تبیان، دستیار زندگی
... همه این‌ها از نگاه عموم مردم نادیده گرفته می‌شود، اما وقتی به زندگی بازیگرها می‌رسیم تصور می‌كنند كه باید آدم‌های ثروتمند و مرفهی باشند، چون نمونه‌های اصلی‌اش در یك شرایط درست و منطقی این جوری هستند. - یكی از برنامه‌های...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بخش دوم گفتگو با رضا کیانیان

...


همه این‌ها از نگاه عموم مردم نادیده گرفته می‌شود، اما وقتی به زندگی بازیگرها می‌رسیم تصور می‌كنند كه باید آدم‌های ثروتمند و مرفهی باشند، چون نمونه‌های اصلی‌اش در یك شرایط درست و منطقی این جوری هستند.

- یكی از برنامه‌های پرطرفدار تلویزیونی دنیا برنامه‌ای است به نام «ثروتمند و مشهور» (RICH & FAMOUS). در این برنامه هر بار سراغ یكی از آدم‌های معروف مثل بازیگر و خواننده و ورزش‌كارها می‌روند و جزییات زندگی و خانه و امكانات آن‌چنانی‌شان را نشان می دهند. چند سال قبل یكی از آشنایان ما با خانواده از آمریكا مهمان ما بودند. فرزند آن‌ها نمی‌دانست من بازیگرم و در ایران مشهور هستم. وقتی دید مردم در كوچه و خیابان به من سلام می‌كنند و طرفم می‌آیند، پرسید كه تو این‌جا مشهوری؟ گفتم آره. بعد عكسم را كه روی جلد مجله‌ها و سردر سینما و بیل‌بوردها دید و گفت تو خیلی مشهوری، پس حتما ثروتمند هم هستی. او خانه ما مهمان بود و زندگی من و آپارتمان 120 متری من را دیده بود، اما به خاطر همان تصورات رسانه‌ای باز هم خیال می‌كرد چون FAMOUS هستم پس لابد حتما RICH هم باید باشم! حتی فكر می‌كرد در آن برنامه هم بوده‌ام و كلی با من عكس گرفت كه ببرد و به دوست‌هایش پز بدهد. نمی‌توانستم برایش توضیح بدهم كه ما در ایران نصفه اولش را هستیم، اما بخش دوم را شرمنده‌! وقتی كل گردش مالی سینمای ایران در سال هفت هشت میلیارد تومان است، چه‌قدرش به منِ بازیگر می‌رسد؟


اما عجیب است كه این دو دوتا چهارتای ساده را نمی‌شود برای اغلب مردم توضیح داد و قانع‌شان كرد كه بازیگری آن دنیای افسانه‌ای مورد نظر شما نیست.

- من گاهی تاكسی یا مترو و اتوبوس سوار می‌شوم و اتومبیل شخصی‌ام هم كه می‌دانی، همین پاترول است. اما مردم كه به من می‌رسند می‌گویند آقا شما چرا دیگر تاكسی یا مترو سوار شده‌اید؟ تازه وقتی هم سوار اتومبیل خودم هستم می‌گویند این ماشین فیلم‌تان است دیگر، خودتان لابد بنز دارید! من باید چه جوابی بدهم؟ اگر بگویم همین را دارم كه باور نمی‌كنند و اگر بگویم بنز را خانه گذاشته‌ام كه دروغ گفته‌ام. پس مجبورم با خنده و شوخی حرف را عوض كنم و رد شوم. شاید هم مردم تقصیری ندارند و بر فرض بازیكنان فوتبال را می‌بینند كه اتومبیل‌های آخرین مدل‌ گرانقیمت سوار می‌شوند و در ذهن‌شان مقایسه می‌كنند. جالب است كه یك بار ماشینم را برده بودم تعمیرگاه. مكانیك آن‌جا گفت «آقا كیانیان! نمی‌دانی دیروز فلان فوتبالیست آمد این‌جا چه ماشینی داشت.» معلوم بود حسابی حیرت كرده بودند. بعد برگشت گفت «خوش به حال شماها» و اصلا نگاه نكرد كه ماشین من یك پاترول مدل 78 است! آن‌ها در تصوراتی هستند كه باعث می‌شود واقعیت جلوی چشم‌شان را هم نگاه نكنند. من مخالف نیستم كه فكر كنند آدم پولداری هستم، چون این جوری بیش‌تر آدم را تحویل می‌گیرند! یك بار سوار هواپیما بودم كه خانمی درآمد و گفت من می‌دانم خانه شما كجاست. گفتم خوش به حال‌تان. بعد شروع كرد به آدرس دادن و با جزییات گفت كه خانه‌ شما در زعفرانیه 1800 متر است و باغ دارد و حتی نقشه خانه را هم برایم كشید.


