شریعتی؛
مظلوم، تا همیشه...(1)
مهدی احمدبیگی
از او زیاد گفتهاند و نوشتهاند و حتماً زیاد شنیدهاید و شاید زیاد هم خوانده باشید. ولی در میان این خواندهها و شنیدهها شاید نام او را کمتر از هر بزرگمرد پا باکخته دیگری- که نقش اساسی در حرکت اسلامی مردم ایران ایفا کرده است- با «مظلومیت» عجین دیده باشید. امّا چرایش را نمیدانم. شاید به این خاطر که دشمنان اندیشههای او (و نه منتقدان راستین و بیغرض اندیشهاش) آنقدر محکم بر طبل تخطئهاش کوبیدهاند؛ که برای مخاطبانشان مجالی برای درک ظلمی که آشکارا بر او رفته است باقی نمانده است. و شاید به اصطلاح، دوستانش هم آنقدر بهفکر استفادههای تبلیغاتی خود از اندیشه روشن او و تکمیل کردن «نقصها» و «ناگفتهها»ی او به سود خود و برجسته کردن خطاهای او- که انسان بما هو انسان جایز الخطاست- بعنوان نکات مثبت و اوج اندیشه شریعتی بودهاند؛ که آنها هم مجالی برای درک و انعکاس مظلومیت او (و این پیشکششان، حداقل ظلم نکردن به او و اندیشهاش) نیافتهاند.
آری اینچنین است برادر(خواهر!) که هیچگاه ترکیب «شریعتی مظلوم» بمانند «مطهری مظلوم» و یا «بهشتی مظلوم» و ... برای ذهن فراموش کار و غبار گرفته ما آشنا نبوده است.
بیگمان نقش تاریخساز دکتر شریعتی در شکل دهی و انسجام اندیشه جوانان عصر خود که خالقان بی بدیل انقلاباسلامی – به رهبری رهبر یگانه آن خمینی کبیر(ره) – بودند و در روشن کردن نقاط مستحکم اتکاء اندیشه اسلامی در خلاء مفهومی، فکری و لفظی موجود در آن مقطع، برای آن نسل تشنه مفاهیم دینی «قابل سریان» به متن زندگی اجتماعی، غیرقابل انکار است. او بدون شک از پیشگامان عرصه «ترمینولوژی»(1) اسلامی در دوره معاصر بود و احتمالاً اوّلین اندیشمند اسلامی معاصر بود که از «اسلام» بعنوان «مکتب»، از «تعالیم اسلامی» بعنوان «ایدئولوژی» و از «شیعه» بعنوان یک «حزب تمام عیار سیاسی- اجتماعی» یاد کرد.
او همانگونه که اشاره شد؛ پرچمدار نگاه ایدئولوژی به اسلام و ورود اجتنابناپذیر و املا عقلانی تعالیم این مکتب رهاییبخش به سطوح مختلف زندگی اجتماعی بود و هرگز اسلام را برای گوشه مساجد و قرآن را برای گوشه طاقچهها که تنها کاربردش هم در عروسی وعزا باشد بر نمیتابید.
هر چند نگارنده قصد تأیید یا ردّ بینش فوق را ندارد؛ امّا آنچه باعث تعجب و حیرت فراوان میشود چیزیست که لختی بعد به آن خواهیم پرداخت و اکنون به گوشههایی از تیزبینیهای خردمندانه او میپردازیم:
از تجلّیات مشخّص زیرکی و تیزهوشی شریعتی در معرّفی معارف دینی و مشخّصاً نمایش عظمت و هویت حقیقی مفاخر خلقت بشر،(معصومین(ع)) برای مسلمانان تشنه شناخت، در آثار پرشور و حماسیاش، عدم استعمال الفاظ معمول و پیشوندها و پسوندهای مرسوم، مانند «حضرت»، «علیهالسلام» و ... بود.(4) این تنها نمونه کوچکی از زیرکیهای تیزهوشانه اوست و ما از این دست در توضیحات، تشریحات و تدقیقات او درباب اسلام و معصومین که باعث ایجاد جاذبه بیشتر در کلام و جذب مخاطب خاص و عام میگردد؛ بسیار سراغ داریم؛ که این خود گوشهای از توجه عالمانه او به نقش شیوه بیان و اسلوب کلام در نشر فرهنگ دینی است.
