تبیان، دستیار زندگی
گفت مولا علی: انا بن صفا حیدرم! افتخار پرچم دین خانهٔ کعبه زادگاه من است خادمم کیست؟ جبرئیل امین
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مفاخره‌ی دو نور

حضرت فاطمه

در روایات ناب معصومین

در احادیث نغز اهل ولا

شرح نورانی مفاخره ای‌ ست (1)

آیه آیه تمام نور هدی

روزی از روزها که در صحرا

فاطمه با علی سخن می گفت

از کرامات خالق یکتا

از عنایات ذوالمنن می گفت

ناگهان حین خوردن خرما

چید مولا رطب ز باغ جنان

نور حق جاری از لبانش شد

با گل خنده گفت: فاطمه جان

هیچ دانی پیامبر من را

دوست دارد چو جان شیرینش

بی گمان او نمی دهد ترجیح

هیچکس را به یار دیرینش

گفت زهرا: نمی شود هرگز

که تو باشی عزیز تر از من

میوهء قلب او منم زهرا

کی به جز فاطمه‌ست پارهء تن

هر دو رفتند با لبی خندان

نزد خورشید عشق، پیغمبر

گفت زهرا: پدر بگو امروز

من گرامی ترم و یا حیدر؟

گفت پیغمبر امین با او:

تو و حیدر که روح و جان من اید

همهء هستی ام شما هستید

به خدا نور دیدگان من اید

دوست دارم تو را حبیبهء حق

بیشتر از همه در این دنیا

نزدم اما علی عزیزتر است

از تمام جهان و ما فیها

گفت مولا به فاطمه: بنگر

که گذشته شکوه من از حد

مادرم هست مظهر تقوا

مادرم فاطمه ست، ‌بنت اسد

گفت زهرا به همسرش حیدر:

مادر من خدیجهء کبراست

آنکه در جانفشانی و ایثار

بی بدل، بی نظیر، بی همتاست

گفت مولا علی: انا بن صفا

حیدرم! افتخار پرچم دین

خانهء کعبه زادگاه من است

خادمم کیست؟ جبرئیل امین

گفت زهرا: منم ملیکهء عرش

سورهء رحمت خدای کریم

دختر خَاتَمُ النَّبِیِّینَم

آنکه دارد همیشه خُلق عظیم

گفت مولا: که بوده پرچم دین

دم به دم روی شانه های علی

«وَ أنَا الضَّارِبُ عَلَى التَّنزِیل»

چه کسی می رسد به پای علی؟

علی ام نخل طور سینینم

منم آئینهء کتاب حکیم

آیه آیه تجلی قرآن

با خبر از چه؟ رویداد عظیم

شاه مردان روزگارم که

در رکوعم دهم زکات، نگین

و «أنَا سَیِّدُ بَنِی هَاشِمٍ»

تار موی من است حبل متین

شیرمرد جدال باطل و حق

قهرمان شجاع مکه منم

تیغ من تیغ عدل و انصاف است

سرور اوصیا، ابالحسنم

گفت زهرا: که در شب معراج

پدرم رفت سوی عرش خدا

نسبت قرب او و حضرت حق

«قاب قوسین» بود «او ادنی»