این خانه زعفرانیه شما به‌غیر از آن خانه‌ای است كه دو كوچه پایین‌تر از ما دارید و در آن زندگی می‌كنید؟!

- آره دیگر. این یكی دیگر است! آن خانم آن‌قدر این قصر فرضی‌اش را باور داشت كه نمی‌شد هیچ توضیحی بهش داد تا قانع شود. او همچنان در تصوراتش فكر می‌كند من صاحب چنین خانه‌ای هستم و كاری‌اش هم نمی‌شود كرد.


این در شرایطی است كه زندگی آدم‌های مشهور به دلیل همین شهرت و معروفیت هزینه‌ها و خرج‌هایی دارد كه دیگران لازم نیست بپردازند. شما ناچارید لباس خوب بپوشید، رستوران خوب بروید و انعام خوب بدهید، موقع خرید چانه نزنید و اجناس لوكس بردارید. پسر شما در مدرسه به عنوان فرزند یك بازیگر معروف جور دیگری بهش نگاه می‌شود و... خلاصه خرج و برج زندگی‌تان به اجبار غیر معمولی است، در حالی كه درآمدها معمولی است.

- این‌ها همه ویژگی توی چشم بودن و در ویترین بودن است، در حالی كه یك تاجر معتبر بازار ممكن است با دمپایی راه برود و معامله‌های میلیاردی بكند. بگذار یك مثال بزنم؛ سال‌ 1367 ، قبل از شهرت در سینما، در مركز هنرهای نمایشی به صورت كارمزدی كار می‌كردم و ماهی پنج‌هزار تومان حقوق می‌گرفتم. كارهای جانبی مثل پوستر كشیدن و ویرایش كتاب و از این جور كارها هم می‌كردم و درآمدی معمولی داشتم. كارخانه روغن نباتی قو از من خواست بروم آن‌جا و ماهی یك بار با كارگران كارخانه برای فعالیت‌های فوق برنامه فرهنگی تئاتر كار كنم. راننده مینی‌بوسی كه دنبال من می‌آمد، لباسش كثیف بود و دمپایی می‌پوشید و خلاصه سرووضع ناجوری داشت. آن‌قدرهم مرا تحویل می‌گرفت كه انگار چه خبر است. یك بار گفت خوش به حال شما كه چه زندگی خوبی دارید. پرسیدم تو حقوقت چه‌قدر است؟ گفت هشت‌هزار و خورده‌ای تومان. با بن كارگری و عیدی و پاداش و اضافه كاری حساب كردم و دیدم حدود بیست هزار تومان در ماه درآمد دارد. پرسیدم می‌دانی من ماهی چه‌قدر حقوق می‌گیرم؟ ماهی پنج‌هزار تومان.


نكته دیگر هم این است كه بازیگری درآمد ثابت و مشخص مطمئنی ندارد و ممكن است سال به سال تغییر كند.

