تبیان، دستیار زندگی
«مادر شدن» حتی اسمش هم دل آدم را آب می‌کند، چه برسد به این که روزی برسد که تجربه‌اش هم بکنی. از عدهٔ معدودی از خانم‌ها که به دلایل خاص یا گاه تبعیت از ژست روشنفکری از مادر شدن ابراز انزجار می‌کنند اگر بگذریم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

میانبری به دنیای خوبی ها


«مادر شدن» حتی اسمش هم دل آدم را آب می‌کند، چه برسد به این که روزی برسد که تجربه‌اش هم بکنی. از عده ی معدودی از خانم‌ها که به دلایل خاص یا گاه تبعیت از ژست روشنفکری از مادر شدن ابراز انزجار می‌کنند اگر بگذریم، درصد بالایی از زنان و دختران، همچنان به دیده ی تقدیس و احترام به نقشِ «مادری» نگاه می‌کنند و آن را موهبتی خدایی می‌دانند.

میانبری به دنیای خوبی‌ها

دل نوشته های زن امروزی

این روزها سرم حسابی شلوغه. چند تا پروژه گرفتم که باید انجامشون بدم. وقت سر خاروندن هم ندارم.

از شما چه پنهون چند روزیه که یک چیزی هم حسابی فکرمو مشغول کرده. حقیقتش با همسرم داریم سبک و سنگین می کنیم ببینیم بچه دار بشیم یا نه. می دونم که بچه دار شدن به این راحتی ها نیست و از همه لحاظ آمادگی می خواد. از یک طرف من هم در زمینه بچه دار شدن آدم سخت گیری هستم. دلم می خواد یک وقتی بچه دار بشم که همه شرایط تا جایی که می شه آماده و محیا باشه. دلم نمی خواد از اونهایی باشم که الکی و بدون برنامه ریزی بچه دار می شن و بعدش سر کوچکترین مشکلی که بوجود میاد پشیمون می شن و به خودشون و بچه بیچاره لعنت می فرستن. دلم می خواد با تموم وجود بچه مو بخوام و از لحظه لحظه بزرگ شدنش لذت ببرم.

بزرگترین مشکلی که دارم آمادگی روحیه است. نمی دونم اونقدر بزرگ و بالغ شدم که بتونم یک موجود دیگه رو به وجود بیارم و زیر بال و پر خودم بگیرمش یا نه؟ نمی دونم به مرحله ای رسیدم که غیر از خودم بتونم به کس دیگه ای هم فکر کنم و به خاطرش فداکاری و ازخودگذشتگی کنم یا نه؟ آیا اونقدر مستقل و کامل شدم که زندگی یک موجود دیگه هم بخواد به من وابسته باشه؟

می دونم که اگر تصمیم بگیرم مسئولیت سختی رو قبول کردم. می دونم که بعد از بچه دار شدن شرایطم با الان خیلی فرق می کنه. دیگه نمی تونم هرکاری دلم می خواد بکنم. نمی تونم هر وقت خواستم، هرجا خواستم برم مسافرت. هر موقع خواستم هرچی خواستم بخورم هرجا خواستم برم، هر موقع خواستم بخوابم. می دونم که این آزادی که الان داریم حسابی محدود می شه و نمی دونم که آمادگی این محدود شدن رو دارم یا نه؟!

تصمیم خیلی سختیه و بدیش هم شاید اینه که دیگه قابل برگشت نیست. دیگه نمی تونی هر موقع دیدی نمی تونی از پسش بر نمیای، حرفتو پس بگیری!

خیلی تو فکرم. نه خواب دارم نه خوراک!! نمی دونم همه موقع بچه دار شدن همین فکرها رو می کنن و همین قدر دلواپسن یا من دارم زیادی سخت می گیرم؟!

من فکر می‌کنم جهان‌بینی، علایق را می‌سازد. بله، من فکر می‌کنم این‌که یک نفر مادر شدن را دوست داشته باشد یا نداشته باشد، دقیقا ربط دارد به جهان‌بینی‌اش. ربط دارد به این‌که جهان را چگونه ببیند، خودش را کجای این جهان تعریف کند و خدا را کجای جهانش جا دهد.

من فکر می‌کنم این‌که کسی مادر شدن را در برنامه‌ی آینده‌اش قرار بدهد یا نه، دقیقا به این ربط دارد که هویت خود، تعلقات خود، وظایف خود را چگونه تعریف کند. این‌ها همه، چیزهایی است مثل یک کلاف؛ می‌پیچد در هم و علایق ما را می‌سازد.

این‌که یک آدمی دوست داشته باشد بچه‌دار شود یا نه، اصلا یک مسئله‌ی احساسی و شخصی نیست؛ کاملا ربط دارد به مبناهای فکری. ربط دارد به تعریفی که از انسان دارد. تعریفی که از زن دارد. ربط دارد به ارزش‌هایی که قبول دارد. هر چقدر هم که با ادبیات و احساسات و لغات عاطفی و واژگان حسی بنویسیم، باز هم این گفتمانی که در آن فکر می‌کنیم، تعیین می‌کند که چیزی را دوست داشته باشیم یا نه.

این سۆال که «بچه‌دار بشویم یا نه» اساسا یک سۆال مدرن است. کجای تاریخ آمده که زن‌ها درباره‌ی چیزی که در طبیعتشان نهاده شده، فکر کنند؟ این‌که ما زن‌ها خودمان را در مقامی قرار می‌دهیم که انتخاب کنیم بچه‌دار شویم یا نه، یک مقامی است که مبانی فکر مدرن ایجاد کرده است.

