اینجا ترجمه بد شکست تجاری نمیخورد
همراه با «فرزانه طاهری» درباره وضعیت ترجمه ادبی در ایران
طاهری در گفتوگویی که میخوانید فقدان نقد ترجمه را نیز یکی از دلایل وضعیت آشفته ترجمه ادبی میداند، چراکه به اعتقاد او نقد ترجمه اگر نقد، در معنای واقعی باشد هم به بهتر شدن کار مترجم کمک میکند و هم به خواننده آموزش میدهد که چگونه هنگام خواندن آثار ترجمه شده، ترجمه خوب و بد را از هم تشخیص دهد و پول پای ترجمه بد ندهد. «مسخ» کافکا، «خانم دلوی» ویرجینیا وولف، «معمای آقای ریپلی» پاتریشیا هایاسمیت، «کلیسای جامع» ریموند کارور و «درسهایی درباره ادبیات روس» ولادیمیر نابوکف، از جمله آثار ادبی است که با ترجمه «فرزانه طاهری» خواندهایم و «گروتسک»، نوشته فیلیپ تامسون از آخرین ترجمههایی است که از او منتشر شده است.
همراه با فرزانه طاهری:
- به نظر من این آشفتگی در وضعیت ترجمه ادبی، به یک بیاخلاقی و آشفتگی بزرگتر در تمام عرصهها برمیگردد. مترجم میخواهد کتابی درآورد و نامش به عنوان مترجم روی آن بخورد. برخی از خوانندگان این کتابها هم که پول میدهند و کتاب را میخرند، اصلا نمیدانند که نمیدانند و این خودش فاجعهای دیگر است. البته برخی ناشرها هم در این قضیه موثرند و به چنین بحرانی دامن میزنند و امکان این بیاخلاقی را فراهم میکنند... .
مثلا توجه نداشتن به کیفیت ترجمه، سلطه دغدغه بازار، استخدام ویراستاران غیرحرفهای. یعنی حتی بعضی از ناشرها هم که حسننیت و احساس مسوولیت دارند و ضرورت داشتن ویراستار را درک کردهاند، ممکن است در انتخاب ویراستار دقت نکنند، چون این بیاخلاقی در حوزه ویرایش هم حاکم است. این هم به آشفته بازار نشر دامن میزند... .
خود مترجم هم قطعا مقصر است. خب البته سختی زمانه را هم باید در نظر گرفت. کسانی که ترجمه برایشان راهی برای کسب درآمد و گذران زندگی است نمیتوانند همان وقتی را برای یک ترجمه بگذارند که یکی مثل من میگذارد. یعنی حتی اگر توانش را هم داشته باشند، به دلایل مالی این کار را نمیکنند و در ترجمه وسواس به خرج نمیدهند، اما همانطور که گفتم، این مساله، بخشی از یک پدیده عامتر است. خواننده باید راهنمایی شود؛ البته اینکه خود خواننده دلش میخواهد راهنمایی بشود یا نه، یا اصلا به دنبال خواندن نقدی هم اگر هست باشد، خودش یک بحث دیگر است.
فقدان میانجیهایی مثل ژورنالیسم ادبی درست و نقد ترجمه در سالهای اخیر قطعا موثر است. یک مشکل این است که الان با فقدان نقد درست، هرکس با چهارکلمه انگلیسی یا هر زبان خارجی دیگری که میداند، فکر میکند مترجم است و مینشیند یک اثر ادبی را ترجمه میکند و بازار هم به چنین ترجمههایی پاسخ میدهد. من گاهی فکر میکنم خیلی فرق نمیکند شما چقدر زحمت بکشید که یک ترجمه خوب به دست خواننده بدهید. متاسفانه خیلی از خوانندگان اصلا نمیتوانند هنگام خواندن این ترجمهها، سره را از ناسره جدا کنند. چون برای این کار آموزش ندیدهاند و متوجه نیستند که چه به خوردشان داده میشود.
