تبیان، دستیار زندگی
در این مقاله در رابطه با داستان حضرت یوسف سخن به میان آمده است...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : خسرو داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اَلله أكبَر

قران

مقدمه:

می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.

به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:

اول: تمام دانش آموزان طبق استعداد خود در امور و انجام برنامه ها مشارکت می نمایند.

دوم: طبق ایام اله برای پیدا کردن مطالب مناسب روز اجرای برنامه به دنبال مطالبی از قبیل شعر، مقاله، طنز و غیره هستند.

سوم: مراسم آغازین مدرسه از یکنواخت بودن و احیاناً خسته کننده بودن به پویایی و سرشار بودن تبدیل می شود.

یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، خواندن آیاتی از قرآن مجید می باشد، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.

در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.

در این مقاله آیات ، مورد بررسی قرار می گیرد...

آیات 31تا 37 سوره یوسف ( صفحه 239) ، مربوطه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود.

شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.

جهت دریافت  فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.

تمامی هفت آیة 31 تا 37 سورة یوسُف از صفحة 239، داستان یوسف(ع) را دنبال می‌كنند.

داستان جناب یوسف(ع)، طبق نقل قرآن‌كریم، به این‌جا منتهی شد كه، ‌آن‌ حضرت(ع) دركاخ عزیز مصر، مورد تمایل شدید همسر او قرارگرفت و پس از مدّت‌ها مُراوده و زمینه‌چینی برای جلب توجّه حضرت یوسف(ع) كه به نتیجه نرسید، عاقبت، نقشه‌ای طرح‌كرد و در مكان خلوتی، او را به خود دعوت كرد و حضرت یوسف(ع)، بر اساس ملكه عصمت‌ كه در انبیا(ع) هست، به ‌فرموده ی قرآن: برهان رب، از آن‌ لغزشگاه عظیم، تَخَلُّص یافت و رو به‌سمت درِ خروجی قصر رفت و زن تعقیبش ‌كرد و در نتیجه، پیراهن یوسف(ع) از پشت سر پاره شد و در همان‌ حال، عزیز سر رسید و زن، پیشدستی ‌كرد و یوسف (ع) را متّهم به قصد تجاوز به خود نمود و یوسف (ع) از خود دفاع‌ كرد و فردی از خاندان عزیز، شهادت به پاكی یوسف(ع) داد و پاره شدن پیراهن از پشت را دلیل بر پاكی او معرّفی‌ كرد.

امّا عزیز پس از شناسایی مجرم، مطلب را با خونسردی تلقّی نمود؛ گویی‌كه اتّفاق مهمّی نیفتاده‌ است. همین‌قدر رو به زن‌ كرد و قال: إنَّهُ مِن‌كَیدِكُنّ إنَّ‌كَیدَكُنَّ عَظیم...وَ استَغفِری لِذَنبِك إنَّكِ‌كُنتِ مِنَ الخاطِئین؛گفت: این، از حیله‌گری‌های شما زن‌هاست و راستی ‌كه شما زن‌ها، كید و مكر بزرگی دارید...حال، ازگناه خود توبه‌ كن‌ كه خطاكار بوده‌ای.

آن‌گاه، رو به یوسف(ع)كرد وگفت: أعرِض عَن هذا؛ تو هم، این‌جریان را نادیده بگیر و مكتوم نگه‌دار.

همین‌ خونسردی و سهل‌انگاری عزیزكه برخِلاف عدل و غیرت و حَمیّت و مردانگی بود، باعث شد كه‌ آن‌ زنِ‌ گستاخ، گستاخ‌تر شود. یعنی نه‌تنها از همان ‌روش اوّل خود دست برنداشت، بلكه هم چنان مطلب را تعقیب ‌كرد و به‌گوش زن‌های دیگر، از زن‌های رجال و اعیان و اشراف رسید و آنان، در مجمع خود، سخن از عشق زلیخا به یوسف به میان ‌آورده و او را مورد سرزنش قرار داده و گفتند: إنّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبین؛ او، از نظر ما، به‌ گمراهی‌ آشكاری افتاده‌است.

زلیخا از سخنان محرمانه ی زنان با خبر شد كه عشق او را به تمسخرگرفته و سرزنش‌ كرده‌اند. خواست به ‌آن ها بفهماند كه: شما، دستی از دور برآتش دارید؛ او را ندیده‌اید تا به زبونی خود در مقابل جمالش پی ببرید و حق را به من بدهید. لذا تصمیم‌ گرفت مجلس میهمانی تشكیل داده و جمال خیره‌كننده ی یوسف(ع) را به ‌آن ها بنمایاند و آن ها را در مقابل‌ آن ‌جمالِ قاهرِ باهر، به زانو درآورده و سَورَتِ ادّعای ‌آن ها را بشكند تا دیگر دنبال او حرف نزنند و او را به ضعف و زبونی نشناسند.

