نقدى بر دیدگاه سرمایهدارى درباره انسان اقتصادى (2)
تطبیق منافع جمعى برمنافع شخصى
یكى از خصوصیات مربوط به زندگى انسان، طبیعت اجتماعى زندگى انسانها و تاثیر و تاثر انكارناپذیر فرد و اجتماع بر یكدیگر است. ضرورت این ارتباط، فیلسوفان و دانشمندان علوم اجتماعى را به این توافق جمعى رسانده است كه سعادت فرد، خارج از اجتماع، امكانپذیر نیست. جان رابینسون در كتاب «فلسفه اقتصادى » آورده است:
«وقتى طبیعت، انسان را براى جامعه، آماده ساخته، او را با میلى ذاتى براى شادمان كردن همنوعان خود، و بیزارى ذاتى از رنجش آنان مجهز ساخت، طبیعت به او آموخت كه از خوشى همنوعان، احساس لذت و از ناخوشى ایشان، احساس الم داشته باشد. تایید همنوعان را برایش خوشآیند و مورد پسند ساخت و عدم توافق آنها را برایش بسیار رنجآور جلوه داد.» (1)
تاثیرات متقابل فرد و اجتماع، محدود به احساسات نیستبلكه انسان از زندگى دستهجمعى، فواید فراوانى بدست مىآورد. آدام "اسمیت" با پى بردن به این مطلب، نهاد اجتماعى تقسیم كار خود را برهمین اساس بنا نهاد. وى مىگوید:
«در جامعه متمدن، فرد انسانى در هر لحظه، نیازمند به دستیارى و تعاون توده كثیرى است، در حالیكه سراسر عمر وى براى تحصیل دوستى معدودى از افراد كافى نیست. تقریبا در همه انواع دیگر حیوانات، هر فردى پس از رسیدن به سن بلوغ، مستقل مىشود و در شرایط طبیعى، به دستگیرى موجود دیگرى نیاز ندارد. لیكن انسان دائما به كمك همنوعان خود نیازمند است.» (2)
البته او معتقد است كه این همكارى به صورت فطرى در جامعه وجود دارد و مثالهاى متعددى هم براى آن ذكر می كند. مثال كارگاه سنجاقسازى او در توجیه مزایاى تقسیم كار و فواید همكارى، معروف است.
با این حال یكى از اساسىترین مسئله زندگى اجتماعى، هماهنگ ساختن گرایشها و منافع گوناگون شخصى و قراردادن آنها در یك چارچوب منظم اجتماعى است. انسان از همان آغاز زندگى دستهجمعى بر روى زمین، همواره با این مسئله مواجه بوده و معمولا حكومتها و اخلاق و ارزشهاى مذهبى انجام چنین وظیفهاى را به عهده داشتند و مبناى روانشناختى آن بر این عقیده استوار است كه انسان داراى انگیزههاى متفاوتى است و میان برخى از انگیزههاى فردى كه رذائل اخلاقى نام دارند، و منافع اجتماعى، ناسازگارى وجود دارد. «برنارد ماندویل» در كتاب معروف خود با عنوان «افسانه زنبورها» مدعى شد كه رذائل اخلاقى مىتوانند به حال اجتماع، مفید واقع شوند! ولى او نتوانست به این نكته پىببرد كه اگر واقعا این رذائل به حال اجتماع، مفید هستند، دیگر چه توجیهى براى رذیلت نامیدن آنها وجود خواهد داشت؟ "آدام اسمیت" با پى بردن به این نكته، "ماندویل" را مورد انتقاد قرار داد:
«منافع شخصى بدون آنكه عیب باشد، محرك فعالیت انسان و موجب رفاه جامعه خواهد بود.» (3)
وى با ارائه مثالهائى توضیح داد كه چگونه افراد در جریان تعقیب منافع شخصى خود، به طور ناخواسته و بىآنكه نیت چنین كارى داشته باشند، چرخ اجتماع را به حركت درمىآورند و بر رفاه آن مىافزایند بنابراین:
«خودخواهىهاى فردى، مالاندوزى و جاهطلبى، نتیجهاش در جهتحس نوعدوستى است و چون «دستى نامرئى»، خرد را به پیشبرد آنچه منظور خود او نبوده است، یعنى توسعه رفاه اجتماعى رهنمون مىگردد». (4)
و باید گفت: «هر فرد در تعقیب منافع خصوصى خود، زیانى براى منافع اجتماعى بوجود نخواهد آورد، زیرا در این جریان، غالبا منافع جامعه را خیلى مؤثرتر از وقتیكه عمدا به این كار مىپردازد، بالا مىبرد.» (5)
وى در توجیه اینكه چگونه تلاش طبیعى فرد براى خویشتنپرستى مىتواند بطور اتوماتیك، منافع جامعه را تضمین كند، مىگوید:
«هر فردى دائما در حال كوشش است كه بهترین راه را براى بكار انداختن سرمایهاى كه در اختیار دارد جستجو كند، براستى این صلاح خود او - و نه صلاح اجتماع است كه وى در نظر دارد. اما بررسى صلاح خود طبیعتا یا در واقع الزاما او را به ترجیح فعالیتى رهنمون مىگردد كه بیشترین نفع اجتماع در آن است.» (6)
ابتكار "اسمیت"، حلقه دیگرى از نظم و قانون طبیعى كه فیزیوكراتها دنبال آن بودند را معین ساخت. براساس این قانون، هر فردى به فرمان طبیعت و غریزه براى تامین رفاه شخصى خود، حركت مىكند و به حكم طبیعت، منافع شخصى افراد هیچگونه تضادى با یكدیگر نداشته و در یك حركت همآهنگ و نظم خود جوش اجتماع را به سمت رفاه و سعادت به پیش مىبرند.
