تبیان، دستیار زندگی
پسر فاطمه ام غصه بوَد بنیادم سند غربت من این حرم آبادم خاک فرش حرم و گنبد من تکه سنگ صحن من پر شده از غربت مادرزادم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاه بی لشکر

امام مجتبی

پسر فاطمه ام غصه بوَد بنیادم

سند غربت من این حرم آبادم

خاک فرش حرم و گنبد من تکه سنگ

صحن من پر شده از غربت مادرزادم

عزت عالمیان بسته به یک موی من است

کی مذّل عربم کشته این بیدادم

هر زمین خورده مرا یاری خود می خواند

چون که در یاری افتاده ز پا استادم

شاه بی لشکرم و غربت من تا به کجاست...

زهر با سوز تمام آمده بر امدادم

هرچه خوردم ز خودی خوردم و از زخم زبان

تا که جدّم ز جنان کرد ز غم آزادم

هم عدو ضربه به من می زد و هم می خندید

از همان کودکیم بی کس و دشمن شادم

هر دم از کوچه گذشتم بدنم درد گرفت

سجده بر خاک به مظلومه سلامی دادم

گرچه شد حائل ضربه سه حجاب صورت

خون دیوار در آورده چنان فریادم

یک تنه جمع نمودم بدنش از کوچه

صحنه بردن مادر نرود از یادم

عایشه تیر به تابوت زد و خنده کنان

گفت از داغ دل فاطمه دیگر شادم

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


قاسم نعمتی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.