مسئولیت روحانیت در قبال جامعه
روحانیت و جامعه از منظر رهبری (6)
در قسمت های قبل به رابطه روحانیت و جامعه و ارتباط عمیق آن ها اشاره شد و نیاز های جامعه و توقعات مردم از روحانیت مورد بررسی قرار گرفت.
اعتماد مردم به حوزه و روحانیت جایگاه بسیار رفیعی را برای حوزه ساخته است و در نتیجه روحانیت با توجه به جایگاهی که دارد در مقابل جامعه مسئول است.
روحانیت به عنوان هدایتگر مردم و عالم به مسائل دینی و اعتقادی و همچنین به عنوان یک عضو تأثیرگذار جامعه و به عنوان نهادی که اعضایش در سمت های مختلف حکومت اسلامی خدمت می کنند، در برابر جامعه و مردم مسئولیت های فراوانی دارند.
در این قسمت به اختصار به بعضی از آن ها اشاره می شود؛
1- هماهنگ سازی نظام آموزشی – پژوهشی با نیازهای جامعه
یکی از مهم ترین مسئولیت های حوزه در جامعه، این است که خود را با نیاز های جامعه تطبیق کند.
گاهی اوقات دیده می شود متأسفانه حوزه درگیر مسائل سنتی خویش شده و غافل از نیاز های روز مردم است. نیازهایی که با گذر زمان در حال تغییر است و هر روز با روز دیگر تفاوت دارد. در این دوران جدید با پیشرفت تکنولوژی ها و ارتباطات، علوم مختلف به سرعت دستخوش تغییر است و همین منشأ نیاز های مردم خواهد بود.
حوزه هرچند دارای زیر بناهای سنتی بسیار قوی و مؤثر است اما نباید در آن سیستم سنتی باقی بماند و برنامه خود را عوض نکند.
پاسخ گویی به نیاز های مردم مستلزم مطالعه و شناخت آن نیاز هاست. یکی از مسئولیت های حوزه این ست که پس از شناسایی نیاز های جدید جامعه، در نظام آموزشی خود قابلیت پاسخ گویی به آن ها را قرار دهد.
اگر نظام آموزشی و پژوهشی حوزه همچنان به شیوه سنتی خود عمل کند از غافله بازمانده و هیچگاه نمی تواند نیاز های مردم و جامعه را حل کند.
سیستم آموزشی زیربنای عمل یک نهاد علمی ست و بدون آن برنامه دراز مدت و هدف دار آن نهاد ناکارآمد خواهد بود.
در نتیجه حوزه باید گام ها را سریع تر بردارد و همگام با سرعت افزایش نیازها، ظرفیت پاسخ گویی و قابلیت های خود را افزایش دهد.
مقام معظم رهبری به زیبایی به این نکته اشاره دارند؛
"این شیوهی جدیدی كه میخواهیم طراحی كنیم، باید چه كاره باشد؟ اصلاً تكلیفش چیست؟ تكلیفش این است كه درس خواندن ما را، به سمت نیازهای یك جامعهی اسلامی ـ نه در سطح ایران، بلكه در سطح جهان ـ جهت بدهد....
در گذشته، اگر استادی درس را شروع میكرد، چنانچه از او سؤال میكردید كه میخواهید كجا را شروع كنید؟ مثلاً پاسخ میداد كه میخواهد درس خارج را شروع كند. اگر میپرسیدید كه چه درسی را میخواهید شروع كنید، مثلاً میگفت میخواهم كتاب «صلوة» را شروع كنم.
اگر میپرسیدید، چرا میخواهید كتاب «صلوة» را شروع كنید، جوابی كه داده میشد، این نبود كه چون مسایل «صلوة» مهم است و كسی به آن نرسیده و این موضوع، زمین مانده است و من میخواهم بحث كنم، تا این كه مردم بدانند چگونه نماز بخوانند.
یقیناً جواب این نبود و مردم، نماز خواندنشان را بلد بودند و مسایل صلوة، از همه بیشتر هم كار شده بود و اینقدر در این باب، مطالب در كتب فقهی وجود داشت و علمای بزرگ و مجتهدان طراز اول و پدرهای فقه، كتاب نوشته بودند كه اصلاً احتیاج به یك كار جدید نبود؛ یعنی داعی رفع نیاز نبود.
