تبیان، دستیار زندگی
عنوان این مطلب هیچ ربطی به ضرب المثل مشهور یه سوزن به خودت بزن ، یه جوال دوز به دیگران ، ندارد . این که عنوان هیچ ربطی به متن نداشته باشد ، دیگر کلیشه ای جا افتاده است و کسی نمی تواند ادعا کند ، آوانگاردیسمی مدرن در پس زمینه ی آن وجود دارد . شاید وجهی حسن
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سوزن و جوال دوز سینمای ایران


عنوان این مطلب هیچ ربطی به ضرب المثل مشهور یه سوزن به خودت بزن ، یه جوال دوز به دیگران ، ندارد . این که عنوان هیچ ربطی به متن نداشته باشد ، دیگر کلیشه ای جا افتاده است و کسی نمی تواند ادعا کند ، آوانگاردیسمی مدرن در پس زمینه ی آن وجود دارد . شاید وجهی حسن تعلیل گونه در این بی ارتباطی متن و عنوان وجود داشته باشد ، این که همه چیز سینمای ایران بی قواره و بی ارتباط به هم شده است .

سالن سینما

پایان جنگ صلح است.این یک تعبیر یا یک نوع پایان بندی برای ذهن های قصه پردازمی تواند باشد . هر جنگی یک روز تمام می شود. و بعد. بعد که جنگ تمام شد،صلح می شود. امکان دارد  دو طرف مخاصمه پشت مرزهای امن خود بمانند و هیچ کدام هم ، برنده ی مشخص جنگ نباشد . اما به هر حال هر دو طرف خسته اند و مایل هم نباشند ، ناچار به ترک مناقشه می شوند. پس پایان جنگ، صلح است .  اما آیا همیشه همین طور می شود. این بیشتر برای جنگ های تمام عیار صدق می کند . وگرنه جنگ های فرسایشی ،  جنگ های موش و گربه بازی پایانی ندارد. جنگ های فرسایشی ، نظیر زایش کینه است. کینه و انتقام پشت انتقام .

این نوع نگاه ، سیاه نمایی به وضعیت سینمای امروز ایران نیست. اولین چیزی که در نزدیک شدن به طبقات بالای شهرت و قدرت در این سینما تفهیم می شود ، این است که فی الفور باید ، مشی مشخصی داشته باشی . مشی یعنی این که با چه کسی هستی . مثلا اگر بگویی فرقی نمی کند ، هر کس حقیقت را گفت ؛ می گویند در حقیقت گویی ما شک داری ؟ واگر بخواهی که بمانی باید پاسخت تاکید براین حقیقت به ریا باشد. نمی توانی در سازمان سینمایی کشور حضور داشته باشی و به عملکرد فلان مدیر هم قطار انتقاد کنی . حتی اگر بخواهی اشتباه خودت را بپذیری هم ، این مجوز برایت صادر نمی شود . شاید مدیر و مافوقت پشت درهای بسته یک لنگه پا نگهت دارد و بازخواستت کند ، اما قطعا در اجتماعات دیگر از تو و از روشت دفاع می کند . البته این به ظاهر بد نیست ، اما در این مورد که به تجربه ی بسیاری از خوانندگان این سطور قابل تایید است ، این اتفاقا نشانه ی همدلی نیست . افتراق از همین جا شروع می شود. همین است که هر کس ، از مدار مدیریتی کنار گذاشته می شود ،خودش منتقد اول همان دایره اداری خواهد شد. وقتی  حرف های همدلانه ی اهل سینما در این چند ساله ی اخیر را می شنویم ، بیش از آن که امیدوار به آینده باشیم ، نگران می شویم . نگران این که کی ، مناسبات این ستایش های کلامی عمرش به پایان می رسد و زمان افشاگری ها فرا می رسد .

این نوع نگاه ، سیاه نمایی به وضعیت سینمای امروز ایران نیست . اولین چیزی که در نزدیک شدن به طبقات بالای شهرت و قدرت در این سینما تفهیم می شود ، این است که فی الفور باید ، مشی مشخصی داشته باشی . مشی یعنی این که با چه کسی هستی . مثلا اگر بگویی فرقی نمی کند . هر کس حقیقت را گفت ؛ می گویند  در حقیقت گویی ما شک داری ؟ واگر بخواهی که بمانی باید پاسخت تاکید براین حقیقت به ریا باشد.

بررسی این شرایط بدون نگاه تکنیکی به مفهوم مجرد سینما در ایران ممکن نیست.سال های آخر دهه ی چهل زمان وارد شدن جوان هایی بود که به سینما طور دیگری نگاه می کردند.سینما و تکنیک آن را بهتر از نسل های سلف نمی دانستند ،اما نوعی سواد ته نشین داشتند. سوادی که لازمه ی سینما بود، اما از جنس آن نه .مهرجویی و کیمیایی با گاو و قیصر ، قابلیت های جدیدی از سینمای ایران را تعریف کردند .

با پیروزی انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت نگاه دانشی به مقوله ی هنر زاویه ی گسترده تری یافت . مقایسه دانش آکادمیک نسل های دوم و سینمای ایران با متاخرین نشانه ی همین رویکرد است . اما امروز، حضور افراد تحصیلکرده ، در این فرآیند مدیریتی چقدرموثر است. مگر نه این که از دانش آکادمیک باید انتظار برنامه ریزی علمی داشت؟

اما چرا همه تحلیل گر نقایص برنامه ریزی در سینما هستند. تهیه کننده ای که به نظام های گوناگون موثر در سینما انتقاد وارد می کند و تقریبا جز حلقه ی نزدیکانش را حائز مرتبه ی درخور در سینما نمی داند، توان اداره یک سالن سینما را ندارد. سینمایی که روزی یکی از سینمای برتر پایتخت بود .

هنرپیشه هایی که دستمزدهای قابل توجهی می گیرند، همه را بی سواد و به دور از اخلاق حرفه ای می دانند و به فیلم

های موفقی که هرگز بازی نکرده اند، می نازند.

کارگردان هایی که به جنجال حاصل از رانت رفیق بازیشان با مدیران سینمایی می نازند و هرغیر اخلاق را در قالب حماسه های جوانان این کشور به بهانه ی کمدی قالب می کنند و داعیه تسخیر گیشه ها را دارند. سینمای ایران دوستی امروز و دشمنی فردا ست. دوستی امروز و دشمنی فردا و دوباره دوستی و افتادن به تسلسل .

کمتر کسی دلش به حال سینما می سوزد. کمتر کسی دلش به حال وطنش می سوزد . دلش به حال وطن و ارزش هایش . اگر هم بیش از یکی دوبار حرف وطن و ارزشهایش را پیش بکشی بمب خنده منفجر کرده ای!

برای این که عادتی ترک شود . برای این که بدعتی از بین برود . باید بلند گفت. باید محکم گفت. باید بی پرده گفت آن چه در لفاف صناعات ادبی پوشیده می ماند. آن چه در اخلاق اجتماعی ناگزیر از مستوره گفتنش هستی . باید برای هر چه برای این وطن است ، دل بسوزانی . باید قید بمب های استهزا را بزنی. باید بگویی که در این دوروبر چه می گذرد. ای کاش می گذشت. ای کاش می گذشت و می رفت پی کارش . این گذشتن ها می ماند.

مجتبی شاعری

بخش سینما وتلویزیون تبیان