تبیان، دستیار زندگی
در این مقاله ادامه بحث گذشته، درس اخلاق ایه الله مظاهری را دنبال می کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حسنات الابرار سیئات المقربین(2)

آیت الله مظاهری

در این مقاله ادامه بحث گذشته، درس اخلاق ایه الله مظاهری را دنبال می کنیم.

در ادامه بحث گذشته، درس اخلاق ایه الله مظاهری را دنبال می کنیم.

مرحوم كلینى یك روایت نقل مى‏كند روایت صحیح سند هم هست اینها حال یأس هم براى همه ما مى‏آورد امّا باید توجه داشته باشیم یك پیغمبر خدا وارد شد .

در یك شهرى قبل از آنكه وارد بشود دید عالم آن شهر كه عالم زاهدى هم بوده است این رفته است زیر دیوار مردم نمى‏دانند سر این بیرون مانده است مورچه‏ها سر این را خورده‏اند خیلى ناراحت شد.

 یك عالم یك عمر براى دین كار كرده است آن هم با تقوا حالا این جورى مرده است آمد در شهر سلطان آنجا حاكم جائر آنجا مرده بود یك تشییع جنازه خوبى از او كردند این خیلى تعجب كرد لذا كلید وصل را زد با خدا رابطه پیدا كرد خدا این چرا؟

پس او چى؟ خطاب شد كه آقا چند روز قبل این عالم زاهد یك حاجت داشت به جاى اینكه بگوید خدا خدا آمد پیش این آمد پیش ظالم و حاجتش را گفت آن ظالم با یك احترام خاصى حاجت این را بر آورد این فعل او كیفر دارد فعل او هم جزا دارد كیفرش اینكه ما نخواستیم به آخرت برسد.

در دنیا این جور كشتیمش جزاى او هم نخواستیم به آخرت برسد این تشییع جنازه و آن احترام براى او. آن احترام كرد به یك عالم آن پاداشش است آن هم رفت زیر پرچم ظالم ولو یك آن براى یك حاجت این هم كیفرش است بگذارید.

آخرش هم برایتان بگویم اینهایى كه اگر برایش خون گریه كنیم جا دارد اگر انسان دق كند جا دارد حضرت داود را مى‏خواستند امتحانش كنند پناه بر خدا به این امتحانهایش و این امتحانها هر كسى را جورى آن به آن امتحان مى‏شویم.

آن به آن هر كسى را جورى هر وقت به جورى بنا شد امتحانش كنند یك امتحان سخت داودى آمد جلو دو نفر ملك آمدند سر نمازش هم آمدند یك دعوا یك كدام گفت كه «ان لى اخ له تسع و تسعون نعجه ولى نعجة واحدة قال اكفلنیها و عزنى فى الخطاب» گفت من یك میش دارم و این نود و نه تا این مى‏گوید نود و نه تایم كه هیچ یك خود را بده به من تا من بشوم صد تا تو هیچ اكفلینها فیها مى‏گوید كه این یك تو هم مال من.

من مواظبتش كنم تو هیچى من صد تا «عزنى فى الخطاب» این پشت سر انداز هم هست مرا مجاب هم كرده است مى‏گوید كه آخر تو نمى‏توانى یك گوسفند را اداره‏اش كنى بیاید در صد تا ما صد تا را اداره‏اش مى‏كنیم تو برو دنبال كارت تو برو دنبال نمازت «عزنى فى الخطاب» این خیلى تحریك عاطفى مى‏كند.

حضرت داود باید داودى حكم كند بگوید آقا یك طرفه قاضى رفتن درست نیست ببینیم او چه مى‏گوید تحریك عاطفه نشود اصلاً عقلش روى قضاوت كار بكند نه عاطفه گفت «لقد ظلمك بسۆال نعجتك» گفت معلوم است یك ظلم بالایى است كه مى‏خواهد گوسفندان تو را بگیرد خودش بشود.

 صد تا تو بشوى هیچ چیز این دو تا ملك یك نگاه به هم كردند ناگهان داود حس كرد گول خورد یعنى از امتحان نتوانست بیرون بیاید حكم نبودها همان گفتن، حكم غیر از اینهاست حضرت داود كه حكم بى جا نمى‏كند.

گفتن، به یك مظلوم نما گفتن در مقابل یك حرفى كه مى‏گوید او نود و نه تا دارد و من یكى یك گفتن و همین گفتن اینها به هم نگاه كردند قرآن مى‏گوید كه داود درك كرد كه چه خبر است به سجده افتاد گریه زارى. قرآن در سوره «و الصافات» یا سوره «ص» مى‏فرماید كه تا بشود قبول كردیم امّا یك خطاب عجیبى هست كه این خطاب اگر حضرت داود را ده سال كتكش مى‏زدند به آتش مى‏سوزاندند به اندازه این خطاب عتاب‏آمیز نبود كه یك خطاب به او كردند.