یک انسان خودبنیاد، یک زن خودبنیاد، فکر می‌کند که بچه‌دار شود یا نه؟ این سۆال، یک سۆال اومانیستی است؛ سۆالی که تنها در جامعه‌ای ایجاد می‌شود که در آن، انسان تعیین‌کننده‌ی سرنوشت آدم‌هاست؛ جامعه‌ای که در آن، خدا به آدم‌ها بچه نمی‌دهد، انسان‌ها تصمیم می‌گیرند بچه‌دار شوند یا نه؛ در جامعه‌ای که انسان مخلوق نیست. خالق است. عبد نیست. معبود است؛ در جامعه‌ای که انسان‌ها بر طبیعتشان شوریده‌اند؛ در جامعه‌ای که انسان‌ها برخلاف طبیعتشان عمل کرده‌اند؛ بر اساس میلشان و بر اساس نفس‌شان.

مسئله‌ی «بچه داشتن یا نداشتن»، مسئله نیست. از نظر یک زن مسلمان مسئله نیست. منحل است. از نظر یک انسان دین‌دار، این پرسش اساسا پیش نمی‌آید. سۆال ما قبل از این‌ها پرسیده می‌شود. سۆال ما این است که می‌خواهیم مسلمان باشیم یا نه؟ می‌خواهیم مخلوق باشیم یا نه؟ می‌خواهیم عبد باشیم یا نه؟ بعد که جوابش را دادیم، بعد که جواب مثبت دادیم، دیگر خیلی سۆال‌ها را نمی‌پرسیم. دیگر خیلی کارها، حتی به ذهنمان خطور نمی‌کند. دیگر تصمیم نمی‌گیریم که مشروب بخوریم یا نه. دیگر انتخاب نمی‌کنیم نماز بخوانیم یا نه. نمی‌گویم به همه‌ی احکام دین عمل می‌کنیم. نه! اما همیشه می‌دانیم که اگر عمل نکرده‌ایم، گناه کرده‌ایم و باید جبران کنیم.

میانبری به دنیای خوبی‌ها

دین هیچ اجباری ندارد که زن‌ها بچه‌دار شوند. هیج حکمی نیست که بگوید بچه‌دار شدن واجب است یا بچه‌دار نشدن حرام. اما مادر شدن یعنی پریدن؛ پریدن به‌سمت هدفی که داریم طی می‌کنیم. مادر شدن یک راه میان‌بر است برای هدف زندگی‌مان؛ یک راهی که ما را خیلی سریع‌تر عارف می‌کند، خیلی سریع‌تر عاشق می‌کند. یک راهی که ما را متعالی می‌کند؛ راهی که وجود ما را گسترده می‌کند. مادر شدن بال است؛ بال‌هایی که ما را بلند می‌کند و خیلی سریع‌تر می‌رساند به انتهای آسمان. اگر این بال را نداشته باشیم، مجبوریم با نردبان برویم و این خیلی سخت است.

کسانی که می‌پرسند مادر بشوند یا نه، دو حالت دارند؛ یا نمی‌دانند که مادر شدن چه وسیله‌ی سریعی است برای رسیدن، یا اصلا هدفشان چیز دیگری است. به‌خاطر همین می‌گویم «دوست داشتن یا نداشتن بچه‌دار شدن» ربط دارد به جهان‌بینی ما؛ ربط دارد به زنی که از خودمان ساخته‌ایم؛ ربط دارد به هدف ما از زندگی. مادر شدن خیلی سخت است. همان‌طور که درس خواندن سخت است. همان‌طور که ورزش کردن سخت است. همان‌طور که نوشتن سخت است. ما ورزش می‌کنیم برای سلامتی یا وزن کم کردن یا هرچه. و به‌خاطر این هدف حاضریم هر کاری بکنیم. حاضریم حسابی سختی‌ها را تحمل کنیم. وقت بگذاریم. جان بگذاریم و از خودمان بگذریم.

مادر شدن هم همین‌طور است. اگر من مادر می‌شوم، برای این نیست که از بچه‌ام لذت ببرم، یا از این‌که می‌گوید «مامان» دلم غنج برود. برای این هم هست! اما فقط برای این نیست. من مادر می‌شوم تا سختی بکشم و گوشتم آب شود. خودم آب شوم. تا پوستم پاره شود و بال در بیاورم و بروم در آغوش خدا.

من مادر می‌شوم تا آدمی را که از روح خدا در او هست، بیاورم توی این دنیا؛ بیاورم توی این دنیا تا زیبایی دنیا را ببیند. زیبایی خدا را ببیند. نمی‌خواهم محکوم باشد که هیچ‌وقت انسان بودن را تجربه نکرده است؛ خلیفه‌ی خدا بودن را.

مادر شدن یک انتخاب نیست. مادر شدن یک ظرفیت است. مادر شدن یک فرصت است. مادر شدن قبولی شما در کنکور است. مادر شدن زیبا شدن است. مادر شدن خیلی سخت است، اما خیلی خوب است.

و من غمگینم؛ برای تمام بچه‌هایی که می‌توانستند به‌دنیا بیایند و نیامدند؛ برای همه‌ی مادرهایی که می‌توانستند بال دربیاورند و نیاوردند. برای خودم غمگینم، که هنوز بال ندارم؛ هنوز پرواز نکرده‌ام؛ هنوز نشسته‌ام در دنیایی که برای زن‌هایی که می‌توانند پرواز کنند، این سۆال را می‌سازد که مادر شوند یا نه…

فرآوری: نسرین صفری

بخش خانواده ایرانی تبیان


منابع:چارقد /وب سایت کوثرانه/وب سایت چیزهایی که نگفتم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.