تبیان، دستیار زندگی
آن روز زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد، زیرا به خدا قسم زنی را که از او باحیاتر و سخنران تر باشد ندیده ام، گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت. همین که با اشاره ای از مردم خواست که ساکت شوند، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ های کاروان از حرکت ب
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صدای حیدر از حنجره بانو

خطبه آتشین زینب کبری علیهاالسلام در کوفه

حضرت زینب


حضرت زینب علیهاالسلام، دختر امیرالمۆمنین علیه السلام در سخنرانى خود خباثت و فرومایگى ابن زیاد را براى مردم تشریح كرد. وى قبل از آنكه به سخنرانى بپردازد از آن جمعیت انبوه و بسیار متراكمى كه [در کوفه] گرد آمده بودند خواست سكوت، اختیار كنند و به سخنانش گوش فرا دهند، همین كه با دست اشاره كرد و در خواست سكوت نمود آن اقیانوس متلاطم و پر خروش جمعیت كه از هر سویش صداها و هیاهو بلند بود آنچنان ساكت و آرام شد كه گویى نفسها در سینه ها حبس شده و مرغ مرگ بر سرشان سایه افكنده است.


 آرى اگر آن هیبت الهى و آن أبهت محمدى كه به زینب علیهاالسلام جلال و بزرگوارى داد، نمى بود هیچ قدرتى نمى توانست در آن موقعیت آن شور و غوغاء و آن ولوله و هیاهو را خاموش سازد.بشیر بن خزیم اسدی گفت: آن روز زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد، زیرا به خدا قسم زنی را که از او باحیاتر و سخنران تر باشد ندیده ام، گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت. همین که با اشاره ای از مردم خواست که ساکت شوند، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ های کاروان از حرکت بازایستاد. سپس فرمود:

ألحمدلله والصّلوة علی أبی محمدٍ وآله الطّیبین الأخیار، امّا بعد ،

نخست خدا را سپاس مى گزارم و به جان مقدس محمد پدر عزیزم و دودمان پاك و برگزیده اش درود مى فرستم و بعد، با شما مردم سخن مى گویم ،

ألحمدلله والصّلوة علی أبی محمدٍ وآله الطّیبین الأخیار، امّا بعد یا أهل الکوفة یا أهل الختل و الغدر و الخذل ألا فلارقات الدّمعة ولاهدأت الزفرةُ

اى اهل كوفه! اى حیله گران و اى نیرنگ بازان! بر ما اشك حسرت مى ریزید؟ اشك بریزید كه خدا كند این چشمها یك لحظه از سیلاب اشك عارى نماند، و شیون برآورید كه شیوه شما جز شیون مباد!

انّما مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّةٍ أنکاثاً تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم

آن روز زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد، زیرا به خدا قسم زنی را که از او باحیاتر و سخنران تر باشد ندیده ام، گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت. همین که با اشاره ای از مردم خواست که ساکت شوند، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ های کاروان از حرکت بازایستاد

شما بدان پیرزنى مى مانید كه تارهایى را كه با دست محكم مى تابید بى درنگ آنها را مى گشود، شما نیز رشته عهد و پیمان را محكم بستید و باز آنرا گسسته و بدان پایبند نماندید ،

هل فیکم إلا الصّلف والعجب والّشنف والکذب وملق الاماء وغمز الاعداء او کمرعی علی دمنةٍ او کقصّةٍ علی ملحودةٍ

شما جز لاف زنى و گزافه گویى و پستى و كوته نظرى چه دارید؟ جز كینه توزى و دروغ پردازى چه مى دانید؟ مانند كنیزكان، شیرین زبانى مى كنید تا زهر تلخى را كه در كام دارید به كار برید و دشمن را با غمزه و كرشمه به سوى خود بخوانید، شما مانند علف زارى مى مانید كه بر مزبله و لجنزار دامن سبز بركشیده باشد ولى ریشه در پلیدیها فرو برده و آب از نمهاى نجس بنوشد كه هر چه سبزى و شادابى بنماید چریدن را نشاید، یا مانند قبرى مى مانید كه ظاهرش سفید و گچكارى شده ولى در باطنش جیفه و مردار گندیده اى وجود داشته باشد.

ألا بئس ما قدّمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون

اى اهل كوفه! بیدار باشید و بدانید كه با دست خویش تیشه بر ریشه خویشتن زدید و خشم یزدان و عذاب جاویدان را بر خود آماده كردید.