لذا آیة 31 می‌فرماید: «فَلَمّا سَمِعَت بِمَكرِهِنّ أرسَلَت إلَیهِنّ وَ أعتَدَت لَهُنَّ مُتَّكَأ وَآتَت‌كُلَّ واحِدَهٍ مِنهُنَّ سِكّینا»؛ «وقتی از سخنان تحقیرآمیز زنان‌ آگاه شد، دنبالشان فرستاد و دعوتشان ‌كرد و وسایل پذیرایی‌آماده ساخت و به دست هر یك از آن ها، چاقویی برای بریدن میوه داد»؛ «وَ قالَت: اُخرُج عَلَیهِنّ»؛ «آن‌گاه، به یوسف دستور دادكه: به محفل زنان داخل شو».

و او، بی‌خبر از حضور زنان، ناگهان وارد محفل شد. درست مانند خورشیدی ‌كه دفعتاً از پشت ابرآشكار شود و چشم‌ها را خیره‌كند، زنان نیز، «فَلَمّا رَأینَه، أكبَرنَه، وَ قَطَّعنَ أیدِیَهُنّ»؛ «وقتی یوسف(ع) را دیدند، او را فوقَ‌العاده بزرگ شمردند و ازآن‌چه ‌كه قبلاً تصوّر می‌كردند، برترش دیدند و از شدّت حیرت، به‌جای میوه، دست‌های خود را بریدند».

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی                      روا بُوَد كه ملامت‌ كنی زلیخا را

قرآن

حال، نكته‌ای‌ كه می‌شود این‌جا استفاده‌ كرد، این‌ كه: مراقب باشیم؛ هر چه در نظرآدم، بزرگ جلوه ‌كند، مجذوب‌ آن می‌شود و در راه رسیدن به ‌آن، دست و پای خود را می‌برد و نمی‌فهمد.

تا چه چیز، در نظر آدم، بزرگ ‌آمده ‌باشد....

زنان مصری، تا یوسف(ع) را ندیده‌ بودند، می‌گفتند: مهم نیست؛ هركه مجذوب او بشود، گمراه است.

امّا وقتی او را دیدند،آن‌ چنان مجذوب شدند كه به‌ جای میوه دست خود را بریدند. یعنی، هركس هرچه را ببیند و آن ‌را به ‌كمال و جمال بشناسد و در دلش بنشیند، در راه رسیدن به‌ آن، از همه چیزش بریده می‌شود.

حال، اگر كسی واقعاً خدا را بشناسد و جلال و جمال خدا در نظرش جلوه‌كند، در راه او دست از همه‌ چیز می‌شوید؛ جان و مال خود را می‌دهد و از فرزندانش می‌گذرد.

چون واقعاً خدا را «تكبیر» كرده و اَللهُ أكبَر، از صمیم جان‌ گفته‌ است. و تا كسی خدا را ندیده و نشناخته ‌است، نمی‌تواند «تكبیرِ» درست بگوید. و لذا قرآن‌كریم می‌فرماید: «فَلَمّا رَأینَهُ أكبَرنَه»؛ زنان مصری، «وقتی یوسف را دیدند، اِكبارش ‌كردند و بزرگش شمردند». تا او را ندیده‌بودند، كوچكش می‌شمردند.

حال، ما هم، زیاد «تكبیر» می‌گوییم و اَللهُ أكبَر، ذكر و وِرد شبانه‌روزی ماست. امّا به‌جای این‌كه در راه خدا، از همه چیز بگذریم، در راه همه‌ چیز، از خدا می‌گذریم!! ما در زندگی، عملاً اَلپولُ أكبَر می‌گوییم و در راه رسیدن به‌آن، دست و پای دین و ایمان خود را مجروح و بلكه مقطوع می‌سازیم. چون جمال پول را خیلی شفّاف دیده‌ایم و بسیار بزرگش شناخته‌ایم. و لذا برای به‌دست‌آوردنش، سرها می‌بریم و شكم‌ها می‌دریم و ستم‌ها می‌كنیم.


مرکز یادگیری سایت تبیان

تهیه: علی هندی - ویراستار: سید علی مرتضوی