و امّا عجب از این که در میان غفلت جاهلانه و فراموش کارانه ما از شریعتی، اندیشهاش و تیزبینیهای روشن ضمیرانهاش، «داعیهداران دروغین» اندیشه شریعتی آشکارا آنچه در نقطه مقابل اندیشه اوست بنام او ترویج میکنند و آگاهانه و بیشرمانه به او افترا میزنند:
- بنام او بر طبل «جدایی دین از سیاست» میکوبند!!
- بنام او «عرفی سازی ارزشها» (SECULARISM) را تبلیغ میکنند!!
- بنام او «روحانیت» را «طبقهای جعلی» و مشابه کلیسای منحطّ کاتولیک در قرون وسطا میانگارند!!
- بنام او نقش علمای شیعه را در طول تاریخ اسلام، انکار میکنند!!
- و بنام او قصد نفی سکانداری روحا... را در این نهضت خدایی دارند!!
شریعتی و روحانیت:
... و وای بر ما و غفلتهایمان آنگاه که میگویند:
- پیشبینی شریعتی در اواخر عمرش از آینده اسلام، اسلام منهای روحانیت بود!(7) آیا گوینده این کلام واقعاً از آنچه در آخرین جلسه شریعتی در ایران، قبل از سفر بیبازگشتش و آنچه در آن جلسه به زبان آورد و قریبالوقوع بودن «انقلابی مذهبی» را در ایران پیشبینی کرد و این که این انقلاب بدون پیشگامی روحانیت به منزل نخواهد رسید؛ بیاطّلاع است؟!
... و وای بر ما و غفلتهایمان آنگاه که نسبت شریعتی و روحانیت و علمای شیعه را اینچنین ناجوانمردانه باز تعریف میکنند.(8) حال آنکه با نگاهی دقیق و منصفانه به آثار و کلام وی میتوان نظرات واقعی او را درباب مسائل اجتماعی اسلام و مشخصاً درباب «روحانیت راستین» که او آنان را «عالم» مینامید؛ (هرچند در لفظ، مناقشه چندانی نیست.) دریافت. همچنین میتوان دریافت؛ آنان که او از ایشان برائت میجست چه کسانی بودهاند. گوشههایی از تصریحات وی را در این ابواب ذیلاً مشاهده میکنید:
«... در تشیع علوی و صفوی نشان دادهام که علمای شیعه، در طول هزارسال تاریخ اسلام، همواره مشعلدار قیام علیه ظلم و پاسدار جنبش عدالتخواهی و آزادی اجتماعی و در فکر رهبری علم و تقوا در حکومت و مبارزه مستمر علیه نظامهای استبدادی و اشرافی خلافت و حکومتهای دست نشانده یا وارث خلافت ظلم و غصب بودهاند و پیشاپیش همه نهضتهای تودههای محروم تسلیم ناپذیر قرار داشتهاند.
... و ضمن درسهای اسلامشناسی حسینیهارشاد، نقل کردهام که در سال 1338 در جلسه انجمناسلامی دانشجویان ایرانی فرانسه (در مقابل و خطاب عده زیادی از ایادی شاه که مخالف مذهب بودند و آخوندها را پایگاه استعماری میدانستند.) گفتم: تا آنجا که من میدانم زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی که امضاء گذاشتهاند؛ همگی از میان تحصیل کردههای دکتر و مهندس و لیسانسه بودهاند و همین ما از فرنگ برگشتهها. یک آخوند، یک نفر از نجف برگشته اگر امضایش بود؛ من هم مثل شما اعلام میکنم که آخوند را دوست ندارم! اما از آنطرف پیشاپیش هر نهضت ضداستعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره یک یا چند آخوند را در این قرن میبینیم. از سید جمالبگیر و میرزاحسن شیرازی و بشمار تا مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت و...