- شما فرض كنید كه یك بازیگر در یك سال سه یا چهار فیلم بازی كند و برای هر كدام هم دستمزد خوبی حدود ده میلیون تومان بگیرد. در سال می‌شود چهل میلیون كه وقتی این رقم را تقسیم بر دوازده كنید به درآمد ماهانه مشخصی می‌رسید. فرض را بر این می‌گیریم كه این بازیگر پنج سال هم توی بورس باشد و هر سال همین‌قدر كار كند، اما سال ششم دیگر محال است. همه این اعداد را در هم ضرب و تقسیم كنید و ببینید بازیگر معروف و پركار سینمای ایران در بهترین شرایط بعد از پنج سال كار مداوم چه‌قدر پول خواهد داشت و چه‌قدر هزینه دارد و برای آینده‌اش چه باید بكند؛ آینده‌ای كه دیگر كار و درآمدی ندارد.


تازه آن‌هم بدون آینده مطمئن و تامین در دوران بیكاری و بیمه و حمایت‌های این‌گونه.

- تضمین آینده كه اصلا وجود ندارد. بازیگری سینما مثل شغل كارگری فصلی است كه دور میدان می‌نشینند و یكی می‌آید از بین‌شان انتخاب می‌كند و بقیه ممكن است تا شب كسی سراغ‌شان نیاید. هر وقت سال تازه شروع می‌شود، اكثر آدم‌های صنف‌های مختلف سینما دچار افسردگی شدید می‌شوند، چون معلوم نیست آن سال كار داشته باشند یا نه. اگر از همسرهای ما سوال كنید متوجه می‌شوید كه در این مقطع چه بحرانی را می‌گذرانیم. من سال 1379 نه در فیلمی بازی كردم و نه سریالی. یك سال تمام بیكاری كه باید ضرب و تقسیم كنیم، به علاوه افسردگی و سرخوردگی. این شكل واقعی آن رویاها و افسانه‌هایی‌ است كه درباره بازیگری می‌گویند.


چرا دستمزدهای بازیگران و عوامل سینما در ایران هیچ وقت معلوم و مشخص نیست و كسی نمی‌داند فلان بازیگر یا فیلمبردار برای فلان فیلم بالاخره دقیقا چه‌قدر دستمزد گرفته؟

- به همان دلیل كه شما امكان ندارد درآمد یك كاسب بازاری یا یك پزشك را بفهمید. یكی از دلایلش پنهان‌كاری جوامع سنتی است، چون فكر می‌كنند اگر بقیه بفهمند چه‌قدر پول درمی‌آورند چشم‌شان می‌زنند یا دولت می‌آید و بخشی از آن را می‌گیرد. قبلا مالیات در ایران معنی نداشت و تازه دارد شكل قانونی و متمدنانه پیدا می‌كند. در ایران وقتی می روند دیدن نوزاد می‌گویند واه واه چه بچه زشتی! این یعنی چه‌قدر خوشگل است اما ما نمی‌گوییم كه چشم نخورد. دلیل دیگرش این است كه آن‌قدر روابط و مناسباتش پیچیده و بی‌قانون و بی حساب و كتاب است كه هیچ تعرفه مشخصی ندارد. كلینتون بعد از ریاست جمهوری دعوت شد برای بازی در یك فیلم. سندیكای بازیگران آمریكا اعلام كرد كه دستمزد كلینتون پانصد هزار دلار است، چون بازیگر نیست حتی اگر رییس‌جمهور بوده باشد. شغلی كه سندیكا ندارد می‌شود كارگر فصلی؛ تا وقتی كار دارد و زور بازو دارد پول در می‌آورد و هر وقت توان و زوری نداشت معلوم نیست سرنوشتش چه می‌شود. مردم دوست دارند فرض كنند دستمزد ما افسانه‌ای است. من می‌گویم خدا كند این‌طور بشود، اما فعلا كه متاسفانه نیست.


نكته دیگر درباره اقتصاد بازیگری این است كه شما سهمی از فروش فیلم‌ها ندارید. بازیگر چه فیلمش بفروشد و چه شكست بخورد، فرقی به حالش نمی‌كند.

