تبیان، دستیار زندگی
دخترک فریاد زد" مادربزرگ خوبم من را تنها نگذار. مادربزرگ با مهربانی دخترک را در آغوش کشید و در سیاهی شب همراه دخترک به طرف آسمان نورانی بالا و بالاتر رفت. دخترک گفت: مادرب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دخترک فریاد زد" مادربزرگ خوبم من را تنها نگذار.

مادربزرگ با مهربانی دخترک را در آغوش کشید و در سیاهی شب همراه دخترک به طرف آسمان نورانی بالا و بالاتر رفت.

دخترک گفت: مادربزرگ کجا می رویم؟

- به بهشت عزیزم!