این خطابها براى اینها خیلى اهیمت دارد خطاب شد یا داود «انا جعلناك خلیفه فى الارض فاحكم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوا فیضلك من سبیل اللّه‏» این چه خطابى است این چه هوایى است این چه مى‏خواهد بگوید .

به غیر كتك به حضرت داود دیگر هیچ جورى نمى‏شود تفسیرش كرد هیچ جور، هیچ جور، كتك به حضرت داوود كه چرا تحریك عاطفه تو را وا داشت حرف زدى چرا این جمله را گفتى انصاف قضیه اینكه نه حرام بود نه مكروه بود تحریك عاطفه شد گفت كه اگر یك كسى مظلوم باشد یك كسى ظالم این جورى است «لقد ظلمك بسۆال نعجتك» این خیلى بد كارى است كسى 99 تا میش داشته باشد.

 این به جاى اینكه چهل تا بدهد به او پنجاه تا خودش داشته باشد حالا بگوید تو هیچ چیز من صد تا ولى حساب ما غیر از حساب عموم مردم است زن ما دختر ما بچه‏هاى ما این خطابها به زنهاى پیغمبر اینها چیست؟

این رفت و آمدهاى ما ممكن است كه مثلاً یك موسیقى براى عموم مردم طورى نباشد یا مكروه باشد نمى‏دانم با یك ان قلت قلت درست شده باشد آیا این براى ما همین است یعنى ما بنشینیم در مجلس موسیقى بزنند گوش بدهیم ممكن است یك كسى فتوا بدهد بگوید در مجالس عروسى موسیقى زدن طورى نیست تمبك زدن طورى نیست حالا ما هم در آن جلسه بنشینیم مى‏شود؟

ممكن است این كارها در ایام عید سال گذشته مى‏گفتند كه این تلویزیون هفت هشت ده تا دیوانه درست كرده بودند دوازده روز در این تلویزیون شبانه روز دیوانه بازى در مى‏آوردند حالا ما بنشینیم گوش بدهیم نگاه بكنیم این دیوانه بازى‏ها كه ممكن است براى عموم مردم طورى نباشد مثلاً براى ما چه؟ مى‏شود؟

ما ذكر خدا را مطالعه روایات اهل بیت را اینها را رها كنیم بیائیم پاى تلویزیون دو ساعت سه ساعت بنشینیم با زن و بچه هایمان مى‏شود در این رفت و آمدها مى‏شود كه آنها مى‏گویند مى‏خندند ما هم بگوییم بخندیم و همین جورى.

العیاذ باللّه‏ آنها غیبت مى‏كنند ما گوش بدهیم مى‏شود اینها خیلى باید روى آن حساب كرد همه هم گیر هستیم همه همه شماها كه اینجا نشسته‏اید گیر هستید در این قضایا دیگر گیر هستید روایت دارد در دوران آخر زمان مخصوصا ما طلبه‏ها بخواهد دین را حفظ بكند مشكل‏تر از این است .

آتش كف دست زدن آن آسان‏تر است بعد مى‏فرماید كه «یعیرونه المعیشه» به او مى‏گویند كه ببین همسایه‏ات چه كسى است ببین برادرت چه كارها مى‏كند و تو چرا این جورى هستى آن هم برادر تو است ببین دائى‏ات چه كار مى‏كند ببین بابایت كار مى‏كند همین است كه پیغمبر فرمودند.

آتش را كف دست بگذار یا دینت را نگه بدار دین را نگه داشتن مشكل‏تر است این عمامه را ما بتوانیم نگه بداریم مگر مى‏شود مثلاً حالا اینها در میان شما نیست یك آدم لاابالى جوانى نگاه شهوت‏آمیزى به یك دخترى به یك زنى بكنداین پیش آن زن هیچ طورى نیست بلكه خودش را ساخته است براى همین این احتیاج به نگاه دارد كه احتیاج شدیدى است خودش را ساخته است براى اینكه به او نگاه بكنند امّا حالا یك طلبه با این عمامه‏اش یك نگاه به این بكند او چه مى‏گوید؟

مى‏گوید مرده شورت را ببرند با این عمامه‏ات تو چرا دیگر، تو چرا توقع ندارد در حالى كه خودش را ساخته است دیگران نگاه بكنند امّا توقع نیست همان بى خودى همان لختى توقع ندارد مردم چه رسد خدا پیغمبر امام زمان من یادم نمى‏رود كه یك طلبه جوانى بودم پیش مرحوم آقاى اشنى فرائد مى‏خواندم ایشان به من خیلى لطف داشت خدا رحمتش كند

خیلى خوب بود همیشه همه چیزش خوب هم آدم با سوادى بود هم آدم محققى بود و آدم سلیم النفسى بود اینجا مراد من هست من آمدم درس ایشان دو نفر هم ظاهرا بودیم دو سه نفر بودیم بعد ایشان شاگرد خوب پیدا كرد تا نشستم ایشان احوال پرسى كردند و گفتند كه دیروز در چهار سوق شما را دیدم مى‏خواستم با شما حرف بزنم امّا نشد دیدم مدام مرتب در مغازه‏ها نگاه مى‏كنید و نمى‏خواست ایشان بفهمد كه...