... و در مدت قریب شش سال در اروپا- از 1338تا 1344 - در برابر سیل اتهامات ریشهدار مجهزی که نثار جامعه علمای مذهبی و نقش اجتماعیشان میشد و پیداست که در این راه بسیاری از نامهای متضاد با هم متّفق بودند؛ در میان روشنفکران ایرانی و اروپایی و حتّی در شکل کنفرانسها و گزارشها و تحقیقهای علمی در رشته جامعهشناسی مذهبی و میان استادان و دانشجویان دانشگاه، دفاعیاتی که من از اصالت علمای مذهبی و نقش اجتماعی آگاه آنان کردهام وقضاوت قشرهای وسیعی را بدنبال داشته، حقیقتی است که تفضیل آنجای از خودنمایی است و هرگز از آن سخن نگفتهام و اینجا فقط برای اثبات ارادتی که به این جبهه میورزم؛ بدان اشاره کردم...
... و راجع به علمای اسلامی، این را میخواهم ادعا کنم و دهها قرینه و نمونه عینی را بر اثبات آن دارم که از میان نویسندگان و سخنرانان و حتی علماء و فضلای اسلامی معاصر، هیچکس- البته در حدامکان و نوع کاراکتر خودش- بهاندازه من، افتخار دفاع جدّی و موثّر عملی و فکری از این جامعه گرانقدری که امید بزرگ و سرمایه گرانقدر ماست؛ نداشته است.»
وامّا آنانکه او از ایشان برائت میجوید؛ همان عالم نمایان مذکور در حدیث و کتب معتبر شیعهاند؛ (نظیر اصول کافی و بحارالانوار مجلسی- جلد2- با عنوان :«ذم علماء السوء و الزوم التحرز منهم») که از آنها به زشتی یاد شده است.
شبه عالمان قشری متحجری که به تعبیر امام عزیزمان، خمینی بزرگ (رض) « در "مرگ آباد تحجر و تقدس مأبی" رشد میکنند و از عنوان و اصطلاح "روحانی" و "روحانیت" سوء استفاده را میبرند.»
کسانی که هم اکنون به واسطه ترس از قدرت نظام اسلامی در کارهایشان فرو رفتهاند و جرأت انجام واکنشهای خصمانه علنی را ندارند؛ لذا آن انتقادات تند امام خمینی(رض) و نظریات منفی دکتر شریعتی درباره گروه مذکور، شاید همچنان وارد و لازم باشد.
از طرفی او تصریح میکند که قصد رفورمیزم مذهبی و ارائه قرائت جدید! از «امامت» را ندارد:
«با هر گونه بازیهای کلامی و ذهنی برای مدرنیزه کردن مذهب مخالفم.»
و تأکید میکند که توجّه به بعد اجتماعی سیاسی «امت» و رهبری دینی، نه تحمیلی روشنفکری بر دین بلکه عین مفاد منابع دست اول دین است که حتّی با یک استقرا علمی ساده و بررسی تحلیلی جزئیات در قرآن کریم بدست میآید: «قرآن، کتابی آسمانی است. این کتاب برای هدایت معنوی و اخلاقی مردم و ایجاد ارتباط دلها با خدا و توجّه دادن افکار به زندگی ماورأ مادّی و جهان دیگر است پس باید در درجه اول، عبادات قرار گیرد و در درجه دوم، اخلاقیات در درجه ماقبل آخر، اجتماعات در آخر، پدیدهای طبیعی و جهان مادی باشد. در صورتیکه میبینیم برعکس است.»
ادامه دارد...
پینوشت:
1- لفظ آوری: واژهگزینی برای تبیین مفاهیم مشخص در یک سیستم فکری خاص
2- آنکه به نشر و تبیین فرهنگ عاشورا میپردازد.
3- آنکه به مقابله با نشر فرهنگ عاشورا میپردازد.
4- نگارنده قصد تأیید این شیوه را نیز بعنوان یک «رویه کلی» ندارد.
5- از افاضات ا.گنجی مانیفستور جمهوری خواهی!!
6- حال این «عرصههای غیردینی» را با کدام ملاک و معیار تعریف میکنند؛ «خدا» میداند! (با عرض پوزش از دوستان برای ورود بیاجازه «خدا» به عرصههایی که به خدا ربطی ندارد!!)
7- سخنرانی دکتر سروش 13ژوئن 2002در دانشگاه و ست مینیستر در لندن به مناسبت سالگرد وفات دکترعلی شریعتی
8- رجوع شود به سخنرانی آقای آغاجری در مورخ 29/3/81 تالار معلم همدان