تبیان، دستیار زندگی
امام حسین (ع) و یارانش در روز عاشورا رجز را از آن جنبه خاکی و مادی و شعارگویی برای تخریب روحیه دشمن فراتر برده و ابعاد تازه ای به آن بخشیدند. این را می توان از رجزهایی که از خود حضرت به یادگار مانده است فهمید: «القتل اولی من رکوب العار، العار اولی من دخول
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر عاشورایی از دیرباز تا امروز


امام حسین (ع) و یارانش در روز عاشورا رجز را از آن جنبه خاکی و مادی و شعارگویی برای تخریب روحیه دشمن فراتر برده و ابعاد تازه ای به آن بخشیدند. این را می توان از رجزهایی که از خود حضرت به یادگار مانده است فهمید: «القتل اولی من رکوب العار، العار اولی من دخول النار» کشته شدن بهتر است از تن دادن به ننگ و ننگ را تحمل کردن بهتر است از ورود به آتش! گویی حضرت در این رجز می خواهد سپاه دشمن را از سرنوشت هر دوسوی ماجرا آگاه کند و حتی برای دشمنی که پیش روی او صف کشیده اند هم دل می سوزاند و هدایتش می کند.

بررسی شعر عاشورایی

حماسه های بزرگ که والاترین آن ها در عاشورای سال 61 هجری قمری در کربلا رخ داد عناصر متعددی چون منطق، عزت، عشق، حماسه و... دارند و ماندگاری تمامی این عناصر در گرو بیان هنرمندانه و ماندگار آن هاست که در عین عاطفی بودن اشارات و کنایه هایی تاریخی، عمیق و ... دارد، شعر، نثر و ادبیات عاشورایی یکی از ابزار قدرتمند ماندگاری این حماسه ها است و شاید در قیام کربلا بتوان شعر را قدیمی ترین ابزار انتقال مفاهیم عاشورایی دانست، تعزیه و شبیه خوانی و نظیر آن ها پس از این حماسه شکل گرفتند اما شعر تنها ابزاری است که حتی قبل از قیام نیز در خدمت این حماسه بود و حتی در خود کارزار نیز در قالب رجزها حضور دارد. شعر عاشورایی می کوشد بازگو کننده حقایق آن حماسه باشد و چون بیان هنری به خصوص در شعر لطیف است. جنبه های مختلفی از این نهضت چون عزت، تاریخ، حماسه و به خصوص عشق را به خوبی بیان می کند مخاطب راهی جز اثرپذیری ندارد، و این چنین است که از لحظه حرکت امام حسین (ع) از مدینه و پیش از آن حجی که حضرت ترک گفت؛ شعر در خدمت این نهضت است و اولین سراینده اشعار عاشورایی نیز خود حضرت سیدالشهداء (ع) است.

امیری حسین و نعم الامیر

هر چند که می توان اولین مرثیه سرایی درباره ایشان را حتی به پیش از این نیز ارجاع داد. شعری که با حرکت قافله از مدینه شکل گرفته بود، در خود عاشورا با رجزهای ماندگار حضرت ابوالفضل عباس (ع)، علی اکبر (ع) و دیگر یاران ایشان جان دوباره ای گرفت و هنوز نوای ملکوتی عباس به گوش می رسد که «یا نفس من بعدالحسین هونی...» یکی دیگر از جلوه های این نهضت در رجز عمروبن جناده غلام امام (ع) تجلی دارد، آن جا که برابر سپاه دشمن که به نسب خود و فتوحاتش می نازد او از خود و اجدادش هیچ نمی گوید و هر چه بر کلام می آورد اربابی است که در رکابش فرصت پرواز دارد: «امیری حسین و نعم الامیر، سرور فواد البشیر النذیر...» جالب این جاست که رجز ابیاتی کوتاه است که به صورت بداهه در میدان کارزار و در آن شرایط سخت سروده می شدند اما باز هم معانی عمیق و صورت های زیبایی دارد.

مردان، رجزها و افق های شان

امام حسین (ع) و یارانش در روز عاشورا رجز را از آن جنبه خاکی و مادی و شعارگویی برای تخریب روحیه دشمن فراتر برده و ابعاد تازه ای به آن بخشیدند. این را می توان از رجزهایی که از خود حضرت به یادگار مانده است فهمید: «القتل اولی من رکوب العار، العار اولی من دخول النار» کشته شدن بهتر است از تن دادن به ننگ و ننگ را تحمل کردن بهتر است از ورود به آتش! گویی حضرت در این رجز می خواهد سپاه دشمن را از سرنوشت هر دوسوی ماجرا آگاه کند و حتی برای دشمنی که پیش روی او صف کشیده اند هم دل می سوزاند و هدایتش می کند. رجزهای فرزندان علی (ع) و حضرت ام البنین (س) نیز جملگی حماسی و لطیف است، چنان که به نظر می رسد نزدیک شدن به لحظات وصال این چنین آنان را به وجد آورده است. حتی عون فرزند حضرت زینب (س) نیز گرد میدان می گردد و چنین می سراید: ان تنکرونی فانا ابن جعفر، شهید صدق فی الجنان ازهر، یطیرفیها بجناح اخصر، کفی بهذا شرفا فی المحشر... اگر مرا انکار می کنید من از نسل جعفرم (جعفر طیار پدر شوهر و عموی حضرت زینب)، شهید راستینی که در بهشت می درخشد، آن که با بال های سبز در بهشت پرواز می کند و این شرف برای محضر او کافی است...