منم آن بانویی که بسته شده

عقد من در حضور رب جلیل

خادمانم ملائک جنت

هم کلامم فرشتهء راحیل

سدرة المنتهی ست گرم طواف

گرد من، نور بی حدی دارم

گل یاس بهشت احمدی ام

عطر و بوی محمدی دارم

قلم عفو می کشد خود حق

بر گناه همه، به خاطر من

سورهء‌ قدر و هل اتی هستم

آیه هایم بود حسین و حسن

منم آن کوثری که در طلبم

سهم عالم شده ست تشنه لبی

دختر آفتاب مکه منم

ماهتاب پیمبر عربی

گفت مولا: منم همان حیدر

که به اصحاب کهف گفته سخن

بهترین بندهء خدا علی ام

از نبی ام من و نبی ست ز من

روز محشر ولایتم میزان

مرتضایم قسیم جنت و نار

بر مدار دو چشم من گردد

آسمان و زمین و لیل و نهار

خوانده حق در کتاب قرآنش

جان من را چو جان پیغمبر

اولین یاور رسولم من

پدر خاندان پیغمبر

من که دریای علم و معرفتم

شیعیان جرعه نوش جام من اند

منم آن گنج بی نیازی که

همه در حیرت از مقام من اند

نامم از نام حق گرفته شده

ربّ من «عالی» است و من «علی» ام

سرّ آیات حاء و میم کتاب

آیه آیه حقیقت جلی ام

گفت زهرا: منم که روز ازل

سورهء رحمت آفریده شدم

بانوی بهترین زنان جهان

من همانم که برگزیده شدم

هل أتی، کوثر و مباهله ام

طاء‌ و سین کتاب ربّ ودود

آیه در آیه حسن و روشنی ام

آفتاب بهشت صبح وجود

ربّ من «فاطر السماوات» است

نامم از نام اوست «فاطمه» ام

من پناه تمام اهل جهان

در صف حشر و روز واهمه ام

مستحق دعای من شده است

هر دلی که اسیر مهر من است

رأفت و جود، لطف و فضل و کرم

کوکب و اخترِ سپهر من است

مرتضی گفت: بر روی آدم

باب توبه به لطف من وا شد

فاطمه گفت: از تفضل من

زیر برگ نجاتش امضا شد

گفت مولا: منم سفینهء نوح

کشتی ام کشتی نجات بشر

گفت زهرا: منم صراط نجات

رهروان من اند اهل نظر

گفت مولا: که سورهء طورم

گفت زهرا: کتاب مسطورم

مرتضی گفت: مصحف نورم

فاطمه گفت: بیت معمورم

گفت حیدر: که سقف مرفوعم

آسمان روی شانه های من است

گفت کوثر: که بحر مسجورم

بخشش ایزد از دعای من است

ولی الله گفت: دانش من

همه علم پیمبران خداست

فاطمه گفت: دختر نبی ام

آنکه مهرش شفیع روز جزاست

اسد الله گفت: بعد نبی

بهترین بندهء خدا هستم

فاطمه گفت: مادر حسنین

سورهء عصمت و وفا هستم

ناگهان رو به سوی فاطمه کرد

سید الانبیا، رسول امین

گفت باشد سکوت شایسته

دختر من بسنده کن به همین

که علی در جهان ولی الله

روز حشر است صاحب برهان

شافع بی بدیل روز جزا

قهر او آتش است و مهرش امان

فاطمه گفت رو به سوی پدر:

که منم یاس باغ مصطفوی

من و حیدر حریف هم هستیم

کاش حامی مرتضی نشوی

گفت حیدر: منم چو جان نبی

گفت کوثر: منم چو روح رسول

گفت مولا: منم صحیفهء حق

گفت زهرا: منم حبیبه، بتول

مرتضی گفت: رستگاری خلق

بسته بر رشتهء ولای من است

فاطمه گفت: روشنی بهشت

جلوهء نور ربنای من است

گفت پیغمبر خدا: زهرا

بوسه زن بر سر علی و ببین

که هزاران ملک به یاری او

آمدند از بهشت و عرش برین

فاطمه کرد رو به سوی علی

گفت: عشقت همه وجود من است

همهء هستی ام فدای تو باد

که ولای تو تار و پود من است

ولی الله رو به فاطمه گفت:

عشق تو نیز در سرشت من است

تو امید من آرزوی منی

با تو این زندگی بهشت من است

با حدیث مفاخره دل ما

شد پر از نور ایزد ازلی

متبرک به نام فاطمه شد

لحظه لحظه به یمن نام علی

یا رب از آستانهء کرمِ

خاندان رسالت نبوی

دست ما را مکن دمی کوتاه

تا که باشیم «فاطمی ـ علوی»

پی نوشت:

1) متن حدیث مفاخره در كتاب‌های الفضائل، ابن شاذان قمی، ص 80، و المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 118 آمده است.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


یوسف رحیمی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.