البته داعی دیگری بود. آن داعی دیگر، چیست؟ ممكن بود، چیزهای گوناگونی باشد. یكی از آنها این بود كه مثلاً در باب صلوة، آدم بیشتر میتواند هنرنمایی علمی بكند، یا بهتر میتواند طلبه را تربیت نماید. مثلاً روایت و قوانین اصولی و قواعد زیاد است؛ به همین خاطر، اینجا بهتر میشود كاركرد؛ اما كسی دنبال نیاز نبود.
آن روزی كه در این كشور، « بیمه » به وجود آمد، هیچ فقیه و درس خارجی، در باب بیمه ـ كه بالاخره یكی از معاملات است ـ شروع نكرد و نگفت ببینیم آیا معامله است یا نیست؛ شرعی است، یا شرعی نیست؛ اگر شرعی است، به چه دلیل و چه معاملهیی است؟ اگر شرعی نیست، به چه دلیل؟ ...
آن روزی كه در دنیا و از جمله در ایران ـ مثلاً ده، بیست سال پیش ـ تعاونیها به وجود آمد، در حوزههای علمیه، اساتید و فقها به این فكر نیفتادند كه مسئلة ، تعاونی چیست؟ آیا معاملهی مستـقـلی است؟ آیا داخل در یكی از عناوین معاملات است؟ اگر داخل در یكی از عناوین است، آن عنوان چیست؟ آیا شرایط تعاونیهای موجود، با شرایط آن عنوان تطبیق میكند یا نه؟ چه چیزی از آن كم است؟ چه كاری لازم است انجام بشود؟ هیچ كس دربارهی اینها فكر نكرد.
شاید در حوزههای علمیه، اصلاً كسی نفهمید كه چیزی به نام « تعاونی » میآید، یا آمده است؛ یا چیزی به نام « بیمه » به وجود آمده است.
درس گفتن و درس شروع كردن و درس خواندن، تابع نیازهای جامعه نبود. شما وقتی كه به حوزه میرفتید و میخواستید درس بخوانید ـ حال بعد از سطوح را میگویم ـ این آقا، مثلاً تجارت و متاجر را درس میگفت؛ آن آقا، اجاره را میگفت؛ آن آقا، نكاح میگفت؛ آن آقا، « زكوة » میگفت؛ آن آقا، « صلوة » میگفت.
شما میرفتید، چند روز پای درس این آقا و آن آقا مینشستید و بالاخره یكی را انتخاب میكردید. وقتی یكی را انتخاب میكردید، اگر از شما میپرسیدند كه به چه دلیل، آقای زید را انتخاب كردید ـ كه مثلاً خمس میگوید ـ جواب شما كه انتخاب كرده بودید، این نبود كه چون امروز، مسایل خمس خیلی لازم است، من میخواهم اینها را یاد بگیرم.
جواب این بود كه چون دیدم آدم محقق و خوشبیان و خوش اخلاق و متواضع و نورانی و اهل عبادتی است، به درس او رفتم. بنابراین، نه استاد و نه شاگرد، دنبال نیاز نمیرفتند...
مثالی كه میزدند، این بود كه میگفتند : من میخواهم تو زور پیدا كنی. اگر این بیل را به دستت میدهم و میگویم برو مثلاً بیل بزن، مقصودم این نیست كه تو زراعت كنی؛ میخواهم قوّهی بازو پیدا كنی. البته ما همانجا میگفتیم كه وقتی این بیل را به دست این جوان میدهید، به جای این كه بگویید برود در كویر یا در بیابان بیل بزند ـ كه هیچ فایدهیی ندارد ـ بگویید این باغچهی خانهتان را بیل بزند كه فایدهیی هم داشته باشد؛ یعنی بشود دانهیی كاشت، یا گـلی نشاند. البته در اینجا هم، زور پیدا میشود.
این، در گذشته بود؛ اما حالا چه؟ حالا در حوزههای علمیه، درس گفتن و درس خواندن، دقیقاً باید به دنبال نیازها باشد.."[1]
با نگاهی به فرمایش رهبر عزیز، در میابیم چه بسیار مسائل مستحدثه ای که در جامعه، نیاز مردم است و حوزه هنوز در آن ها ورود پیدا نکرده و متأسفانه در بسیاری از آن ها توانایی عملی پاسخ را ندارد.
پس باید حوزه سیستم آموزشی خود را به سرعت ، به روزرسانی کرده و منطبق با نیاز های جامعه حرکت کند.
پی نوشت :
[1] سخنرانی در جمع طلاب مدرسه عالی شهید مطهری، 30/9/62.
تهیه و فرآوری : احمد اولیایی ، گروه حوزه علمیه تبیان