تبیان، دستیار زندگی
باید به داوری بنشینیم‌ شوق رقابتی‌ست در بین واژه‌ها و عبارت‌ها و هر کدام می‌خواهند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در پیشواز صلح


شعری از طاهره صفارزاده


طاهره صفارزاده

درپیشواز صلح

باید به داوری بنشینیم‌

شوق رقابتی‌ست

در بین واژه‌ها

و عبارت‌ها

و هر کدام می‌خواهند

معنای صلح را

مرادف اوّل باشند

*

بشر

هماره‌

در آشتی بوده‌ست‌

با فعل‌های "خوردن‌" و "خوابیدن‌"

با اشتهای "تصاحب‌"

و با "ضمیر مفرد اول شخص‌"

امّا

این رسم باستانی و امروزی‌

به درد هستی "فردا" نمی‌خورد

باید که چهره‌های دیگر معنا را

پیدا کنم‌

شاعر

هنگام واژه پسندیدن‌

باید که رمز ضابطه‌ها

و واژه‌نامه‌ی ناپیدا را

دریابد

وقتی به آن یگانه می‌اندیشم‌

رنگ دوگانگی‌ها

بی‌رنگ می‌شود

و هر دو عالم‌

در بی‌مرزی‌

همراز می‌شوند

خلیج و دریا

جزیره و اقیانوس‌

برکه و صحرا

جامعه‌ی کوه‌ها

و خانه‌ی دل‌ها

پایتخت اوست‌

جهان

و هر دو جهان‌

و هر چه جهان‌

پایتخت اوست‌

او بر سریر عدالت‌

ضدّ ستمگری آدم‌هاست‌

ستم به خود

به دیگری‌

به دگرها

و آن مۆلّف اراده‌ی دانایی‌

چشمان نافذی‌ست‌

که از بالا

درون حرکت‌ها را می‌پاید

و کامپیوتر تدبیرش‌

بی‌وقفه‌

بی‌چرت و خواب‌

به اثبات وعده مشغول است‌

*

در حوزه‌ی نظارت اَلله

اگر در اشتیاق دیده شدن هستی‌

از ذهن خویش‌

قصد دسیسه‌

و طرح توطئه را

خارج کن‌

مخلوق‌ِ صِرف‌، هستی‌

بنده‌ی حق باش‌

هنگام سلطه‌ی حرص‌

به خود بگو

خودخواهی تو

هسته‌ی زشتی‌هاست‌

آن لقمه‌ی زیاد

آن سکه‌ی زیاد

آن قدرت زیاد را

به دیگران‌

تعارف کن‌

به دیگران‌

به عموم‌

نه خویشاوند

نه دوستان جاهلی بند و بست‌

*

در پیشواز صلح

دانشوری

دانشمندی

که کیف به دست‌

شبانه‌روز

دنبال "پول‌ِ برای پول‌"

دوان است‌

او هم‌

کورانه‌

و دستیارانه‌

دیوار مرزهای سیاسی را می‌سازد

انبارهای اسلحه را پر می‌کند

*

معنای صلح چیست‌

در سرزمین من‌

در سرزمین تو

در سرزمین ما و شما

در سرزمین ایشان‌

معلول‌های جنگ‌

که دنبال گمشده‌شان می‌گردند

پاهای گمشده‌

دستان گمشده‌

چشمان گمشده‌

معنای صلح را

بهتر می‌دانند

معلول‌های درونی‌

دسته‌ی دیگر هستند

سلامت وجدان را

از دست داده‌اند

گم کرده‌اند

و

او که با وجدان‌

همشانه‌

همراه می‌رود

قدر گمشده‌ها را می‌داند

که درد خسته طپیدن‌ها

در سینه‌ای‌ست که "می‌داند"

به فرض‌

قلم به وساطت برخیزد

در هرج و مرج داد و ستدها

مرثیه‌ای‌

برای شور و جذب همدلی زودپا

در سوگ گمشده‌ها

خواهد نوشت‌

همین و دیگر هیچ‌

*

خیل عظیم جهانی‌

جهان میلیون در میلیون‌ها

مخلوق صِرف مانده‌

در جا زده‌

چرا که‌

توفیق "بندگی‌" حق‌ّ را

پیدا نکرده است‌

و این گونه است‌

که در محاصره‌ی تنهایی‌ها

و در مدار قهر و جدایی‌هاست‌

صلحی که اندرون بشر می‌جوید

در مأمن شناختن "اوست‌"