- در سینمایی مثل آمریكا دستمزد بازیگر فقط بخشی از درآمدهای اوست. بخش دیگر سود فیلم است كه وقتی از حدی بالاتر می‌رود به بازیگر هم درصدی تعلق می‌گیرد. تعداد نمایش و اكران مجدد و نمایش خارجی هم جزو درآمدهاست...


علاوه بر این‌ها سودهای خوبی از فروش محصولات نمایش خانگی و اسباب‌بازی و لوازم و تی‌شرت و لباس‌های تبلیغی فیلم و بازی كامپیوتری و صد جور محصول جنبی دیگر به دست می‌آید كه در سینمای ایران اصلا معنی ندارد. آن‌جا اگر بازیگر در فیلم‌های پشت‌صحنه كه با نسخه DVD فیلم عرضه می‌شود حرف بزند پول می‌گیرد...

- حتی برای مصاحبه با نشریات هم پول می‌گیرند، اما در ایران اصلا معنی دارد كه من برای مصاحبه از شما پول بگیرم؟! چون آن مجله هم آن‌قدر درآمد ندارد كه بخواهد به من هم پول بدهد.


در شرایط فعلی و با تغییر اوضاع، وقتی اشكال متنوع نمایش‌های خانگی دارد در ایران باب می‌شود و كلی چیز دیگر، می‌شود از طریق انجمن‌ها و صنوف خانه سینما كاری كرد كه مثلا بخشی از فروش رایت‌ فیلم به بازیگر برسد یا لااقل برای حرف‌زدن درباره فیلم در پشت‌صحنه پول بگیرد و این قبیل كارها قانون‌مند و دارای تعرفه بشود.

- بارها قرار بوده در خانه سینما این اتفاق بیفتد. من جزو كسانی هستم كه اساسنامه خانه سینما را نوشتند. در نوشتن اساسنامه انجمن بازیگران و فیلم‌نامه‌نویسان و طراحان صحنه هم دخیل بودم. همه این حرف‌ها زیر مجموعه موضوع «امنیت شغلی» در اساسنامه‌ها آمده، ولی چه‌طور می‌شود از تهیه‌كننده‌ای كه بعد از دوسال به سرمایه اولیه‌اش رسیده توقع داشت این پول‌ها را به عواملش بپردازد؟ وقتی اقتصاد بیمار است، این‌ها كاربردی نمی‌شود، در حالی‌كه اقتصاد سالم خود به‌خود تعرفه‌هایش را با خودش می‌آورد. فعلا فقط باید خوشحال باشیم كه مثلا اگر از DVD فلان فیلم در بازار استقبال شد، این پول بر اثر گردش در بازار سینما در بلند مدت تاثیر بگذارد و كار رونق بگیرد. خدا كند همه فیلم‌ها و DVD ها بفروشند تا پولی وجود داشته باشد كه تهیه‌كننده بتواند فیلم بعدی را بسازد كه ما هم در آن بازی كنیم.


یكی از دلایلی كه شما برای این گفت‌وگو انتخاب شدید این است كه جزو معدود بازیگرانی هستید كه در این بازار آشفته و بیمار توانسته‌اید از پس معادله پیچیده «اعتبار و اقتصاد» بربیایید؛ یعنی تعادلی برقرار كرده‌اید كه هم اعتبار هنری‌تان حفظ شود، هم محبوبیت عام داشته‌ باشید و هم بی‌كار نمانید. چه‌طور به این تعادل رسیده‌اید و توانسته‌اید حفظش كنید؟

