تبیان، دستیار زندگی
20 آذر 1360 سالروز شهادت مجاهد خستگی ناپذیر آیت الله سید عبد الحسین دستغیب ، است .وی در سال 1288 شمسی در روز عاشورا در شیراز پا به عرصه گیتی نهاد ، از این رو پدرش او را عبد الحسین نامید .وی در روز جمعه 20آذر ماه 1360 در حالی که عازم به سنگر دشمن شکن نماز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دست او در دست خدا بود!

شهید دستغیب

20 آذر 1360 سالروز شهادت مجاهد خستگی ناپذیر آیت الله سید عبد الحسین دستغیب ، است .وی در سال 1288 شمسی در روز عاشورا در شیراز پا به عرصه گیتی نهاد ، از این رو پدرش او را عبد الحسین نامید .وی در روز جمعه 20آذر ماه 1360 در حالی که عازم به سنگر دشمن شکن نماز جمعه بود به دست منافقین کوردل شربت شهادت را نوشید.

سومین شهید محراب ، شهید آیت الله دستغیب عالمی بود که در  سراسر وجودش و زندگیش نور خداوند منان متجلی بود .

زندگی این فقیه وارسته پرهیزکار می تواند چراغی فروزنده شود برای روشن نمودن جاده زندگی طلاب تا آنان با اقتباس از آن شهید والا مقام بتوانند هر چه بیشتر به رب العالمین نزدیک و نزدیک تر شوند.

شایسته است به بررسی ابعاد شخصیتی آن شهید سفر کرده پرداخته شود تا الگویی ناب برای طلاب ایجاد شود.

برخی از خصوصیات اخلاقی آن شهید که بیش از سایر خصوصیاتش نمایان و پر فروغ تر است این گونه اند :

1-عشق به عبادت و راز و نیاز و ورد سحری  :

خلوت با معبود و عبادت های نیمه شب، رمز بزرگی از وارستگی شهید دستغیب است، آن گونه که فرزندش حجة الاسلام سید محمد هاشم دستغیب در این زمینه می نویسد: «پدرم چه روزهای گرم تابستان را که به روزه گذرانید و چه شب های سرد زمستان را که با عبادت به صبح رسانید.

فراموش نمی کنم که در کودکی، بعضی نیمه شب ها از خواب بیدار می شدم و صدای ناله اش رادر سجده می شنیدم. خودم را به خواب می زدم، اما به زمزمه های همراه با گریه ها و اشک های روانش گوش می دادم.

گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور در گوشم طنین می افکند و آه جان سوزش دلم را می آزاد».

2-اطمینان به یاری خداوند:

شهید دستغیب این حکایت را که نشانه توکل بالای ایشان به آفریدگار مهربان است بیان می کند: روز اول ماهی که می خواستم شهریه طلاب را واریز نمایم، وقتی پول ها را شمردم و محاسبه نمودم، متوجه شدم که یازده هزار و پانصد تومان کمبود بودجه دارم.

دست به دعا برداشتم و گفتم: «خدایا، تو خود می دانی که من دست پیش غیر از تو دراز نمی کنم. اینک هم همچنان بر باور خود هستم و امید و اطمینانم به توست».

لحظاتی بیش نگذشت که درب منزل به صدا درآمد. یک نفر برای محاسبه وجوهات شرعی اش مراجعه کرده بود. میزان وجوهات او، بیست هزار تومان بود، اما وقتی می خواست آن را بپردازد گفت: آقا، معذرت می خواهم، بیشتر از این را فعلاً نتوانستم تهیه کنم. وجه را که شمردم، دیدم یازده هزار و پانصد تومان است.

3-تسخیر دلهای سرگردان:

 کلام شهید دستغیب چون از دل بر می آمد بر دل ها می نشست. نوشته اند روزی مردی میانسال که سرو وضعش نشان می داد از عشایر و قبایل شیراز است، نزد مرحوم دستغیب می آید و می گوید مردی است که سال ها سابقه دزدی و شرارت داشته و به جرم سرقت های فراوان، تحت تعقیب و متواری بوده است.

او همچنین می گوید که به هیچ وجه اهل نماز و روزه و عمل به تکالیف شرعی نبوده و جنایت های بسیاری را هم مرتکب شده است، اما سخنان شیوا و دل نشین شهید دستغیب که آن را هفته قبل در خطبه های نماز جمعه از طریق رادیو شنیده بوده، او را وادار به تأمل و درنگ در رفتار خود کرده و سبب بیداری او شده است و اکنون نیز آمده تا توبه نماید.

4-رعایت زی طلبگی:

شهید دستغیب، زندگی ای بسیار ساده و به دور از زرق و برق دنیایی،و خانه ای کوچک با اثاثیه ای ساده در کوچه های قدیمی و پرپیچ و خم شیراز داشت.

محافظان ایشان که وظیفه حفظ امنیت و پاسداری از آن شهید را بر عهده داشتند، وضع زندگی ایشان را مناسب با مسایل امنیتی ندیده و از آن بزرگوار می خواهند که منزل خود را از درون کوچه های باریک و کهن شهر، به نقطه ای دیگر تغییر دهند تا محافظت از ایشان نیز آسان تر شود، اما مورد قبول ایشان قرار نمی گیرد.

و پاسخ می شنوند: «من در میان این مردم بوده ام و تا آخرین نفس هم باید در بین آنها باشم و در سختی و شادی هاشان شریک باشم».

5-خاکسار بودن:

 شهید دستغیب، هرگز گرفتار عنوان و مقام نشد. همواره خود را هم سطح با مردم می انگاشت و به توده مردم علاقه زیادی نشان می داد.

هیچ گاه بالای مجلس نمی نشست و هرگز خود را بر دیگران مقدّم نمی داشت. مراد بود، اما با مرید خود دوست، آن چنان که گاه ارادت مندانش از یاد می بردند که او مراد و مرشدشان است یادوست چندین ساله شان.

برای رفتن به نماز جمعه، سوار ماشین نمی شد و می فرمود: «می خواهم در این کوچه ها در میان مردم باشم تا اگر کسی سئوال یا گرفتاری ای داشته باشد و خجالت بکشد، به منزل بیاید و به کارش رسیدگی کنم».

مانند فردی عادی، در بازسازی مسجد جامع شهر، کلنگ به دست گرفت و مشغول کار شد و با این کار خود، دیگران را نیز به کمک در بازسازی مسجد تشویق نمود.

6-دستگیری از نیازمندان:

روزی شهید دستغیب از عضو اجرایی دفتر خود می خواهند تا مبلغی پول را به دست شخصی برساند. او از دفتر خارج می شود، اما از آنجا که وی شخص مذکور را مدت ها ملاقات نکرده است، با خود می پرسد که او را از کجا پیدا کند.

از روی اتفاق، شخص مورد نظر را در مسیر خود می بیند که به طرف دفتر امام جمعه در حال حرکت است. نزد او رفته و پول را به وی می دهد.

شخص پول را گرفته و پس از شکرگزاری به درگاه خدا می گوید: دیروز منزل آقا آمدم تا مشکلم را به ایشان بگویم؛ چون همسرم در آستانه وضع حمل است، اما موفق نشدم با ایشان دیدار کنم.

امروز طاقتم سرآمد و با خود گفتم راه دیگری جز ملاقات با ایشان و درخواست کمک ندارم، اما به خدا سوگند تا این لحظه، به کسی در این باره چیزی نگفته بودم که شما را دیدم و پول را به من دادید.


منابع:

مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی

تهیه و فرآوری : مهدی صدری ، گروه حوزه علمیه تبیان