اتبکون اجل والله فأبکوا فإنّکم أحریاء بالبکاء فأبکوا کثیراً و أضحکوا قلیلاً

بر ما اشك مى ریزید و شیون مى كنید؟ آرى بگریید و بسیار هم بگریید، سوگند به خدا! كه شما به این گریه ها و ناله ها سزاوارید، بسیار بگریید و اندک بخندید

فقد أبلیتم بعارها و منیتم بشنارها و لن ترحضوها أبداً و أنّی ترحضون قتل سلیل خاتم النبّوة و معدن الّرسالة و سیّد شباب اهل الجنة و ملاذ حربکم و معاذ حزبکم و مقرّ سلمکم و أسی کلمکم و مفزع نازلتکم و المرجع الیه عند مقاتلتکم و مدرء حججکم و منار محجّتکم

حضرت زینب

شما آن چنان به ننگ اندر افتاده اید و خود را به عیب و عار، آلایش داده اید كه لكه ننگ آن، با هیچ آبى هرگز شسته نخواهد شد، و چگونه توانید شست ننگ کشتن فرزند خاتم پیامبران و گنجینه رسالت و سرور جوانان بهشتیان را؟ آنکه در جنگ سنگر و پناهگاه گروهتان و در صلح موجب آرامش دل هایتان و مرهم زدن زخم هایتان و در سختی ها فریادرستان و در نبردها مرجعتان و دافع حجت های باطلتان و روشنایی بخش راهتان بود.

بل ساء ما قدّمتم لانفسکم وساء ما تزرون لیوم بعثکم

چه بد است آنچه که برای خویش پیش فرستاد و چه بد است آن بار گناهی که برای روز رستاخیز بر دوش کشیدید ،

فتعساً تعساً ونکساً نکساً لقد خاب السعی وتبّت الایدی و خسرت الصفقة وبۆتم بغضبٍ من الله و ضربت علیکم الذّلة والمسکنة

نابود و سرنگون شوید، آن هم چه نابودیی! کوشش شما به نومیدی انجامید و دستانتان بریده شد، و سودتان زیاد گردید، و خشم پروردگار را برای خود خریدید و برخواری و بیچارگی خویش افزودید.

أتدرون ویلکم أیّ کبدٍ لرسول الله فرثتم و أیّ عهدٍ له نکثتم و أیّ کریمةٍ له أبرزتم و أیّ حرمةٍ له هتکتم و أیّ دمٍ له سفکتم

واى بر شما! می دانید چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه حرمتی از او دریدید و چه خونی ریختید ،

لقد جئتم شیئاً ادّاً تکادُ السّموات یتفطرن منه و تنشق الأرض و تخرّ الجبال هدّا لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوئاء فقماء شوهاء و خرقاء کطلاع الأرض و ملاء السّماء

کاری شگفت کردید که نزدیک است آسمان ها فرو پاشد و زمین بشکافد و کوه ها بپاشند و فرو ریزند، مصیبتی است سخت بزرگ، پیچیده، شوم، که راه چاره در آن بسته شده است، در عظمت همچون گستره زمین و آسمان پر است.

به خدا سوگند! آن روز مردم را دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند، پیرمردی را دیدم در کنارم ایستاده بود، آن قدر گریه می کرد که ریشش تر شده بود و می گفت: پدرم و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما، بهترین نسل هاست، نه خوار می گردد و نه شکست پذیر است

أفعجبتم أن تمطر السّماء دماً و لعذاب الآخرة أخزی و هم لاینصرون

آیا اگر آسمان خون ببارد، شگفت زده می شوید؟ و به راستی عذاب آخرت خوار کننده است و هرگز ایشان یاری نشوند.

فلا یستخفّنکم المهل فإنّه عزّوجل لایخفره البدار و لایخشی علیه فوت الثّار کلاّ إن ربّک لنا و لهم لبالمرصاد. (1)

پس تأخیر و مهلت، شما را سبک سر نکند که شتاب بر خدای بزرگ چیره نشود تا او را وادار به مبادرت سازد و از تباه شدن فرصت انتقام نمی هرساد، نه چنین است که ستمکاران گمان می برند، خدا در کمینگاه ما و آنان است (2)

سخن كه بدین جا رسید امام سجاد علیه السلام به عمه اش فرمود:

«اسكتى یا عمة، فأنت بحمدالله عالمة غیر معلمة، فهمة غیر مفهمة؛

اى عمه بزرگوار! بس است، دیگر سخن مگوى، تو بحمدالله دانشمند بدون استاد و داناى بدون آموزگارى . (3)

راوی گفت: به خدا سوگند! آن روز مردم را دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند، پیرمردی را دیدم در کنارم ایستاده بود، آن قدر گریه می کرد که ریشش تر شده بود و می گفت: پدرم و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما، بهترین نسل هاست، نه خوار می گردد و نه شکست پذیر است.

پی نوشت:

1) این خطبه بر اساس متون امالى شیخ طوسى و لهوف و مثیرالأحزان ابن نما و مناقب ابن شهر آشوب تحریر شده است.

2) لهوف، ص 64. فتوح، ج 3، ص 139 – 141. ما نهایت کوشش را جهت تصحیح متن این خطبه و ترجمه آن به کار بردیم.

3) احتجاج طبرسى طبع نجف ص 166.

ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

کتاب «مقتل الحسین علیه السلام»، علامه سید عبدالرزاق مقدم.

کتاب «مقتل الشّمس»، محمدجواد صاحبی.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.