در لابه لای این رجزها اصحاب سیدالشهداء(ع) انگیزه ها و افق های متعالی خود را به رخ یزیدیان می کشند و در تاریخ ماندگار می کنند.

رجز ابیاتی کوتاه است که به صورت بداهه در میدان کارزار و در آن شرایط سخت سروده می شدند اما باز هم معانی عمیق و صورت های زیبایی دارد.

آیینه های عاشورایی

بازماندگان کاروان نور در آن غروب غمبار آیینه وار توصیفات عمیق و جانکاه و صد البته حماسی و عزتمندانه را با چینش خاصی از کلمات ارائه می کنند، از آن جمله است اشعاری که حضرت سکینه سلام ا... علیها پس از بازگشت بی سوار اسب پدر سرود. حتی مادر سقای ادب حضرت ام البنین (س) نیز در مدینه برای فرزندانش چنین سرود: «لاتدعونی ویک ام الـبـنـیـن، تذکرنی بلیوث عرین، کانت بنون لی ادعی بهم، و الیوم أصبحت و لا من بنین، اربعة مثل نسور الرُبی، قد واصلوا الموت بقطع الوتین، تنازع الخرصان اشلا اعـهم، و کلهم امسوا صریعا طعین، فلیت شعری اکما اخبروا، بأن عباساً قطیع الیدین... دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید! مرا فرزندانی بود که به سبب آن ها مرا ام البنین می گفتند و اکنون صبح کردم که دیگر برای من فرزندی نیست! 4 باز شکاری داشتم که آن ها را نشانه تیر و رگ وتین آن ها را قطع کردند! دشمنان با نیزه های خود بدن های طیبه آن ها را از هم متلاشی کردند در حالی که همه آن ها بر روی خاک با جسد چاک چاک افتاده بودند! ای کاش می دانستم آیا چنین است که مرا خبر دادند؟ به این که دست های فرزندت عباس(ع) را از تن جدا کردند!؟ و نیز این اشعار را: «یا من رای العباس کر، علی جماهیر النقد، و راه مـن ابناء حیدر، کل لیث ذی لبد، بنئت ان ابنی اصیب، برأسه مقطوع ید، ویلی علی شبلی و مال برأسه ضرب العمد، لو کان سیفک فـی، یدیک لما دنی منه احد» ای کسی که عباس مرا دیده ای که با دشمن در قتال است؛ و آن فرزند حیدر کرار(ع) پدروار حمله می کرد. و فرزندانِ دیگرِ علیِ مرتضی(ع) که هریک شیرِ شکاری هستند، درباره او قتال می کردند. آه که خبر به من رسیده است بر سر فرزندم عمود آهن زدند در حالی که دست در بدن نداشت! ای وای بر من! چه بر سرم آمد!؟ و چه مصیبت بر فرزندانم رسید!؟ اگر فرزندم عباس را دست در تن بود چه کسی جرات داشت که نزدیک او بیاید!؟

این روزها، شعر عاشورایی

شعر عاشورایی با سروده های دعبل خزایی، کمیت اسدی و... ادامه یافت تا این روزها که هنوز هم می توان با جادوی کلمات کربلایی شد؛ این ادبیات را می توان در نمونه های متعالی معاصرش جست وجو کرد، سروده هایی چون «نی نامه» مرحوم قیصر امین پور، «تاوان این خون تا ابد ماند بر ما» سروده علی معلم، «خط خو ن» سید علی موسوی گرمارودی، «راز رشید» سید حسن حسینی، «لالایی عاشورا» مصطفی رحماندوست و «تعزیه» عمران صلاحی که چنین می سراید: بادها/ نوحه خوان/ بیدها دسته زنجیر زن/ لاله ها/ سینه زنان حرم باغچه/ بادها، در جنون/ بیدها در جنون/ بیدها، واژگون/ لاله ها، غرق خون/ خیمه خورشید سوخت/ برگ ها، گریه کنان ریختند/ آسمان، کرده به تن پیرهن تعزیه، طبل عزا را بنواز ای فلک...

بخش ادبیات تبیان


منبع : روزنامه خراسان