تبیان، دستیار زندگی
آن هایی که می‌خواهند در لباس روحانیت ملبس شوند از جهت علمی اگر ده سۆال از آن ها کردند حداقل 6 یا 7 را بلد باشند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آداب لباس طلبگی در بیان ایه الله تهرانی

آیت الله تهرانی

آن هایی که می‌خواهند در لباس روحانیت ملبس شوند از جهت علمی اگر ده سۆال از آن ها کردند حداقل 6 یا 7 را بلد باشند

خاطراتی از حاج آقا مجتبی تهرانی -4

بخش دیگری از خاطرات "میثم مطیعی" عضو هیات مۆسس و اولین مدیر عامل موسسه حفظ و نشر آثار آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی را تقدیمتان می کنیم:

آخرین باری که حاج آقا مجتبی را سرپا دیدم

آخرین باری که حاج آقا را سرپا دیدم روز 11 ذی‌القعده یعنی همین چند ماه قبل بود و شام میلاد امام رضا بود که همین الان یادم آمد که دقیقاٌ سالگرد عقد ما در محضر حاج آقا بود که آن هم قصه جالبی داشت، من نزد ایشان رفتم و چند ساعت به پرواز تهران مدینه مانده بود کمی هم دیر رسیدم که حسین آقا گفتند به دفتر بیایید که حاج آقا برای یک عده عقد خوانده بودند حالشان خیلی مساعد نبود و من هیچ وقت ایشان را این طور رنگ پریده ندیده بودم.

به ایشان گفتم که من دارم به سفر تمتع می‌روم و آمده‌ام هم خداحافظی کنم و هم دعا کنید برایم و توشه بگیرم. محبت کردند و در گوش من دعای سفر خواندند. عادت داشتند وقتی نزدیکان یا کسانی که می خواستند به سفر بروند نزد ایشان می رفتند در گوششان دعای سفر می خواندند و سپس گفتند:

مدینه که رسیدی خیلی استغفار کن تا قبل از رسیدن زمان احرام پاک شده باشی و رویت بشود لبیک بگویی.

بعد فرمودند که در مدینه قرائت قرآن را شروع کن و سعی کن یک قرآن در مدینه و یکی در مکه ختم کنی که در این زمینه روایت هم داریم اگر مقدور نشد در مدینه شروع کن و در مکه آن را تمام کن ثواب آن را حتماٌ به 14 معصوم هدیه کن..

فرمودند در مدینه رفتی به پیامبر بگو شما از زمان جاهلیت به محمدامین معروف بودی و شما را به عنوان امانتدار می شناختند من دینم را به شما امانت می دهم تا در روزی که به آن محتاجم یعنی شب اول قبر به من برگردانید و اگر کسی می گفت می خواهم به کربلا بروم می فرمود به امام حسین بگو شما خاندان امانتداری هستید و من دینم را پیش شما به امانت می گذارم تا به من برگردانید.

حاج آقا این مطلب را در مورد اکثر کسانی که نزد ایشان می رفتند می گفتند بروید این را به امام معصوم بگویید .

بعد فرمودند احرام که بستید بر ذکر صلوات مداومت کنید و ثوابش را به 14 معصوم هدیه کن. یک توصیه‌ای هم کردند که خیلی برای من عجیب بود. فرمودنددر همان ابتدای ورود به مسجدالحرام قبل از این که اعمال عمره تمتع را شروع کنی دو رکعت نماز بخوان و بعد به زیر ناودان طلا برو و سر به کعبه بگذار و همین طوری که من می گویم با صفا با خدا حرف بزن. یک صلوات بفرست و استغفار کن بعد دوباره صلوات بفرست و بگو خدایا به گردن هر کسی حق اخلاقی دارم اگر به من فحش داده یا تهمت زده و غیبت کرده من از همه گذشتم (این را آنقدر با سوز دل و با خلوص نیت گفتند و حالت بکاء داشتند عده ای که ایستاده بودند و گوش می‌کردند همه گریه می کردیم)

و گفتند از اعماق دلت و جگرت از همه بگذر. یک مختصری نشان بده و خروارها بگیر. بعد بگو خدایا من که بنده کوچک تو هستم از همه کسانی که به من بد کردند گذشت کردم. خدایا من به تو بد کردم تو هم بیا از من بگذر سپس فرمودند این کار را بکن بعد برو طواف کن و ببین که چقدر احساس سبکی می کنی.

در بحث های مۆسسه حفظ و نشر آثارشان همیشه تأکید داشتند "تا من بحثم تمام نشده هر کسی اشکالی یا بحثی دارد به من بگویید تا من جواب بدهم" و فرمودند "ممکن است یک شبهه ای در این سایت ها در ذهن هزاران نفر القا کنند و ما که به آن ها دسترسی نداریم که اصلاح کنیم."

خیلی نگران بودند و احتیاطشان بالا بود و فرمودند "اگر در سایت ها مطلبی در مورد مباحث من یا اشکالی در سایت خودم از لحاظ علمی می بینید حتماٌ زود به من انتقال دهید.

