شبهه کاربرد کلمات "زشت" در قرآن !
پرسش: در قرآن بعضاً کلمات بی ادبانه دیده می شود، کلماتی که یک انسان تحصیل کرده آن را به زبان نمیآورد. سوال اینجاست که چطور خدا از کلمات بد در قرآنش استفاده می کند؟ آیا کلمه الاغ یا سگ بی ادبی نیست؟
در پاسخ به این پرسش، توجه شما را به نكات ذیل جلب مینمائیم.
اولاً: از مختصات قرآن كریم، خصوصیت «فصاحت» در حد اعلا است. برخی از دانشمندان برای «فصاحت» ابعاد سهگانه «مأنوس» بودن، «خوشآهنگی و خوش آوایی» و بالأخره «مراعات ادب در گزینش واژهها» را برشمردهاند.[1]
واژههای قرآن كریم در نهایت «عفتمندی» و «ادب» گزینش شدهاند، تا جایی كه حتی، زیبایی، فریبایی و حسن یوسف را ـ كه چه بسا موجب تحریك مرض آنان كه «فی قلوبهم مرض» بشود ـ را صریحاً یادآور نشده است، بلکه در لباس كنایههای عفتآمیز، اوج زیبایی یوسف ـ علیه السّلام ـ را بیان كرده كه: زنان، هنگام دیدن یوسف، دست خویش را بریدند. (خود را فراموش كردند و مدهوش شدند) و گفتند: این فرشته ارجمند است. «... فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِیمٌ [2] یعنی: هنگامی كه چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند، و (بیتوجه) دستهای خود را بریدند، و گفتند: منزه است خدا! این بشر نیست، این یك فرشته بزرگوار است.»[3]
قرآن كریم میتوانست با الفاظ دلربایی همچون «انه اجمل افراد اهل زمانه» (او زیباترین مردم زمان خودش بود) زیبایی حضرت یوسف را بیان كند ولی از آن جا كه خواسته است ادب را در نهایت كمال مراعات كرده باشد فرموده است: «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ ...» و موارد فراوان دیگر از ادب قرآنی كه به جهت پرهیز از تطویل در كلام، از ذكر آنها خودداری میشود و شما میتوانید به كتاب گرانسنگ اعجاز در قرآن كریم، نوشته استاد حسن عرفان صفحه 54ـ48، مراجعه فرمائید.
ثانیاً: مثال و مثل هر دو به معنی «تشبیه» كردن چیزی به چیز دیگر است.[4] و در تشبیه چند موضوع از اركان آن به حساب میآیند.
1. طرفین تشبیه یعنی «مشبّه» و «مشبهٌ به».
2. «وجه شبه» یعنی، معنایی كه مشبه و مشبه به در آن شریكند، وجه شبه گاهی «تحقیقی» است و گاهی «تخیلی»، تحقیقی مثلاً : فلانی همانند شیر است و تخیلی مانند:
تاكی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد كه تو در خوابی و نرگس بیدار
3. «غرض از تشبیه» یعنی بیان «حال» مشبه برای دانستن وصفی از اوصاف آن، به شرط آنكه، «حال مشبه به» معلوم باشد.[5]
«بلعم باعورا» به سگ هار بدین علت است كه سگهای معمولی، عموماً در بیابان خشك و بیآب و علف، یا در صورتی كه در زمینهای معمور و آباد، صدمهای به او برسد، زبان را بیرون میآورد و عو عو و لح لح میكند. یعنی، حركت زشت حیوان ظاهراً بیدلیل نیست، اما سگ هار، بدون علت پیوسته زبانش را از دهان خارج مینماید
خداوند متعال برخی از مفاهیم بلند عقلی را در قالب مثالهای زیبا بیان فرموده است تا عموم مردم آنها را به تناسب ادراك خود دریابند، بنابراین فلسفه مثال های قرآن، تنزل مسائل بلند و عمیق و بیان آنها در افق فكر مردم است.
حق مثلها را زند هر جا به جاش
میكند معقول را محسوس و فاش
حال ببینیم قرآن كریم برای بیان «حال» افراد یا گروههایی مثل «بلعم باعورا» كه به «سگ» و «یهود»، كه به «حمار» تشبیه شدهاند، چاره دیگری غیر از آوردن واژگانی مانند «كلب» و «حمار» داشته است؟ یا خیر؟
به نظر شما، قرآن كریم، كسی مثل «بلعم باعورا» را كه بر اثر شدت هواپرستی و گرایش به لذات جهان ماده، نه به خاطر نیاز و احتیاج بلكه به شكل بیمارگونهای همچون یک «سگ هار» كه بر اثر بیماری هاری حالت عطش كاذب به او دست میدهد و در هیچ حال سیراب نمیشود و یك حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته كه همواره به دنبال دنیاپرستی میرود،[6] به چه چیز دیگری تشبیه كند تا بیانگر این حالت او باشد؟
یا قوم یهود در آن عصر كه از طریق تلاوت تورات علم به حقانیت پیامبر داشتند ولی میگفتند: رسالتش شامل حال ما نیست! به كدام موجود غیر از درازگوشی كه باری از كتاب بر دوش دارد ولی از محتوا و عمل به آن، بیخبر است تشبیه كند تا این حالت آنها را بدینگونه بیانگر باشد؟؟
منصفانه بفرمایید که به راستی شما کسی را که سیری ناپذیر و بیمارگونه عطش داشته و حرص می ورزد را به چه چیزی تشبیه می کنید؟
و باز بی طرفانه و منصفانه بگویید که اگر کسی علم زیاد داشته و خود از آن بی بهره باشد را به چیزی تشبیه می کنید؟
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از ابن عباس نقل میكند كه فرقی نیست بین كسی كه قرآن را حمل كند یا آن را انكار كند اگر به آن عمل نكند.[7]
در اینجا مشبه «قوم یهود» و مشبه به «الاغی» است كه بر آن كتاب بار كرده باشند و وجه تشابه عدم استفاده از محتویات كتاب است.
علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند چهار پایی بر او کتابی چند
در گفتگو و محاورات عرفی، به شخصی كه خیلی احمق است نمیگویند خیلی اسب است و یا خیلی سگ است، بلكه میگویند خیلی خر است، زیرا درست است كه حیوانات به طور كلی فاقد عقل و شعورند ولی آنها هم مابین خودشان به درجاتی تقسیم میشوند. مثلاً در بین چهارپایان اسب به فراست و سگ به هوش، البته به طور نسبی، مشهورند، چنانكه به آنها تعالیمی میدهند و استفادههایی مینمایند. اما در بین این طبقه حیوانات در نزد انسان، نوع الاغ به حماقت و كودنی مشهور است، لذا خداوند متعال غیر از اینجا در سایر جاهای قرآن كریم نیز، جهال را به حیوانات و گاهی هم به درازگوشی تشبیه كرده است مثل «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ ، فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ؛گویی كه آنها خران رمیدهاند، كه از شیری گریختهاند.»[8]
خداوند متعال برخی از مفاهیم بلند عقلی را در قالب مثالهای زیبا بیان فرموده است تا عموم مردم آنها را به تناسب ادراك خود دریابند، بنابراین فلسفة مثالهای قرآن، تنزل مسائل بلند و عمیق و بیان آنها در افق فكر مردم است
و تشبیه «بلعم باعورا» به سگ هار بدین علت است كه سگهای معمولی، عموماً در بیابان خشك و بیآب و علف، یا در صورتی كه در زمینهای معمور و آباد، صدمهای به او برسد، زبان را بیرون میآورد و عو عو و لح لح میكند. یعنی، حركت زشت حیوان ظاهراً بیدلیل نیست، اما سگ هار، بدون علت پیوسته زبانش را از دهان خارج مینماید.
همین طور شخص پستی كه دنائت و رذالت طبع خصیصه ذاتی اوست، بدون آن كه ضرورت یا احتیاجی ایجاب كند، مانند بلعم باعورا، روی هوای نفس حركات زشت از او سر میزند. بلعم با آن كه عالم بود و خدا را میشناخت مطیع هوای نفس شد و شیطان او را پیرو خود گردانید.
این آیات (اعراف/175 تا 178) میتواند درباره هر كس كه باب هدایت بر او باز باشد ولی او از آن روی برتابد، تفسیر شود، چنانچه امام رازی در تفسیر خود چنین نوشته است: این مثل شدیدترین كلامی است درباره برخی از اهل علم كه مانند آن دانشمند بنی اسرائیلی یا آن شاعر عصر جاهلی، پس از آن كه به سرچشمه دانش رسیدند و آیات الهی را دریافتند و به عنایت اسم اعظم و استجابت دعا سرافراز گشتند، لكن چون در پی هوای نفس فرو رفتند، آن همه دانش و علم از ایشان مانند پوست از تن مار خارج گردید.
مباش غره به علم و عمل فقیه زمان
كه هیچ كس ز قضای خدای جان نبرد
همچنین اگر دانشمندی دانش و گوهر علم را به دست آورد لیكن از آلودگی و چركی دنیا به دور نباشد و خود را در منجلاب هوی و هوس غوطهور سازد، عاقبت مانند آن سگ باشد كه زبان از كام بیرون آرد. وانكه باشد غافل از علم و عمل همچو آن كلب است كامد در مثل این مثل دارد بر آن قومی فروغ كاشمرند آیات ما را بر دروغ[9]
و لذا حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ در خطبه 92 از نهجالبلاغه، خوارج را به سگ هار، تشبیه میفرماید، میفرماید: خوارج حكم سگها را پیدا كرده بودند. چارهپذیر نبودند، میگزیدند و مبتلا میكردند و مرتب بر عدد هارها میافزودند و باید همانند سگ هار، از بین بروند.[10]
پی نوشت ها:
[1] . ر.ك: عرفان، حسن، اعجاز در قرآن كریم، تهران، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، چاپ اول، چاپخانه بزرگ قرآن كریم، 1379، ص48.
[2] . یوسف/ 31، (ترجمه آیت الله مكارم شیرازی)
[3] . همان، ص54.
[4] . ر.ك: مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1369، ج11، ص23.
[5] . آهنی، غلامحسین، معانی بیان، بنیاد قرآن، چاپ دوم، 1360، ج13، ص135.
[6] . مكارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چاپ شانزدهم، 1373، ج7، ص14.
[7] . طبرسی، مجمع البیان، چاپ بیروت، ج10، ص8.
[8] . مدثر/ 50 و 51؛ اسماعیلی، اسماعیل، امثل القرآن، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1368، ص597.
[9] . همان، صص295 و 263.
[10] . مطهری، مجموعه آثار، جاذبه و دافعه علی ـ علیه السّلام ـ ، چاپ چهارم، 1380، ج16، ص319.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج16، ص319.
2. امثال قرآن، دكتر اسماعیلی، انتشارات اسوه، ص597.
3. تفسیر نمونه، حضرت آیت الله مكارم شیرازی، ج7، ص14.
بخش قرآن تبیان
منبع :
ایکس شبهه