تبیان، دستیار زندگی
خوارج» گروهى بسیار گمراه و سنگدل و خطرناک و منحرف بودند، که خون ها به دل امام علی علیه السلام کردند ،با خشکه مقدسی و تحجرشان ،با افراط ها و تفریط هایشان،ولى با این حال امام(علیه السلام)در خطبه بالا «معاویه» و یارانش را از آنها گمراهتر مى شمرد که اگر تنها
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گمراهتر از خوارج!


«خوارج» گروهى بسیار گمراه و سنگدل و خطرناک و منحرف بودند، که خون ها به دل امام علی علیه السلام کردند ،با خشکه مقدسی و تحجرشان ،با افراط ها و تفریط هایشان،ولى با این حال امام(علیه السلام)در خطبه بالا «معاویه» و یارانش را از آنها گمراهتر مى شمرد که اگر تنها توان مبارزه با یکى از این دو گروه باشد، اولویّت را در مبارزه با «معاویه» و همدستانش مى داند.

معاویه

«ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» خود در شرح و تبیین این مسأله چنین مى گوید: «بسیارى از اصحاب ما نسبت به اعتقادات دینى «معاویه» خرده گرفته اند و تنها به تفسیق او قانع نیستند بلکه او را مسلمان نمى دانند و از او سخنان و جمله هایى نقل کرده اند که گاه در لا به لاى کلامش ظاهر مى شد و دلیل بر بى ایمانى او بود، از جمله اینکه «زبیر بن بکّار» که نه شیعه بود و نه معاویه را متّهم مى ساخت.

(به گواهى اینکه با على(علیه السلام) میانه خوبى نداشت و از آن حضرت دورى مى کرد.) مى گوید: «فرزند «مغیرة بن شعبه» مى گوید همراه پدرم نزد «معاویه» رفته بودیم و پدرم غالباً نزد او مى رفت و با او سخن مى گفت و هنگامى که باز مى گشت عقل و هوش سرشار او را مى ستود ولى شبى از شب ها از نزد «معاویه» بازگشت، در حالى که بسیار ناراحت بود حتّى شام نخورد و بسیار غمگین به نظر مى رسید! مدّتى انتظار کشیدم امّا حالش همانگونه بود گمان کردم ما کار خلافى انجام دادیم. گفتم چرا امشب این چنین ناراحتى؟ گفت: فرزندم «جِئْتُ مِنْ عِنْدِ أَکْفَرِ النَّاسِ وَ أَخْبَثِهِمْ از نزد کافرترین و خبیث ترین مردم مى آیم!» گفتم مگر چه شده است؟ گفت: امشب با معاویه خلوت کرده بودم به او گفتم: «سنّى از تو گذشته است اگر عدالت پیشه کنى و نیکوکارى را گسترش دهى به جاست، تو بزرگ شده اى اگر نسبت به برادرانت از «بنى هاشم» نیکى کنى و صله رحم به جاى آورى بسیار شایسته است زیرا آنها امروز براى تو خطرى محسوب نمى شوند و این نیکوکارى ثواب دارد و نام تو به نیکى در تاریخ اسلام باقى مى ماند.»

«معاویه» (عصبانى شد و) گفت: چه نامى از من باقى بماند! «ابوبکر» مدّتى عهده دار خلافت بود و عدالت پیشه کرد و کارهاى مهمّى انجام داد، امّا همین که از دنیا رفت نام او هم از خاطره ها محو شد، تنها مردم مى گویند: «ابوبکر چنین و ابوبکر چنان!» سپس عمر به خلافت رسید و ده سال در پیشرفت اسلام در جهان تلاش و کوشش کرد، او هم که از دنیا رفت نام او هم برچیده شد، جز اینکه مى گویند: «عمر چنین و عمر چنان!» ولى در مورد «ابن ابى کبشه(1)» (پیامبر اسلام) همه روز پنج بار مردم فریاد مى کشند: «أَشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» (و پیوسته نام او را با عظمتِ هر چه بیشتر، زنده نگه مى دارند) با این حال چه عملى از من باقى مى ماند و چه نام و خاطره اى در تاریخ از ما وجود خواهد داشت، اى بى پدر!، سپس افزود: «لاَ وَاللَّهِ إِلاَّ دَفْناً دَفْناً نه به خدا سوگند! هیچ راهى جز این نیست که این نام (نام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) دفن شود و از خاطره ها محو گردد»!(2)

«ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» خود در شرح و تبیین این مسأله چنین مى گوید: «بسیارى از اصحاب ما نسبت به اعتقادات دینى «معاویه» خرده گرفته اند و تنها به تفسیق او قانع نیستند بلکه او را مسلمان نمى دانند و از او سخنان و جمله هایى نقل کرده اند که گاه در لا به لاى کلامش ظاهر مى شد و دلیل بر بى ایمانى او بود، از جمله اینکه «زبیر بن بکّار» که نه شیعه بود و نه معاویه را متّهم مى ساخت

(این سخن بود که «مغیرة بن شعبه» را که خود مرد منحرفى بود چنان ناراحت ساخت که نه تنها «معاویه» را تکفیر نمود، بلکه او را از کافرترین مردم شمرد!).

«ابن ابى الحدید» پس از نقل این سخن به تجزیه و تحلیل درباره کارهاى «معاویه» مى پردازد و زندگى اَشرافى و طاغوتى او را ترسیم مى کند و خلافکارى هاى او را یکى بعد از دیگرى، بر مى شمرد به گونه اى که براى هر ناظرِ بى طرف، تردیدى در فسادِ «معاویه» از نظر اعتقاد و عمل، باقى نمى ماند و شاهد روشنى براى گفتار امام در بالاست که مبارزه با او را در اولویّت قرار مى دهد.

از جمله این که مى گوید: «اَعمال مخالف و آشکاراى «معاویه» از قبیل: پوشیدن حریر، استعمالِ ظروفِ طلا و نقره، جمع آورى غنایم براى خود، اجرا نکردن حدود و مقررّات اسلام درباره اطرافیان و کسانى که مورد علاقه اش بودند، ملحق کردن «زیاد» را به خود و او را برادر خود خواندن، با اینکه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرموده بود: «أَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ فرزند به همسر ملحق مى شود و سهم زناکار سنگسار شدن است» کشتن «حُجْر بن عدى» و یاران پاک او، توهین به ابوذر و او را سوار بر شتر برهنه کردن و فرستادنش به مدینه، ناسزا گفتن به «امیرمۆمنان على»(علیه السلام) و «امام حسن»(علیه السلام) و «ابن عباس» بر روى منابر، ولیعهد قرار دادن «یزید» شراب خوار و قمارباز و... همه و همه دلیل بر کفر و الحاد او است!

«ابو درداء» مى گوید: «به معاویه گفتم از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شنیدم هر کس از ظرف طلا و نقره بیاشامد آتش جهنم درونش را فرا خواهد گرفت» «معاویه» گفت: «أمَّا أَنَا فَلاَ أرَى بِذلِکَ بَأْساً امّا من براى آن ایرادى نمى بینم»

«ابو درداء» پاسخ داد: عجبا! من از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کنم او رأى شخص خود را اظهار مى کند! من دیگر در سرزمینى که تو هستى نخواهم ماند(3).»

پی نوشت ها :

1. «علاّمه مجلسى» در «بحارالانوار» در شرح این مطلب که چرا «معاویه» از پیغمبر به «ابن ابى کبشه» یاد کرد مى گوید: «مشرکان عرب پیامبر را به این نام مى نامیدند و او را تشبیه به «ابن ابى کبشه» که مردى از طائفه «خزاعه» بود و با طائفه «قریش» در مسأله بت پرستى مخالف بود مى نمودند.» (بحارالانوار، جلد 18، صفحه 213.)

2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 5، صفحه 129.

3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 5، صفحه 130.

بخش نهج البلاغه تبیان


منبع :کتاب پیام امام امیرالمۆمنین(علیه السلام) جلد 3

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.