تبیان، دستیار زندگی
پرداختن به حماسه و اسطوره، همچنان که این دو قهرمانانه و ابدی می نمایند، شامل محدودیت های زمانه پرداخت نمی شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلمه ای به نام حرکت

نگاهی به نمایش ”‌ارخش”‌ نوشته و کار ”‌مسعود دلخواه”‌


پرداختن به حماسه و اسطوره، همچنان که این دو قهرمانانه و ابدی می نمایند، شامل محدودیت های زمانه پرداخت نمی شود.

کلمه ای به نام حرکت

سینما، تئاتر، شعر و ... هر زمان هر دوره ای این رسم شیرین و دیرینه را تجربه کرده اند و هر بار هم به زبان زمانه شان درآمده اند و با مردم ارتباط مطلوب و موثر ایجاد کرده اند. همچنان که قهرمان حماسی- اسطوره ای آرش از شاهنامه تا نمایشنامه بیضایی و شعر کسرایی و اخوان ادراک شده و مورد پذیرش قرار گرفته است.

داستان "ارخش" حاصل همین همراهی ادبی اسطوره ها و قهرمان های حماسی است و در راس آن ها مهم ترین و جذاب ترین قهرمان حماسی ادبیات ایران آرش کماندار روایت گر ایثارگری و حماسه سازی ملی است که حس غرور و میل به حماسه سازی ملی را تحت تاثیر قرار می دهد و بر دل می نشیند. از این رو داستان محدودیت زمانه و دوران را بر نمی تابد و مسعود دلخواه اگر پیش تر یا پس از این هم این چنین متنی را می نوشت، احتمالا واکنش ها و بازخوردهای اثرش با مخاطب کمابیش به همین میزان بود که امروز هست. با همه این ها ضرورت هایی که کارگردان و گروه اجرایی براساس آن ها دست به تولید این نمایش زده اند را نیز می توان درک کرد و حتی از میان اشعار و شعارها یافت و مورد توجه قرار داد.

اما صرف نظر از رویکرد ارتباطی و تاثیر ژرف ساختی که نمایش بر مخاطب می گذارد یا هدفی که به دنبال آن است، نمایش مسعود دلخواه را می توان بر اساس شیوه روایی، تنظیم متن و نیز رویکرد اجرایی آن اثر متفاوتی دانست. اثری که دست کم در میان بازنویسی های دراماتیک صورت گرفته در تئاترها یا در گستره آثار تولید شده بر اساس ادبیات حماسی و نمایش های ایرانی مبتنی بر حماسه و کهن الگوهای ملی، متفاوت است و حتی اگر یک تجربه مطلوب و دیگر گونه نباشد تا اندازه ای می توان آن را مدعی و متمایل به گرایش های دیگر گونه در تئاتر سنتی ایرانی دانست.

"ارخش" مبنا و ریشه اش را از ادبیات حماسی و کهن ایرانی گرفته و بر "برخوانی آرش" بهرام بیضایی به عنوان نخستین برداشت غنی و قوی دراماتیک از اسطوره- حماسه آرش تکیه دارد. اما ظاهرا هدف کارگردان و گروه اجرایی جوانش این بوده که برای ایجاد ارتباطی مطلوب و موثر با مخاطب های امروزی از مولفه ها و عناصر کهن و قدیمی فراتر رفته و الگویی ترکیبی از یک حماسه- اسطوره کهن و زبان و بیانی مدرن را نتیجه گیری کنند که هم داستان را در رویه های دراماتیک براساس ادبیات داستانی و شعر روایت کند و هم لحن و بیانی امروزی تر داشته باشد. بنابراین نخستین مولفه هایی که به داشته های قدیمی تر اضافه شده روایتی از جنس ادبیات و شعر است که در آن میان شعر سیاوش کسرایی و مهدی اخوان ثالث بیش از دیگر متون ادبی معاصر به چشم می آید.