- در واقع تعادلی بین اعتبار و اقتصاد وجود ندارد و من بیش‌تر نان اعتبارم را می‌خورم تا اقتصادم را. تعادل نسبی كه ازش حرف می‌زنی این شكلی به دست می‌آید كه همیشه وقتی فیلمی به من پیشنهاد می‌شود، دستمزد معقول و منصفانه آن را محاسبه می‌كنم و با رقم از پیش تعیین‌شده پای مذاكره می‌روم. برعكس بعضی از همكاران رقمی نمی‌پرانم كه مطمئن باشم نمی‌شود و بعد ناچار شوم آن‌قدر كوتاه بیایم كه رویم نشود رقم نهایی را بگویم. ما طبق عادت موقع بستن قرارداد باید با تهیه‌كننده چانه بزنیم و روضه مفصل‌شان را هم گوش كنیم؛ این روضه و چانه جزو مراحل قرارداد است. اوایل با این كه رقم پیشنهادی‌ام معقول بود، باز مجبور بودم گوش كنم و دلم به حال‌شان ریش می‌شد و ناچار می‌شدم تخفیف بدهم. به مرور یاد گرفتم كه وقتی رقم مناسب است، چانه و روضه معنا ندارد. حالا وقتی آن حرف‌ها شروع می‌شود، گوش نمی‌كنم و حواسم را می‌دهم به موضوع‌های دیگر. بعد كه می‌گویند حالا چه كنیم؟ جواب می‌دهم ببخشید من گوش نمی‌كردم! در نتیجه به مرور به این معروف شدم كه با فلانی چانه نزنید، چون خودش قیمت درستی می‌گوید. الان دیگر با بعضی از فیلم‌سازان و تهیه‌كننده‌ها اصلا حرف پول نمی‌زنم و آن‌ها خودشان رقم دستمزد من را می‌دانند و در قرارداد می‌نویسند و می‌پردازند. یك داستان این‌جا بگویم كه شرح مفصلش را نوشته‌ام و زمانی اگر فرصتش باشد چاپ می‌كنم؛ آن موقع موضوع ممنوع‌الكار شدن بازیگرها رایج بود كه حالا خوشبختانه خیلی اوضاع فرق كرده است. برای بازی در یك پروژه دولتی دعوتم كردند و من دستمزدم را گفتم. جواب دادند این رقم خیلی زیاد است و ما یك‌سوم این را می‌دهیم. گفتم یك سوم دستمزد بدهید و دوسوم دیگر را به دلیل نقشی كه قرار است بازی كنم بدهید! بعد از چند بار رفتن و آمدن گفتم یك ریال كم‌تر نمی‌گیرم چون رقم معقولی گفته‌ام. چند وقت بعد رفتم بنیاد فارابی كه آقای سید محمد بهشتی مدیرش بود. ایشان پرسید تو در این فیلم برای چند روز كار چه‌قدر دستمزد خواستی؟ جواب دادم و ایشان مثل شخصیت‌های كارتونی قرمز شد. فوری به منشی گفت شماره فلان‌جا را بگیرید و دعوایی كرد و گوشی را گذاشت. گفتم چه اتفاقی افتاده و گفت تهیه‌كننده آن فیلم به آقای انوار نامه‌ نوشته كه كیانیان برای نصف مدتی كه خودت الان گفتی، سه برابر مبلغی كه گفتی درخواست كرده! و بعد از فارابی خواسته بودند كه به این دلیل من را ممنوع‌الكار كنند.


یعنی ممكن بود بی خبر از همه جا ممنوع‌الكار بشوید و مسیر زندگی و حرفه‌تان تغییر كند. اتفاقی كه ممكن است برای بازیگرهای دیگر به اشكال دیگرش افتاده باشد.

