تبیان، دستیار زندگی
این سیاه قلم‌هایی بیانگر مکان‌ها، ساختمان‌ها و اثرهایی است که امروزه برخی آن‌ها دیگر وجود ندارند یا شکل دیگری گرفته‌اند و تنها نامی از آن‌ها به یادگار مانده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نام‌های مجروح

درباره کتاب «آن روزگاران تهران»*


این سیاه قلم‌هایی بیانگر مکان‌ها، ساختمان‌ها و اثرهایی است که امروزه برخی آن‌ها دیگر وجود ندارند یا شکل دیگری گرفته‌اند و تنها نامی از آن‌ها به یادگار مانده است.

نام‌های مجروح

شهرها با نام‌هایشان شناخته می‌شوند و نام‌ها تصاویری شکسته و مجروح را از گذشته تا به امروز پیش روی ما می‌گذارند. نام‌ها دستورالعملی برای به راه انداختن ماشین حافظه هستند که با ماده سازنده یک مکان یا یک خیابان در ارتباطند. رابطه بین ماده و حافظه، میانه و واسطه‌ای دارد. همگان می‌اندیشند که این واسطه تصویر است. با کمال میل قبول می‌کنیم اما در این بین یک پدیده که از آن سخن به میان آمد نیز واسطه‌ای خارق‌العاده است.

نام‌ها که دردها و خوشی‌ها را در خود نهفته دارند و «مارسل پروست» چه خوب این را فهمید. شهر نیز سرشار از نام‌هاست، نام‌های خاص و عام که نشانه‌هایی برای مالکان شهر یعنی مردم هستند. نام‌ها پیکره شهر و اجزای کالبدی آن را هدف‌گذاری می‌کنند تا برای هر عابر و شهروندی که از دور و نزدیک به پیش می‌آید راهنمایی باشند. حال می‌توان نام آن را راهنمایی گذاشت یا نشانه‌ای برای گیج‌کردن ناآشنایان به این کالبد لحظه‌ای سرد و لحظه‌ای گرم، کالبدی آشنا و ناآشنا که دقیقه به دقیقه چهره‌ای جدید از خود نشان می‌دهد. نام‌ها در مسیر دیداری و شنیداری، خود را به اهداف دیگری در شهر می‌رسانند و تبدیل به نشانه‌ای می‌شوند برای پذیرش وجهه‌ای مدرن در یک شهر. بزرگراه‌ها، پایانه‌های حمل و نقل، فرودگاه‌ها، موزه‌ها و... نام‌هایی عام که مانند بارومتر می‌توانند درجه وابستگی یک فرهنگ شهری را به محتوای مدرنیته نشان دهند.

هر نامی با تصویری همراه است و برعکس. حتی تصاویر بی‌نام نیز نامی دارند. پس هر تصویر ذهنی از شهر مثل بخشی ارگانیک دارای نام است. می‌بینید تا کجا می‌توان با نام‌ها پیش رفت و آنها را با تصویر درهم آمیخت؟ این تازه بخش کوچکی از هویت نهفته در عنصر نام است.

شهر در گام اول، خود را با نام‌هایش به مدرنیته می‌چسباند و سپس تغییرات سخت‌افزاری آغاز می‌شود. مدرنیته تا همین اندازه باقی می‌ماند: «تغییرات جسمی و فیزیکی» از این پیش‌تر نمی‌رود که الزامی در پیش‌ روی نمی‌بیند. پس می‌توان تفاوتی بین شهر درگیر مدرنیته با شهری مدرن قایل شد. بله به راحتی. دو کلانشهر تهران و نیویورک را در نظر بگیرید. یکی از سطح تا عمق با ماده مدرن پر شده اما دیگری هنوز در تب و تاب حفظ و نگهداری میراث از دست‌رفته و کهن خود مانده است. این ماندگی، نتیجه جذب سریع مدرنیته از صدسال پیش تا به امروز است. این شهر نمی‌تواند از نام‌هایش دست بردارد. این شهر نیازمند نام‌های درون خود است. تهران نمی‌تواند فراموش کند که نامی چون دروازه غار را در خود نهفته دارد یا نامی چون خیابان مخبرالدوله یا لاله‌زار و فردوسی و دروازه‌شمیران و دروازه دولت. این نام‌ها با حافظه و تصویر در پیوندند. نمی‌توان آنها را حذف کرد به همین دلیل تهران و شهرهایی امثال تهران هیچ‌گاه مدرن نمی‌شوند.