وى تلاش فراوانى بكار برد تا «خیر بودن» سودپرستى و خوب بودن این نظم غریزى را ثابت و عیب بودن نفع پرستى و خودخواهى را نفى كند و به این ترتیب یكى از صفاتى كه همواره جزء رذائل اخلاقى به حساب مىآمده، مبناى علم اقتصاد و اساس بسیارى از نظریههاى «توسعه» قرار گرفت.
عمدهترین نهاد طبیعى به نظر "اسمیت" نهاد «عرضه و تقاضا» و «تعادل خود كار مكانیكى» است و اقتصادانان بعدى با اعتقاد به «خیر بودن» این نهاد و تعادل خودكار، تلاشهاى فراوانى براى گسترش آن به عمل آوردند بگونهاى كه هم اكنون حاصل این تلاشها پیكره اصلى علم اقتصاد را تشكیل مىدهد.
«آزادى اقتصادى» به معناى نفى دخالت دولت، یكى دیگر از لوازم هماهنگى بین منافع فرد و اجتماع است. "اسمیت" مىگوید:
«آزادى به وجه احسن، رفاه اجتماعى را تامین مىكند و بهتر از هر قانون و مقرراتى، افراد را به رعایت منافع یكدیگر وامىدارد». (7)
«باستیا» در تكمیل نظریه "اسمیت"، نهاد «رقابت» را، نیروى توانایى مىداند كه در غیاب دولت، مزایاى فردى را در اختیار عموم قرار مىدهد. وى مىگوید:
«پروردگار توانا، انسان را داراى حس نفعطلبى آفریده كه هر چیزى را براى خود و تنها براى خود بخواهد، ولى عامل دیگرى نیز خلق كرده كه استفاده همگان را از موهبتهاى رایگان او مقدور گرداند. این عامل، «رقابت» است. نفع شخصى، همان محرك بىهمتایى است كه ما را به پیشرفت و ازدیاد ثروت خود و در عین حال به كوشش براى تحصیل یك وضع انحصارى، برمىانگیزد. رقابت، نیروى بىهمتاى دیگرى است كه مزایاى فردى را در اختیار عموم قرار مىدهد، و همگى افراد جامعه را از آن بهرهمند مىسازد. این دو نیرو كه شاید هر یك به تنهایى مذموم و زیانآور باشند، به یارى یكدیگر، هماهنگى و تجانس نظام جامعه را تامین مىكنند.» (8)
قانون «نظم طبیعى»، براى فردگرایى و جامعه مدنى كه قبلا توسط "لاك"، "هیوم" و دیگران طرح گردیده بود مبناى بهترى فراهم ساخت و «حكومت مقتدر» هابز و « قرارداد اجتماعى » "لاك" را با «نفع شخصى» "آدام اسمیت"، جایگزین ساخت. در جامعه مدنى مبتنى بر نظام طبیعى و غریزى، مسائلى از قبیل عدالت توزیعى، تامین اجتماعى و حمایت از حقوق اقشار ضعیف، موضوعیت ندارد.
به همین جهت، وظایف دولتبه موارد محدودى چون حفظ امنیت منحصر مىشود. به عبارت دیگر در چارچوب نظام طبیعى گویا ماهیت جامعه، چیزى جز مجموعه افراد آن نیست.
