تبیان، دستیار زندگی
تنهایی و انزوای بیش از حد شخصیت ها، راز آلودگی هر شخصیت، فضای سرد و دلمرده ی اثر و دیالوگهای کابوس وار از شاخص ترین مشخصه های این اثر است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سونات اشباح


تنهایی و انزوای بیش از حد شخصیت ها، راز آلودگی هر شخصیت، فضای سرد و دلمرده ی اثر و دیالوگهای کابوس وار از شاخص ترین مشخصه های این اثر است.

سونات اشباح، کابوس حقیقی بشر

سونات اشباح/ آگوست استریندبرگ/ جواد عاطفه/ نشر افراز/ 3000تومان

خورشید چون فراز  آمد با خود اندیشیدم

روح پنهان آشکار می شود

هرچه کاشتی همان درو کنی

خوشبخت آن کس که نیکی می کند

در جنون خشم اسیر احساس مشو

و فارغ باش از هر جبران

دل شکسته ی رنجیده را

با مهربانی آرام کن

فایده در این است

هراس از آن کسی است

که بدی می کند

آن که از گناه به دور بود

خوشبخت ترین مردمان  است.

"سونات اشباح وحشتناک است. درست مثل زندگی. زمانی که پرده کنار می رود، چشم ما چیزهایی را می بیند که براندازنده و نابود کننده است. اسراری که همه چیزهای بی ربط را به هم ربط می دهند. و اعتراف آنهایی که افتخاراتشان را به رخ می کشیدند به این مساله که پس این چهره ی ظاهرین، بدبختی شان را پنهان می کردند."

این بخشی از نامه استریندبرگ به دوستش، امیل شرینگ بود که در آن سونات اشباح را به کابوس حقیقی بشر تشبیه می کند. و به راستی این اثر با حس آمیزی ها و ترکیب فضاهای این نابغه ی دیوانه به یک کابوس و شکنجه شبیه شده است. برای من به عنوان یک خواننده ی نمایشنامه چون هذیان گویی های فردی تب آلود و مجنون می نمود. انگار در هر دیالوگ بیشتر و بیشتر تحت فشار قرار می گیری و کابوس ها سخت تر و ترسناک تر می شود. شخصیت های اصلی نمایشنامه  چون پیرمردی که بر صندلی چرخدار نشسته، دانشجوی فداکار، دختر کلنل، مومیایی، شبح دختر شیرفروش و ... همه و همه مجموعه ای از ترس و وحشت را به خواننده یا تماشاگر القا می کند. سونات اشباح سمفونی مردگان است. تلخ و گزنده و بی روح. مثل خود استریندبرگ.

به طور کلی در روایت داستان یا دیالوگها عنصر شاخصی به چشم نمی خورد. این تنها فضاسازی و القای حس موفق استریندبرگ است که از تلفیق دیالوگها و دکور صحنه و شخصیت پردازی های بیمارگونه بوجود آمده است

آگوست استریندبرگ، در استکهلم به دنیا آمد. در اوایل زندگی با واقعیات تلخی چون ورشکستگی پدر و فوت مادر روبرو شد و پس از آن تا مدتها به بیماری اسکیزوفرنی نوع پارانویایی مبتلا بود که کم و بیش در تمام آثارش می توان رد پای این بیماری را جست و جو کرد. او سال ها با نهادهای اجتماعی هم عصر خود بر سر تعریف خاصی که از خانواده و عملکرد آن داشت، درگیر بود و بارها به خاطر نظرات جنجالی در مقالات، داستان ها و نمایشنامه هایش به دادگاه احضار شد. در آثار او، از توجه به اصل "برش هایی از زندگی" که مشخصه آثار زولا و دیگر ناتورالیست هاست، خبری نیست. و به جای آن "رازگویی ها و درددل های دراماتیک بسیار غم افزا و گهگاهی" و دیالوگهای هذیانی که ناشی از دل آزردگی شخصیت های من وار استریندبرگی است تمام جهان نمایشی ناتورالیستی نویسنده را اشباع می کند. -برگرفته از مقدمه مترجم در ابتدای کتاب-

تنهایی و انزوای بیش از حد شخصیت ها، راز آلودگی هر شخصیت، فضای سرد و دلمرده ی اثر و دیالوگهای کابوس وار از شاخص ترین مشخصه های این اثر است. در عین حال که اثر ساختار نمایشنامه های کلاسیک را حفظ کرده و در سه پرده، ابتدا بحث را باز می کند، به معرفی شخصبت ها می پردازد و کم کم تا پرده سوم همه چیز را عیان می کند، سنت درگیری و بررسی روانشناسانه شخصیت ها بوسیله نویسنده هم رعایت شده است. در اینگونه آثار کلاسیک معمولا تا اواخر پرده اول چیزی دستگیر خواننده یا بیننده نمی شود و تنها با فضای اثر و شخصیت ها آشنا می شود. به طور کلی در روایت داستان یا دیالوگها عنصر شاخصی به چشم نمی خورد. این تنها فضاسازی و القای حس موفق استریندبرگ است که از تلفیق دیالوگها و دکور صحنه و شخصیت پردازی های بیمارگونه بوجود آمده است.

در اینجا به برخی از دیالوگهای هذیان گونه ی شخصیت ها اشاره می شود:

- کمک به هر شکلش تحقیرکننده است... (ص 33)

- همانطور که می بینی من معلول ام. بعضی می گویند مقصر خودم بوده ام. بعضی دیگر مقصر را پدر و مادرم می دانند. ولی خودم مقصر اصلی را زندگی می دانم. با فریب ها و دام هایی که در راه انسان می گذارد. آدم از یک دام فرار می کند تا در دام دیگری گرفتار شود. (ص33)

- وقتی نمی توانی امیدی داشته باشی، تنها ناامیدی برایت باقی می ماند. (ص42)

- وقتی عمارتی فرسوده شود، ویران می شود اما وقتی آدم ها زمان زیادی را در کنار هم روزگار بگذرانند، دیوانه می شوند و همدیگر را آزار می دهند. (ص53)

- زمانی که ما قدرت فریب یکدیگر را نداریم، حرف زدن چه ارزشی دارد؟ (ص74)

* در انتها پیشنهاد می کنم اگر قصد مطالعه اثار نمایشی استریندبرگ را دارید با نمایشنامه "پدر" شروع کنید.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منبع: باشگاه کتاب- مهشید موسوی