البته اهل فن می فهمند من دارم چه می گویم" و سپس چیزی را فرمودند که بنده چندین بار این را از ایشان شنیده ام و یکی از شاه کلیدهای تربیتی حاج آقاست که"میفرمودند: من از اول جلساتم که شروع کردم مثل الان طلبه ای بیش نبودم ولی از اول دنبال این بودم که اگر نمی توانم کسی را درست کنم و هدایت کنم منحرف و کجش نکنم و بگذارم تا یکی دیگر راستش کند و در تمام وجود من این معنا هست خیلی مراعات می‌کنم که در جملات و کلماتی که به کار می برم بی گدار به آب نزنم."

خیلی ایشان دقت می کرد و یک نکته ای را هم که ایشان در مورد بحث های ایشان وجود دارد این است که ایشان مباحثی را که واقعاٌ کاربردی باشد را انتخاب می کرد بحث های نظری صرف که به هیچ دردی نخورد را انتخاب نمی کرد یا اگر مجبور بود بگوید زود از آن رد می شد و بارها شنیده بودیم از ایشان که می‌فرمودند که "من دنبال بحث هایی هستم که کاربردی باشد و نتیجه عملی داشته باشد."

توصیه های آقا مجتبی به طلاب درباره ملبس شدن

در مورد ملبس شدن دستوری داشتند و در مورد روحانیت که از ایشان می پرسیدند چه کسی باید ملبس شود و بنده هم چند بار از ایشان پرسیدم

می فرمودند "آن هایی که می‌خواهند در لباس روحانیت ملبس شوند از جهت علمی اگر ده سۆال از آن ها کردند حداقل 6 یا 7 را بلد باشند چون اگر نعوذ بالله اشتباه بگویند که وامصیبت است همه اش را بلد نیستم هم که درست نیست"

البته فرمودند "این را از ناحیه مردم می گویم و گرنه خودم از کسانی هستم که اگر از من سۆال می‌کنند می‌گویم اگر بلد باشم جواب می دهم." واقعاٌ اگر حاج آقا مجتبی را در یک جمله بخواهم توصیف کنم اهل بافتن نبود اهل یافتن بود چیزی را که عمل می‌کرد می‌گفت و چیزی را که بلد بود جواب می‌داد و چیزی را که نمی دانست به اهلش واگذار می‌کرد.

بعضی ها فکر می‌کنند در همه چیز متخصص هستند؛ اما ایشان این طور نبود در مورد لباس پوشیدن گفتند "کسی که لباس می پوشد باید عرفیات طلبگی را رعایت کند و یک سری مباهات را انسان باید ترک کند. و به مثالی در این زمینه اشاره کردند باید یک سری مباهات را کنار بگذارد و در ملأ عام خیلی باید رعایت کند و جوری نباشد که این لباس تحقیر شود.

مطلب دیگر این که فرمودند برخی ها از روی هوس این کار را می کنند و بعد از این که اشتیاق از بین می رود و دو زیست می شوند و هر لحظه و زمان جوری هستند و من مخالفم که این افراد از اول ملبس شوند عین جمله ایشان است که می فرماید من می گویم وقتی عمامه به سر گذاشتی تا روی تابوت باید با تو باشد وگرنه ملبس نشو.

گفتند مطلبی را برای شما می گویم شاید برایت تعجب آور باشد و گفتند تا زنده ام راضی نیستم به کسی بگویی و فرمودند من در خانه وقتی لباس روحانیتم را در می آورم تا الان نشده که پایم را به سمت عمامه ام دراز کنم، تا زمانی که به شکل عمامه است؛ اما اگر به صورت پارچه باشد نه.

وقتی به شکل عمامه است می خواهم بخوابم باید بالای سرم باشد و آن را پایین پایم نمی گذارم. راجع به دو زیست بودن نکته ای را گفتند که اگر می خواهی لباس بپوشی و دو زیست نباشی گفتند نباید نامردی کنی و در بروی بلکه باید پای آن بایستی. مرد آن است که پایش بایستد اگر می توانی یا علی مدد و فرمودند من تا به حال سنگر خالی نکرده‌ام. واقعاٌ هم حاج آقا این طور بود و از وظیفه اش در کار آخوندی کوتاهی نکرد.

در مورد عمامه گذاری یک خاطره از خودشان گفتند که من زمانی که می خواستم عمامه بگذارم روز مبعث بود و پدرم این کار را انجام داد و جمعیتی آمدند و پدرم نهار داد. ولی خودم می خواستم حسین آقا و علی آقا (فرزندانشان) را معمم کنم تک و باصفا او را به مشهد حرم علی بن موسی الرضا بردم و عمامه سرش گذاشتم و برای علی آقا هم همین کار را کردم.


منبع: مشرق

تهیه و تنظیم: حق دوست، گروه حوزه علمیه تبیان