- آقای بهشتی گفت شرح این ماجرا را بنویس و به ناظر تولید فیلم بده. من پانزده صفحه نوشتم و ضمیمه پرونده شد و از خطر ممنوع‌الكار بودن جستم. دقیقا فردای همان روز برای فیلم دیگری دعوت شدم و همان مبلغ را گفتم و پنج دقیقه طول نكشید كه قرارداد بسته شد و چك پیش‌پرداخت را گرفتم. مدیر تولید فیلم گفت برای این نقش فلان قدر در نظر داشتیم كه از مبلغ من بیش‌تر بود. گفتم اگر شما این رقم را می‌گفتید باز هم همین چیزی را كه گفتم می‌گرفتم، چون دستمزد معقول من همین‌قدر است. وقتی هم كه دستمزد پیشنهادی‌ام برای فیلمی زیاد است، سعی می‌كنم كمك كنم تا بازیگر دیگری با دستمزد متناسب بودجه‌شان پیدا كنند كه كار لنگ نماند و تولید فیلم‌ها نخوابد. چون اعتقاد دارم چرخ سینما باید بگردد تا من هم بتوانم از آن درآمد داشته باشم. به همین دلیل هم هست كه از حضور كارگردان و بازیگر تازه استقبال می‌كنم. هر چه فیلم‌ساز و بازیگر بیش‌تر شود این حرفه رونق بیش‌تری خواهد گرفت. پیش آمده كه برای یك كارگردان اول بدون هیچ دستمزدی بازی كردم و كمك و مشاوره دادم كه او بتواند وارد سینما شود و این یعنی كار زیادتر و بازار گسترده‌تر. وقتی كارگردانی با این كمك وارد سینما شد، فیلم‌های بعدی را با وضع بهتری می‌سازد و من را هم برای بازی در فیلم دعوت می‌كند.

در این شرایط بی‌حساب و كتاب، شما به عنوان بازیگر در حرفه‌تان امكان مانور هم پیدا می‌كنید و مثلا برای بازی در فیلمی كه دوست دارید، یا نقشی كه آرزویش را داشتید و كار كردن با كارگردانی معتبر و مهم كه هر چند سال یك بار فیلم می‌سازد، می‌توانید از دستمزدتان بگذرید یا كوتاه بیایید. در مقابل هم گاهی به دلیل نیاز اقتصادی در فیلم‌هایی كه دوست ندارید بازی كنید و با دستمزد بالا این عدم علاقه را جبران كنید.

- خوشبختانه خدا را شكر كه تا به حال مجبور به این كار نشدم. همیشه بخشی از انگیزه‌هایم برای بازیگری علاقه به نقش و فیلم بوده. چون من شغل‌های جنبی در حوزه سینما دارم كه باعث می‌شود لنگ نمانم. مشاوره كارگردانی می‌دهم، انتخاب بازیگر و بازیگردانی می‌كنم، طراحی صحنه می‌كنم، مقاله می‌نویسم.


كتاب هم منتشر می‌كنید و خوشبختانه در این بازار آشفته كتاب انگار به چاپ دوم هم می‌رسد كه خودش اتفاق جالبی است.

- چندوقتی است كه این‌طور شده. همه این شغل‌ها هم حول و حوش بازیگری دور می‌زند. در حقیقت «بازی» كسب و كار من است. هنوز مجبور نشدم در تلویزیون سریالی بازی كنم كه دوست ندارم.


آن‌هم در شرایطی كه تلویزیون بازار وسوسه‌كننده‌ای برای بازیگران سینما شده.

- به شدت وسوسه‌كننده است. می‌خواهم بگویم در شرایط بیمار اقتصاد بازیگری سینما، تلویزیون دارد دستمزدهای خیلی خوبی به بازیگرها می‌دهد. به همین دلیل هم گاهی بازیگرهایی كه در تلویزیون معروف می شوند، موقع آمدن به سینما دچار افسردگی می‌شوند یا می‌گویند سینما صرف ندارد. بارها دیده‌ام كه رقم‌هایی می‌گویند كه در حوزه سینما خنده‌دار است، چون چنین پولی اصلا در سینما وجود ندارد. این خود به خود باعث تشتت می‌شود. اصلا بد نیست كه تلویزیون دارد دستمزدهای خوبی می‌دهد، خیلی هم خوب است. اما كاش سینما هم به جایی برسد كه بتواند با آن برابری كند و تعادلی بین این رسانه‌ها ایجاد شود. كار خیلی خوبی كه آقای ضرغامی می‌كند این است كه موقع تصویب بودجه سریال فهرست بازیگرها را هم می‌خواهد. اگر ببیند بازیگر خوب ندارد، گروه را موظف می‌كند تا با بازیگرهای خوب و معتبر كار كنند و سطح كار برنامه‌سازی بالا می رود و تولیدكننده تلویزیون یاد می‌گیرد كه با حرفه‌ای‌ها كار كند نه این كه هر كسی كه از راه رسید بتواند بازیگر تلویزیون شود؛ جریانی كه یك دوره به شدت رواج داشت.