"ارخش" مبنا و ریشه اش را از ادبیات حماسی و کهن ایرانی گرفته و بر "برخوانی آرش" بهرام بیضایی به عنوان نخستین برداشت غنی و قوی دراماتیک از اسطوره- حماسه آرش تکیه دارد. اما ظاهرا هدف کارگردان و گروه اجرایی جوانش این بوده که برای ایجاد ارتباطی مطلوب و موثر با مخاطب های امروزی از مولفه ها و عناصر کهن و قدیمی فراتر رفته و الگویی ترکیبی از یک حماسه- اسطوره کهن و زبان و بیانی مدرن را نتیجه گیری کنند

اما پیش از آنکه شعر و سرودخوانی بر صحنه به اجرا گذاشته شوند، توقع می رفت که ارخش مسعود دلخواه به دنبال طرح و پردازش کنش و درام باشد. بیش از آنکه توصیف وقایع و شعار شاعرانه به کار بیاید و مورد استفاده قرار گیرد انتظار می رفت که رابطه میان قهرمان ها و شخصیت های داستان به خلق و پرداخت درام و کنش دراماتیک منجر شود. این اتفاق متاسفانه خیلی دیرتر از آنچه که تصور می شود، در نمایش رخ می دهد.

مسعود دلخواه اجرای نمایش اش را با حرکت های گروهی بازیگران و نوعی فضاسازی تعریف وضعیت و رویداد شروع می کند که مولفه های آن در جهت کنشمندی دراماتیک قرار نمی گیرند. در واقع این نوع حرکت ها از یک سو در راستای زبان ادبی و روایتگری شاعرانه قرار می گیرند و از سوی دیگر حتی اگر شکل و ظاهری نمایشی داشته باشند هم چندان به کار خلق وضعیت های کنش مند دراماتیک نمی آیند. در صحنه های ابتدایی نمایش شعرخوانی، موقعیت سازی توصیفی و ادبی و حتی اجرایی گروهی و خوانش سرودهای دسته جمعی (صرف نظر ار اینکه اشعار زیبایی برای آن ها انتخاب شده است) باعث نمی شوند که اجرای یک درام شکل بگیرد. اما این وضعیت پس از خروج از قواعد و ادبیات رفته رفته گرایش بیشتری به درام پیدا می کند و این درست همزمان با لحظه ای است که پرتاب تیر از چله کمان یک ایرانی و تعیین مرز ایران و توران به موضوعی تعیین کننده در این وضعیت نمایشی تبدیل می شود.

کلمه ای به نام حرکت

لحظه های دراماتیک و شروع پردازش اکت و کنش نمایشی از این به بعد است که در جریان روایت اجرایی ایجاد می شود و تماشاگر را مجذوب برخی لحظات خود می کند. ارخش، ستوربانی که در میان ناراستی های دو سرزمین قرار گرفته، تردیدهای انسانی و انگیزه های ملی اش را در مقابل مصلحت های اجتماعی و اخلاقی در معرض آزمونی دشوار قرار می دهد و شخصیت اش را همزمان با آغاز وضعیت دشوار و کنشمند نمایشی تا حد یک قهرمان بزرگ حماسی و اسطوره ای ارتقاء می دهد.

بنابراین اگر برخی ویژگی های غیردراماتیک و نیز جذابیت های شاعرانه و ادبی تحمیل شده بر اجرا را فراموش کنیم "ارخش" مسعود دلخواه برایمان به یک تجربه متفاوت و در عین حال تئاتری تبدیل خواهد شد.

از سوی دیگر تلاش گروه اجرایی جوان در به اجرا درآوردن یک متن کهن با کمک مولفه ها و عناصری از اجرای مدرن تئاتری نیز تحسین برانگیز است. هر چند که انتظار می رفت در مسیر نخستین تغییرات و تفاوت در حوزه زبان صورت بگیرد و این قالب موسوم و قاعده محدود استفاده از زبان آرکائیک در مورد متون کهن ادبی ایرانی شکسته شود، اما به هر دلیل این اتفاق نیفتاده و حالا آنچه به روی صحنه آمده ترکیبی از مولفه های تئاتر سنتی و مرسوم و تمایل به استفاده از عناصر و مولفه هایی از تئاتر مدرن است که گاهی ترکیبی موفق و همخوان را به وجود آورده و گه گاه هم این گونه نیست.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:ایران تئاتر