تبیان، دستیار زندگی
تاریخ كربلا یك تاریخ و حادثه مذكّر- مؤنّث است؛ حادثه‏اى است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صحنه هایی از حماسه بانو

حضرت زینب

برخلاف عده ای از دینداران که معتقدند زن نباید در جامعه حاضر شود، حضور بسیار پررنگ دختر امیرالمۆمنین علیه السلام در صحرای کربلا حجتی است بر ضرورت حضور بانوان مسلمان در صحنه های مهم جامعه. البته این بدان معنا نیست که زن در هر جایی و به هر صورتی فعالیت داشته باشد، بلکه نقش آفرینی ایشان باید براساس اصول و موازین شرعی صورت پذیرد.

نقش آفرینی زینب کبری در کلام شهید مطهری

تاریخ كربلا یك تاریخ و حادثه مذكّر- مۆنّث است؛ حادثه‏اى است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست، مى‏خواهد دنیاى امروز بپذیرد، مى‏خواهد- به جهنم- نپذیرد، آینده خواهد پذیرفت. أباعبد اللَّه علیه السلام اهل بیت خودش را حركت مى‏دهد براى اینكه در این تاریخ عظیم رسالتى را انجام دهند، براى اینكه نقش مستقیمى در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله ‏سالارى زینب علیهاالسلام ‏، بدون آنكه از مدار خودشان خارج بشوند.[1]

دغدغه های بانو در شب عاشورا

از حضرت زینب علیها السلام نقل شده است كه فرمود: «شب عاشورا از خیمه خود بیرون آمدم تا از حال برادرم حسین علیه‌السلام و یارانش با خبر شوم. دیدم امام علیه السلام در خیمه خود تنها نشسته و با پروردگارش راز و نیاز مى‏كند و قرآن تلاوت مى‏كند. پیش خود گفتم آیا سزوار است برادرم در چنین شبى تنها بماند؟ به خدا سوگند! مى‏روم و برادران و عموزادگان خود را به این خاطر سرزنش مى‏كنم. پس به خیمه عبّاس علیه السلام آمدم ناگاه همهمه و صداى غرّایى شنیدم، همانجا پشت خیمه ایستادم و به داخلش نظر انداختم دیدم عموزادگان و برادران و برادرزادگانم گِرد عبّاس- كه چون شیرى بر زانویش تكیه زده بود- حلقه زده‏اند، و او خطبه‏اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ایراد كرد، كه مانند آن خطبه را جز از امام حسین علیه السلام نشنیده بودم، و در پایان افزود: اى برادران! برادرزادگان! و عموزادگانم! هنگامى كه سپیده دم طلوع كرد چه مى‏كنید؟ عرض كردند: فرمان فرمان تو است، هر چه تو فرمایى همان كنیم.

تاریخ كربلا یك تاریخ و حادثه مذكّر- مۆنّث است؛ حادثه‏اى است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست

عبّاس فرمود: این اصحاب با امام پیوند خویشاوندى ندارند و بار سنگین را جز صاحبانش بر نمى‏دارند. هنگامى كه سپیده صبح آشكار شد اوّلین كسى كه به میدان نبرد مى‏شتابد، شمایید. ما باید پیش از آنان كشته شویم تا مردم نگویند. اصحاب خود را پیش انداختند و چون آنان كشته شدند، خود با شمشیرهایشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخیر انداختند.

بنى هاشم از جاى برخاسته شمشیر از غلاف بیرون كشیدند و در برابر برادرم عبّاس گرفته، گفتند: «ما همگى تحت فرمان تو هستیم».

زینب علیها السلام افزود: «وقتى كه این یكپارچگى و عزم راسخ و تصمیم قلبى آنان را دیدم، دلم آرام گرفت و خوشحال شده اشكم سرازیر شد. خواستم به سوى برادرم حسین علیه السلام رفته و جریان را به اطّلاعش برسانم كه ناگاه از خیمه حبیب بن مظاهر نیز همهمه و سر و صدایى شنیدم، به آنجا رفتم و پشت خیمه ایستادم و به داخل آن نظر افكندم، دیدم اصحاب نیز برگرد حبیب بن مظاهر حلقه زده‏اند و او مى‏گوید:

اى همراهان! براى چه منظورى به اینجا آمده‏اید؟ خدا رحمتتان كند، سخنانتان را روشن و بى پرده بیان كنید. گفتند: آمده‏ایم تا (حسین علیه السلام) غریب فاطمه علیها السلام را یارى كنیم.

زینب علیها السلام در ادامه فرمود: «من از این استوارى قدم، خوشحال شدم و اشك بر چشمانم حلقه زد و در حالى كه مى‏گریستم برگشتم كه ناگهان با برادرم امام حسین علیه السلام روبرو شدم، برخود مسلّط شده و در چهره او تبسّم كردم» .

فرمود: خواهرم! عرض كردم: بلى، برادر جان.

فرمود: «یا اخْتاهُ مُنْذُ رَحَلْنا مِنَ الْمَدینَةِ ما رَأَیْتُكِ مُتَبَسِّمَةً..‏؛ خواهرم! از وقتى كه از مدینه حركت كردیم، تو را متبسّم ندیده بودم، اینك چه شده است كه بر لبانت تبسم نقش بسته است؟».