بخش اول سوالم درباره این بود كه ممكن است به دلیل علاقه به فیلم یا كارگردانی از دستمزدتان صرف‌نظر كنید. این یك جور كار غیرحرفه‌ای و غیر صنفی نیست؟

- من هیچ‌وقت زیر قیمت دیگران پول نمی‌گیرم. هیچ‌وقت بازار شكنی و قیمت‌شكنی نكرده‌ام.


اما گاهی فیلم‌سازها یا تهیه‌كننده و تولیدكننده‌ها به دلیل اعتبار و اسم و رسم یك كارگردان، بازیگرها و سایر عوامل را ناچار به قیمت‌شكنی و كنار آمدن می‌كنند.

- من زیر بار این جور قیمت‌شكنی‌ها نمی‌روم و در این فیلم‌ها كار نمی‌كنم.


حتی برای نقش یا كارگردانی كه آرزو داشتید با او كار كنید؟

- هر كاری باید استانداردی از شرافت داشته باشد. اگر تهیه‌كننده‌ای به صرف یك‌سری از نام‌ها بخواهد این شرافت حرفه‌ای را خدشه دار كند قبول نمی‌كنم، حتی اگر حضور در آن فیلم و آن نقش رویایم باشد. قشنگی رویا به شكل درست تحقق آن است، والا یك رویای ناقص الخلقه بیش‌تر به كابوس شبیه است. شده كه در فیلمی برای كارگردان معتبری مجانی بازی كرده‌ام، اما این یك جور ادای دین و احترام بوده است. قطعا بار دوم برایش مجانی بازی نمی‌كنم.


اما ناخودآگاه ممكن است به این شبهه دامن بزنید كه كار در فیلم فلان كارگردان با دیگران فرق دارد و باید از پولش گذشت.

- این دیگر مشكل خودشان است و من هم مصلح نیستم كه بخواهم دیگران را به راه راست هدایت كنم. این كار وظیفه كسان دیگری است. من هم برای كارگردان اول مجانی بازی كرده‌ام و دو مورد هم برای كارگردان آخر مجانی كار كردم كه ادای دین كرده باشم و دیگران هم در آن فیلم همین كار را كرده‌اند. هستند كارگردان‌هایی كه می‌گویند این فیلم «من» است و انتظار دارند با دستمزدی كم كار كنم. من هم جواب می‌دهم كه من هم «من»ام، نیم من نیستم! بازیگر نیم من بیاور تا برایت بازی كند. حتی آن موقع كه هنوز مشهور و دیده نشده بودم، خودم می‌دانستم كه منم ، مثل آن جوك مشهدی معروف! این شكلی است كه بعضی از آن كارگردان‌ها هیچ وقت سراغ من نیامده‌اند.


بحث آخرمان درباره ستاره‌های سینماست. در مناسبات نابه‌سامان این حرفه، یك ستاره با فروش یك فیلم اوج می‌گیرد و دستمزدش به سقف می رسد و با شكست تجاری فیلم بعدی ممكن است سقوط كند و به كف بیاید. این هم از تبعات اقتصاد غلط سینمای ماست.

- بارها این اتفاق افتاده، چون هنوز در سینمای ایران تصور می‌كنند بازیگر به خودی خود باعث فروش می شود. به مجموعه پارامترهایی كه به بازیگر برای درخشش در یك فیلم كمك كرده نگاه و توجه نمی‌كنند. به همین دلیل در فی

نیما حسنی‌نسب


لینک :

درآمد بازیگران در گفتگو با رضاکیانیان