شهر کالبدی ملموس و کالبدی ناملموس دارد. آنچه ملموس است نام دارد و می‌توان با چرخشی در کالبد شهر که خیابان‌ها و کوچه‌های آن است با نام‌ها و تصاویر مواجه شد و به گذشته و نوستالژی آنچه از دست داده‌ایم اندیشید

تهران ویژگی‌های مدرنیته را می‌پذیرد اما با نام‌هایش چه کند؟ با تصاویر پس از نام‌ها چه کند؟ اما پرسش در اینجاست که آیا الزامی نیز وجود دارد که یک شهر در کالبد خود مدرن شود یا می‌توان به همان دستاوردهای مدرنیته قانع بود؟ بله می‌توان قانع بود، البته با یک شرط و آن اینکه ادعای مدرن بودن را نداشته باشید. ما تهرانی‌ها به بسیاری از دستاوردهای مدرنیته معتاد و نیازمندیم. مثلا برق می‌خواهیم، آب می‌خواهیم، تلفن و موبایل و اینترنت می‌خواهیم چون برایمان حیاتی است اما بود و نبود روزنامه فرقی برایمان ندارد.

شهر کالبدی ملموس و کالبدی ناملموس دارد. آنچه ملموس است نام دارد و می‌توان با چرخشی در کالبد شهر که خیابان‌ها و کوچه‌های آن است با نام‌ها و تصاویر مواجه شد و به گذشته و نوستالژی آنچه از دست داده‌ایم اندیشید. اما شهر ویژگی‌های دیگری نیز دارد که ملموس نیستند. شهر بین شهروندان همزمان فاصله ایجاد می‌کند و آنها را به یکدیگر پیوند می‌دهد. شهر توسط همین شهروندان گسترش می‌یابد و این گسترش‌یافتگی باعث دوری و قطع پیوندهای فیزیکی و عاطفی بین شهروندان می‌شود. جمعیت خود را از درون به بیرون می‌راند. حاشیه‌نشینی‌ها و... غربت نگاه «تازه از راه رسیدگان» به شهر عمیق‌ترین حالت احساسی را در انسان متجلی می‌کند. این دستاورد شهر است. البته همین تازه از راه رسیدگان در آینده‌شان شاید تبدیل به نوکیسه‌گانی بی‌رحم شوند. نقاط مرکزی به سمت جنوب عقب‌نشینی می‌کنند و آنچه چنددهه پیش شمال شهر محسوب می‌شد و جایی، اعیانی ناگهان خود را در جنوب شهر می‌بیند. شهر تا بی‌نهایت در ذهن گسترش می‌یابد و به گسترش عینی خود تا حدودی ادامه می‌دهد.

بازگشت به گذشته شهر نشانه‌هایی را با خود به همراه می‌آورد که شاید در مجموعه زیبای خسرو خورشیدی که توسط انتشارات «کتاب‌سرا» به چاپ رسیده بتوان به آنها دست یافت، البته تا حدودی. خورشیدی یک طراح صحنه ماهر است که بر مبنای خاطراتش از تهران قدیم دست به بازتولید پرسرعت تصاویری از شهر تهران زده است. در اینجا پرسرعت بودن یک نقطه قوت است و نه ضعف. کوهی از خاطرات بر ذهن وی سنگینی می‌کند و ناگهان با بهانه ساده خاطرات تبدیل به یک مجموعه ارزشمند می‌شود از طرح‌هایی که نشانی از نوستالژی را نیز به همراه دارد. طرح‌های خورشیدی چیزی بیشتر از عکس‌های مستند قدیمی در اختیار ما قرار می‌دهد. چیزهای ناملموس که در انتخاب فلان پرسپکتیو یا کادر نهفته است. این یک انتخاب اختیاری است که تمایلات و آرزوهای از دست رفته هنرمند را نمایان می‌کند. طرح‌های خورشیدی از حالت اسنادی فراتر می‌رود. هرچند نوشته‌های کنار تصاویر به درک بهتر موقعیت مکان‌ها کمک می‌کند اما خود تصاویر نشانه‌هایی از نام‌ها را نیز با خود به همراه دارند. نام‌هایی که امروز در میان ما نیستند یا بر اثر سوختگی شدید زمان هویت خود را از دست داده‌اند.

* «آن روزگاران تهران» مجموعه آثار خسرو خورشیدی از طراحان شناخته شده و عرصه هنر، به خصوص تئاتر، است که تهران هفتاد سال پیش را در طرح‌های سیاه قلم به‌تصویر کشیده و در قالب کتابی 400 صفحه‌ای از سوی انتشارات کتابسرا به بازار کتاب عرضه کرده است.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

منبع: شرق- علیرضا امیرحاجبی