سردرد نیست‌

که سوی قرص و دواخانه رو کند

*

و فطرت الهی انسان‌

بخش منوّر روح است‌

و چونکه مخزن اندیشه‌

همجوار علم الهی‌

و در تلاش امر الهی باشد

همخوانی و مراوده‌ی ذهن و روح‌

امّاره را

حتّی از احتمال تجاوز

مأیوس می‌کند

*

در ذات پاک طبیعت‌

امّاره نیست‌

و در غیاب فتنه‌ی آن ذیشر

اضداد هم‌

به همدیگر

ادب می‌ورزند

شب چونکه می‌رسد

آهسته‌

با احتیاط

ورود خود را

اعلام می‌کند

و

روز

فروتنانه

وقت دمیدن‌

گاه فرا رسیدن‌

به شب‌

سلام می‌گوید

در فصل‌های مقرّر

بهار

جایش را

به تابستان می‌بخشد

تابستان‌

به پائیز

پائیز هم‌

به زمستان‌

دانایی و نظام عجیبی‌ست‌

در مسابقه‌ی رفتار

*

در سلطه‌دان جهل‌

هیولای قدرتی‌ست‌

که صدها سامان را

به چشم هم زدنی‌

می‌بلعد

و دکمه‌های کشنده و مرگ‌آور

آمال زندگان را

در لحظه‌ای

نابود می‌کنند

خرد

هماره‌

به جنگی بزرگ درگیر است‌

به جنگ جهل‌

جنگ شریف‌

جنگ مفیدتر از صلح‌

*

وقتی در انتظار صلح جهانی هستیم‌

باید یگانه باشیم‌

با نیکی‌

با راستی‌

با فتوّت و خوش قلبی‌

باید انسان باشیم‌

که در کرامت انسان‌

زیبایی‌ست‌

باید زمینه‌ساز زمان باشیم‌

اگر در انتظار زمانی هستیم‌[1]

که رهبران هدایت‌

و همرهان هادی‌

حق خداشناسی و انصاف‌

عدل و نجابت و بهروزی‌

فرزانگی و جوانمردی را

برای دنیایی‌

که گنجینه‌های وجودش‌

از ذخیره‌ی این نعمت‌ها

خالی شده‌ست‌

هدیه می‌آورند

باید مجهّز و در حرکت باشیم‌

که انتظار

یعنی آماده باش‌

آماده باید باشیم‌

و اهل عمل‌

باید رسیدهای نکوخواهی‌[2]

خوبی‌

گره‌گشایی را

برای نثار

در پیشواز مقدم موعود

در دست داشته باشیم‌

باید یقین بورزیم‌

که ماندگار مطلق‌

در هر دو سوی میز بی‌نهایت هستی‌

همان ارادة "یکتا"ست‌

تصمیم‌

در اراده‌ی خالق‌

و در خرد خالق است‌

و در خردجویی‌

صلح است‌

صلح درون‌

همان معشوقی‌ست‌

که قرن‌ها

در خیمه‌گاه صبرِ بر مصائب‌

به انتظار ورودش نشسته‌ایم‌

*

و هیچ زمان‌

از این زمان‌

به علامات عاقبت‌

نزدیک‌تر نزیسته است‌

زمین‌

ذخایر خود را برون فرستاده‌

دانش‌

همچون تباهی‌

همچون ظلم‌

به اوج خویش رسیده‌

و بیشتر از هر عصری‌

جای حضور خرد

خرد ربّانی‌

خالی‌ست‌

آدم‌

بیش از همیشه‌

از شرارت فرزندانش‌

آن نطفه‌های خصیم‌[3]

در پیشگاه خالق‌

شرمنده است و سرافکنده‌

حوّا

باید

در وقت غائله‌

به عزا بنشیند

روزی که بچّه‌های او

به سخن آیند

این بچّه‌های پیر و جوان و میانه‌سال‌

اقرار حافظه‌ی نَفْس‌ها[4]

زلزله‌ی استغاثه را

در سراسر دنیا

در شهر و روستا

ا یجاد می‌کند

*

در آخرالزّمان‌

خدای قادر و دارا

گنجینه‌ی عظیم خرد را

به روی بندگان نیازآلودش‌

یکسان و رایگان‌

گشوده می‌دارد

در روزگار دین مبین‌

صندوق عقل‌

از دستبرد وسوسه‌ها

پنهان خواهد زیست‌

دستور دین مبین‌

متحد شدن‌

یکی شدن‌

و همنوا شدن امّت‌هاست‌

در سراسر دنیا

جمع خلوص‌

هیأت موفق صلح است‌

در دفع تفرقه‌ها[5]

*

و در طلوع سلطه‌ی خرد ربّانی‌

نفوس امّاره‌

از جنبش‌

از تکاپو

می‌افتند

شیطان به ناگهان‌

و در سراسر گیتی‌

بی‌کار می‌شود

بی‌پیوند

بی‌یار

بی‌مرید و طرفدار

و دست‌های حیله‌گر و جهل‌پرورش‌

ناچار

تسلیم می‌شوند

به دستبندهای الهی‌

*

وقتی که آن مصوّر دیروز

آن مصوّر امروز

آن مصوّر فردا

فرمان دهد

که زندگی‌

در انتهای فرصت خود

از نو به ابتدا برسد

زمان خاص‌

می‌آغازد

دنبال استغاثه‌ی همگان‌

مخلوق‌ِ صِرف‌

به بندگان خوب بدل می‌شوند

خرد

که هدیه‌ی موعود است‌

از سوی خالق یکتا[6]

به پیش قدم برمی‌دارد

و صلح‌

دنبال آن به راه می‌افتد

پائیز 69

پی نوشت ها:

* - «صلح و ادبیات‌» عنوان کنفرانس بین‌المللی «گینه‌» بود که دو ماه قبل در آن کشور برگزار شد. چون در آن کنفرانس حضور پیدا نکردم در شعر «در پیشواز صلح‌» به موضوع پرداختم‌.

1- سوره یونس / آیه 20

2- سوره بقره / آیه 148

3- سوره یس / آیه 77

4- سوره انبیأ / آیه 14

5- سوره آل‌عمران / آیه 105

6- روایات یا منابع متعدّد درباره‌ی پیدایش «خرد» در آخرالزّمان‌

بخش ادبیات تبیان


منبع: از دفتر منتخب اشعار طاهره صفارزاده