به نظر من این آشفتگی در وضعیت ترجمه ادبی، به یک بیاخلاقی و آشفتگی بزرگتر در تمام عرصهها برمیگردد. مترجم میخواهد کتابی درآورد و نامش به عنوان مترجم روی آن بخورد. برخی از خوانندگان این کتابها هم که پول میدهند و کتاب را میخرند، اصلا نمیدانند که نمیدانند و این خودش فاجعهای دیگر است. البته برخی ناشرها هم در این قضیه موثرند و به چنین بحرانی دامن میزنند و امکان این بیاخلاقی را فراهم میکنند
بخشی از آموزش با نقد ترجمه امکانپذیر است؛ اما بخش مهمی از آموزش مخاطب هم طبیعتا به عهده دولت و آموزشوپرورش و دیگر نهادهای دولتی است و اگر این بخش درست عمل نکند، نمیشود فقط با نوشتن نقد در سلیقه مخاطب تاثیر گذاشت. مثلا به کار رفتن زبان بد و نادرست در رسانههایی مثل رادیو و تلویزیون، باعث شده که قبح زبان بد در میان مردم ریخته شود. الگوی کلی مردم، تلویزیون است. بنابراین همه ما در قیاس با آن، هیچکارهایم و نمیتوانیم به تنهایی سلیقه ادبی قشر کتابخوان را بالا ببریم.
- یک مشکل ما این است که ما در نقد کار همدیگر ملاحظه میکنیم. حتما کسانی در ترجمههای من اشکالاتی میبینند؛ اما خیلیها به دلیل ملاحظاتی که به دلیل شرایط بیرونی به آدم تحمیل میشود، این اشکالات را نمیگویند. نقد ترجمه مسلما به بهتر شدن کار مترجم کمک زیادی میکند. اصلا لازم است که ترجمه آثار کلاسیک هر چند وقت یکبار نقد شود و کسانی بیایند و این کارها را دوباره ترجمه کنند. اما آن نقد درست را من خیلی کم میبینم.
- بدیهی است که مترجم باید نه فقط به پشتوانههای ادبی زبان مقصد که به پشتوانههای زبان مبدا هم مسلط باشد. اگر مترجم، زبان مبدا را درست نشناسد نمیفهمد که چرا فلان نویسنده به این شکل نوشته نه به شکلی دیگر، و به همین دلیل ممکن است متن را جوری ترجمه کند که هیچ ربطی به متن اصلی ندارد. از طرفی باید امکانات زبان فارسی را هم بشناسد تا سبک را طوری در ترجمه در آورد که توی چشم نزند، چون در متن اصلی هم سبک توی چشم نمیزند و خیلی طبیعی در متن جا میافتد و مترجم باید بتواند این حالت طبیعی را حفظ و منتقل کند؛ گرچه به نظر من انتقال عین به عین متن اصلی، ناممکن است. میشود به آن نزدیک شد و دورش چرخید.
- مسلما در خود آن محیط بودن در ترجمه بهتر تاثیر میگذارد. البته من خودم بیشتر از دو، سه ماه در کشورهای خارجی زبان زندگی نکردهام و بیشتر هم در کشورهای غیرانگلیسی زبان بودهام، اما چیز دیگری که به خود من در ترجمه خیلی کمک کرده، سوای خواندن به زبان انگلیسی، دیدن فیلم و تئاتر و خلاصه آشنا شدن با «فرهنگ» آن جامعه تا حد بضاعتم، ترجمه در رشتههای متفاوت بوده است. در دورههایی من حتی متونی درباره معماری، شهرسازی، فاضلاب و بتن را هم ترجمه کردهام و این موضوعها آنقدر از من دور بود که باعث میشد با احتیاط حرکت کنم و این احتیاط همچنان با من مانده و همیشه به دانستههایم شک میکنم. حتی به آنچه مطمئنم میدانم.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: روزنامه شرق