رابطه «اقتصاد» و « اخلاق »
آدام اسمیت كوشش فراوانى به عمل آورد تا تمامى رفتارهاى انسان را برپایه نفع شخصى توجیه كند. در این نظریه «توسعه»، تنها آن او صفات اخلاقى كه در جهت تامین «منافع شخصى» عمل مىكنند، خوب هستند. مناقشه "اسمیت" با "ماندویل" كه صفاتى از قبیل جاهطلبى، ثروتاندوزى و لذت گرایى را رذایل اخلاقى و عیوب بشرى معرفى كرده بود، موضع او را درباره معیار «فعل اخلاقى» به خوبى روشن مىكند.
«جرمى بنتام» كه نظراتش در فلسفه اخلاقى، تاثیر فراوانى در مبانى اخلاقى مكتب سرمایهدارى و «توسعه لیبرال» داشته است، در این مسئله با اسمیت، هم عقیده است. وى در نوشته خود تحت عنوان «مقدمهاى بر اصل اخلاقیات و قانونگذارى» مىگوید:
«طبیعت، نوع بشر را تحتحاكمیت دو سلطهى اصلى قرار داده است; رنج و لذت. تنها به خاطر آنهاست كه مىتوانیم بگوئیم چه باید انجام دهیم، همچنانكه مىتوانیم تعیین كنیم كه چه انجام خواهیم داد. آنها در تمام اعمالى كه انجام مىدهیم، تمام چیزهایى كه مىگوئیم و تمام آنچه به آن مىاندیشیم، ما را برگرفتهاند.» (9)
به این ترتیب، به جاى تمامى آرمانها و اصول اخلاقى، فقط یك اصل، آنهم «فایدهگرایى مادى»، مورد پذیرش «توسعه» به سبك سرمایهدارى است، و همین اصل، ماهیت هر مسئله اقتصادى را تعیین مىكند، چنانكه "ویلیام جونز" مىگوید:
«رنج و لذت، بدون شك، اهداف نهایى همه محاسبات اقتصادى براى حداكثر كردن لذت است. و همین امر، مسئله اقتصادى را تشكیل مىدهد.» (10)
درواقع به اتكاى همیناصلبود كه آدام اسمیت قاعدهكلى و جهانشمول خود درباره نظم طبیعى حاكم بر رفتار انسانها را ارائه نمود و بدون آن بخش زیادى از تئوریهاى علم اقتصاد خصوصا تحلیلهاى اقتصاد فرد، موضوعیتخود را از دست مىدهند. به این ترتیب، روشن است كه نظریهپردازان «توسعه» لیبرال - سرمایهدارى ، با این توجیه كه اینگونه اخلاق، در واقع، تفسیرى از عینیت طبیعت آدمى است و از هیچ ایدئولوژى مذهبى ماوراء طبیعى اخذ نشده است، بر جدایى وظایف «علم اقتصاد» از «اخلاق و قضاوتهاى ارزشى»، تاكید مىورزند. به بیان دیگر، آنان با پذیرش این مبنا كه رفتار انسانها از یك قانون غریزى تبعیت مىكند، وظیفه علم اقتصاد را صرفا تبیین پدیدهها و رفتارهاى اقتصادى، آنگونه كه «هست»، و نه آنگونه كه «باید باشد»، مىدانند. بنابراین بحث و بررسى درباره «وضعیت مطلوب» یك پدیده و یا رفتار، آنگونه كه «باید باشد»، عملا به زیان منافع عمومى نیز خواهد بود. رابینر مىگوید:
«ما باید محكم به فكر علوم اقتصاد طبیعى بچسبیم، كه عبارت از سیستمى متشكل از توصیفات تعمیم یافته در باب تاثیرها و حركتها در دنیاى روابط اقتصادى است.» (11)
ادامه دارد...
نویسنده: سید رضا حسینى
پی نوشت ها:
1- محمدعلى كاتوزیان، همان ص 180.
2- محمدحسن مشرفجوادى، نگرشى بر الگوى مصرف در جوامع اسلامى، پایاننامه، دانشگاه تربیت مدرس، ص6.
3- محمدعلى كاتوزیان، همان ص 176.
4- فریدون تفضلى، تاریخ عقائد اقتصادى، انتشارات دانشگاه ملى ایران، 1356، ص 193.
5- همان، ص 193.
6- مباحثى در «اقتصاد خرد» نگرش اسلامى، تجرمه حسین صادقى، دانشگاه تربیت مدرس، چاپ اول 1375، ص 64.
7- محمدعلى كاتوزیان، ایدئولوژى و روش در اقتصاد، ترجمه م. قائد، چاپ سعدى، چاپ اول اسفند 1374، ص226.
8- ماخذ شماره 13، همان صفحه.
9- شهید مطهرى، انسان و ایمان، انتشارات صدرا، ص56.
10- همان، ص 25.
11- همان، ص 32.