشت چهره جدی، هر ازگاهی لبخندی جاری می شد و نیروها را سر نشاط می آورد.

برادر بزرگمان بود

این رزمنده دفاع مقدس می گوید: او مثل بسیاری از رزمندگان و فرماندهان، ساده، بی تکلف و صادق بود. آنان مثل ابرهای بهاری، گاهی می غریدند و گاهی با اشک هایشان لطافت را بر سجاده های عبادت جاری می ساختند، فقط آنانکه در جبهه بودند و رفتار فرماندهان و رزمندگان زمان جنگ را از نزدیک دیده اند، درک می کنند و می دانند که من چه می گویم. این فرماندهان درعین حال که بر سر نماز هایشان سجده های طولانی و دعا و نیایش داشتند، در مقابل همه نیروهای مردمی تحت امر خود از نوجوان 16 ـ 15 ساله تا پیرمردان، تواضع خاصی داشتند، اما در مقابل دشمن متجاوز به خاک و ناموس، مثل شیر می غریدند و فریادشان در صحنه های نبرد به نیروهای خودی روحیه می داد و دشمن را از عزمش تهی می ساخت. شهید احمد پاریاب دقیقاً اینچنین بود.

او گاهی ما را نصیحت می کرد و به ما توصیه می کرد:همیشه آمادگی جسمانی داشته باشید، جنگ جای مذاکره و گفتگو نیست و اینجا صحنه نبرد است. کوچکترین غفلت موجب کشته شدنتان می شود.

شهید ما را مثل برادر کوچک خود می دید و احساس مسئولیت می کرد، برادرش محمد پاریاب توسط بشکه های فوگاز (بشکه هایی پر از بنزین که دشمن به عنوان تله انفجاری به کار می گرفت) به شهادت رسیده است. شهید احمد پاریاب گاهی خاطراتی آمیخته با طنز تعریف  می کرد.

از شهید پاریاب جدا شدم

همانطور که گفتم، این خاطرات و این دوره به حدود 30 سال پیش برمی گردد. من بعد از آن به خدمت سربازی (پاسدار وظیفه) در لشکر 27 محمد رسول  الله(ص)  (ص)  در یگان دریایی مشغول شدم و بعدها در دوران دانشجویی که به جبهه می رفتم، غالباً در لشکر سیدالشهدا بودم و هر از گاهی از دوستان آن دوره از پاریاب و سایر فرماندهان لشگر 27 سراغ میگرفتم.

آنان مثل ابرهای بهاری، گاهی می غریدند و گاهی با اشک هایشان لطافت را بر سجاده های عبادت جاری می ساختند، فقط آنانکه در جبهه بودند و رفتار فرماندهان و رزمندگان زمان جنگ را از نزدیک دیده اند، درک می کنند

خبر شهادت شهید پاریاب شکه ام کرد

صبح روز 24 اسفند 1391، در روزهای پایانی سال و آغاز سال نو، از طریق پیامک ارسالی از دوستان دوران جنگ، باخبر شدم سردار احمد پاریاب بر اثر جراحات و لطمات وارده از دوران جنگ به شهادت رسیده است. ناگهان همه آن تصاویر و خاطرات دوران عضویت در «گروهان ویژه شهادت» در ذهنم حاضر شد.

معدنی اذعان می کند: فرماندهان جنگ در کنار آسیب های جسمی، به خاطر قرار گرفتن در معرض انفجارات و تأثیرات منفی ناشی از  شهادت یاران و دوستان، از لطمات روحی هم رنج فراوان می کشند.پاریاب ها در کنار مجروحیت ها و شیمیایی بودن، از ناراحتی های روحی هم رنج می برند. متأسفانه بعد از جنگ آنقدر غرق در روزمرگی شدیم که از آنان غافل ماندیم و هر روز شاهد شهادت غریبانه شان هستیم. بر مسئولان  است که در کنار رسیدگی های جسمی، به لطمات روحی رزمندگان و بویژه فرماندهان جنگ نیز رسیدگی کنند. با توجه به قرار گرفتن این فرماندهان در سنین میانسالی، بیش از پیش به رسیدگی و امداد جسمی و روانی نیازمندند. با مشاهده آب شدن تدریجی عزیزان و همرزمانشان، آنها افسرده تر می شوند و باید تحت مراقبت های خاصی قرار بگیرند.

تنهایی های شهید پاریاب

در سایت های اینترنتی و روزنامه ها خواندم شهید احمد پاریاب در سالهای آخر عمر به خاطر شدت لطمات روحی به تنهایی در ورامین زندگی می کرد و سه روز پس از شهادتش در تنهایی و غربت، دوستان و آشنایان فهمیدند که شهید شده. این موضوع بسیار غم انگیز است. کسی که شجاعت را معنی می کرد، مدتی محافظ شخصی شخصیت های عالی رتبه نظام بود، شایسته نبود اینگونه در غربت تنهایی رحل اقامت برگزیند. امیدوارم این تجربه باعث شود تا بیشتر مراقب سایر جانبازان و فرماندهان گرانقدر دوران جنگ باشیم.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: فارس