عرض كردم: برادر جان! لبخندم به خاطر چیزهایى است كه از «بنى هاشم» و «اصحاب» مشاهده كردم.[2]

حضرت زینب

حضور به موقع در میدان جنگ

الف. تسلی دادن به برادر در داغ فرزند

حسین علیه السلام آمد تا بر سر آن جوان ایستاده فرمود: خدا بكشد مردمى كه تو را كشتند اى پسرم، چه بسیار این مردم بر خدا و بر دریدن حرمت رسول، بیباك كشته‏اند، و اشك از دیدگان حق بینش سرازیر شد، سپس فرمود: پس از تو خاك بر سر دنیا! در این حال زینب‏ خواهر حسین علیه السلام از خیمه بیرون دویده فریاد میزد: اى برادرم و اى فرزند برادرم! و شتابانه آمد تا خود را بروى آن جوان انداخت، حسین علیه السلام سر خواهر را بلند كرده او را بخیمه بازگرداند، و به جوانان خود فریاد زد: برادرتان را بردارید، پس جوانان آمده او را برداشتند تا جلوى خیمه كه پیش روى آن جنگ می كردند بر زمین نهادند.[3]

ب. عمل به دستور امام در حد توان

در این میان عبداللَّه بن حسن بن على علیهما السّلام كه كودكى نابالغ بود از پیش زنان بیرون آمد و لشكر را شكافته خود را به كنار عمویش رسانید، پس زینب‏ دختر على علیه السّلام خود را بآن كودك رسانید كه از رفتنش جلوگیرى كند، حسین علیه السّلام فرمود: خواهرم این كودك را نگهدار، كودك از بازگشتن (بهمراه عمه) خوددارى كرد و با سرسختى از رفتن سرپیچى نموده گفت: بخدا از عمویم جدا نخواهم شد، در این هنگام ابجر بن كعب شمشیرش را براى حسین علیه السّلام بلند كرد، آن كودك گفت: اى پسر زن ناپاك آیا عمویم را میكشى؟ پس ابجر آن كودك را با شمشیر بزد، كودك دست خویش سپر كرد و آن شمشیر دست او را جدا كرده پیوست آویزان نمود، كودك فریاد زد: مادر جان! پس حسین علیه السّلام آن كودك را در برگرفت و بسینه چسبانیده فرمود: فرزند برادر بر این مصیبتى كه بر تو رسیده شكیبائى كن و آن را به نیكى بشمار گیر، زیرا همانا خداوند تو را بپدران شایسته‏ات میرساند.[4]

راوى مى‏گوید: بخدا قسم زینب‏ دختر على علیه السلام را دیدم براى حسین علیه السلام ناله و ندبه میكرد و با صدائى حزین و قلبى اندوهناك فریاد میزد: وا محمداه صلى علیك ملیك السماء، هذا حسین مرمل بالدماء... راوى میگوید: بخدا قسم كه زینب علیهاالسلام كلیه دشمن و دوست را گریان نمود

نصیحت دشمن و دفاع از امام

حمید بن مسلم گوید: بخدا مرد گرفتار و مغلوبى را هرگز ندیدم كه فرزندان و خاندان و یارانش كشته شده باشند و دلدارتر و پابرجاتر از آن بزرگوار باشد، چون پیادگان بر او حمله میافكندند او با شمشیر بدانان حمله میكرد و آنان از راست و چپش میگریختند چنانچه گله گوسفند از برابر گرگى فرار كنند، شمر بن ذى الجوشن كه چنان دید سوارگان را پیش خواند و آنان در پشت پیادگان قرار گرفتند، سپس بر تیر اندازان دستور داد او را تیر باران كنند، پس تیرها را بسوى آن مظلوم رها كردند (آنقدر تیر بر بدن شریفش نشست) كه مانند خارپشت شد، پس آن حضرت از جنگ با آن بی شرمان باز ایستاد و مردم در برابرش صف زدند، خواهرش زینب‏ علیهاالسلام به در خیمه آمد و رو به عمر بن سعد بن ابى وقاص كرده فریاد زد: واى بر تو اى عمر؟ آیا ابو عبد اللَّه را میكشند و تو نگاه میكنى؟ عمر پاسخ زینب علیهاالسلام ‏ را نگفت، زینب‏ علیهاالسلام فریاد زد: واى بر شما آیا یك مسلمان میان شما مردم نیست؟ كسى پاسخش را نداد.[5]

ناله های جانسوز در کنار بدن برادر

راوى مى‏گوید: بخدا قسم زینب‏ دختر على علیه السلام را دیدم براى حسین علیه السلام ناله و ندبه میكرد و با صدائى حزین و قلبى اندوهناك فریاد میزد: وا محمداه صلى علیك ملیك السماء، هذا حسین مرمل بالدماء...

راوى میگوید: بخدا قسم كه زینب علیهاالسلام كلیه دشمن و دوست را گریان نمود.[6]

پی نوشت:

1. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى،انتشارات صدرا، ج‏17،ص406

2. آیة اللّه العظمى مكارم شیرازى‏،عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ناشر: مدرسه الامام على بن‏ابى الطالب‏- قم‏، ص : 405 تا403

3. شیخ مفید- مترجم رسولی محلاتی، ترجمه الارشاد(ج‏2)، ص110.

4 .همان، ص  114 و 115

5.ترجمه الارشاد(ج‏2)، ص 116

6 .محمدجواد نجفی، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام(ترجمه ج‏45بحار)،ص  87

سید روح الله علوی              

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.