 امّا بالاخره حرف خودش را زد یعنى من مى‏رفتم در مغازه‏ها نگاه مى‏كردم ایشان به من گفتند در مغازه‏ها نگاه مى‏كنید. چه خاطره شیرینى از این مرد براى من خاطره زیاد است من جوان بودم ریش هایم را كوتاه كرده بودم انصافا هم كوتاه كرده بودم آرایشگاه مرحوم حاج آقا مصطفى آیة اللّه‏ زاده این مردى كه خود آیة اللّه‏ بود.

از همه جهت مرحوم آقا مصطفى از رفقاى خاص من بود و انصافا از نظر درسى از نظر تقوا از نظر سلامت نفس خیلى بالا بود مراد من اینجا است ایشان آمدند گفتند به این بگو چرا ریشهایت را كوتاه كردى و اگر گفت كه آرایشگر كرده بگو بله ما هم یك كسى را داشتیم ریشهایش را كوتاه مى‏كرد تا به او مى‏گفتیم.

كه چرا مى‏گفت كه دست این آرایشگر بشكند كه كوتاه كرده است یعنى این عذر پذیرفته نمى‏شود در حالى كه ریش من ریش بود دیگر امّا ریش یك طلبه با ریش یك بازارى مى‏شود مثل هم باشد و همچنین چیزهاى دیگر این روش ما این منش ما این زندگى ما این نشست و برخاستهاى ما این خنده‏هاى ما در مجلس این هم سو شدن ما با خویش و قوم‏ها اینها نمى‏شود ما همین جورى از آن رد بشویم این گرفتاریهاى ما از همین جا سرچشمه مى‏گیردها گرفتاریها یك وقت به او مى‏فهمانند

 این است مثل حضرت یوسف اول به او مى‏فهمانند بعد هم «فلبث فى السجن بضع سبسن» این باز هم خیلى خوب است امّا گاهى نمى‏فهمانند نمى‏دانیم از كجا این گره‏ها آمد این بد است گره‏ها بیایند ندانیم از كجا آمده است این دیگر یك كیفر است روى كیفر خیلى داریم خیلى دیگر بعضى اوقات مشهور است مى‏گویند

مرحوم آقا باقر بهبهانى با وضع خدمت كردن به دین و روحانیت كه اسمش را گذاشته‏اند آقا این لقب را طلبه‏ها به او دادند مثل لقب مقدس كه به مرحوم ملا احمد اردبیلى ما طلبه‏ها دادیم این آقا دیگر در درسهاى اخلاقى‏اش مى‏گفت اى كاش طلبه نشده بودم این خیلى حرف است‏ها یعنى آقا باقر بهبهانى كه روحانیت را از زمین به آسمان آورده است

حالا مى‏گوید اى كاش طلبه نشده بودم حالا بالاخره آقا طلبه فاضل نمى‏دانم مجتهد حالا شده‏اید حالا بالاخره طلبه هستید در یك صحنه واقع شده واقع شده‏ایم توفیق از خدا آمده است توفیق است دیگر طلبگى شدن بچه بازى نیست توفیق است از خدا توفیقش هم خیلى بالا است ما جیره خواران امام زمان هستیم این كه بچه بازى نیست مى‏گفتند

 كه آقا سید حسین قاضى مى‏گفت خدمت امام زمان رسیدم امام زمان فرمودند اگر مى‏خواهى حاجت تو مستجاب بشود خدا را به جیره خواران من قسم بده تا دعایت مستجاب بشود گفتم جیره خواران شما چه كسانى هستند گفتند طلبه‏ها، طلبه‏ها یعنى امام زمان گفته است

كه بزرگان مثل آقا سید حسین قاضى، خدا را قسم بدهند به من طلبه تا دعایش مستجاب بشود حالا این توفیق آمده است توفیق خیلى بالا است در این چهار چوب باید مواظب خودمان باشیم یك روایت بخوانم تا ببینم بعد چه باید گفت «الحسن لكل لاحد حسن و منك احسن لمكانك منا و القبیح لكل احد قبیح و منك اقبح لمكانك منا»

كار خوب از هر كس سر بزند خوب است از تو خوب‏تر است چون منسوب به اهل بیت هستى منسوب به امام زمان هستى كار بد از هر كس بزند بد است از تو بدتر است چون منسوب به امام زمان هستى تقاضا دارم در ایام عید این نكته را توجه داشته باشید از خدا بخواهید بعد از نماز شبهایتان از خدا بخواهید

بعد از دعا و تبتل و تضرعتان از خدا بخواهید كه امتحان مى‏شویم نمى‏شود نشویم لااقل نمره ده به آن طرف بیاوریم. نمى‏خواهند هم نمره بیست بیاوریم نمره ده به آن طرف رفوزه نشویم من تقاضا دارم از شما در دعاها مخصوصا در میزان استجابت دعاهایتان همین باشد.


منابع:

پایگاه آیه الله مظاهری

تهیه و تنظیم: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان