تبیان، دستیار زندگی
باز این چه شورش است مگر محشر آمده؟ / خورشید سر برهنه به صحرا بر آمده / آتش به كام و زلف پریشان و سرخ روی / این آفتاب از افقی دیگر آمده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلام بر حسین(ع)


باز این چه شورش است مگر محشر آمده؟ / خورشید سر برهنه به صحرا بر آمده / آتش به كام و زلف پریشان و سرخ روی / این آفتاب از افقی دیگر آمده

سلام بر حسین(ع)

چون روز روشن است كه قصدش مصاف نیست

این شاه كم سپاه كه بی‌لشكر آمده

یاران نظر كنید به پهلو گرفتنش

این كشتی نجات كه بی‌لنگر آمده

بانگ «فیاسیوف خذینی» است بر لبش

خنجر فروگذاشته با حنجر آمده

آورده با خودش همه از كوچك و بزرگ

اصغر بغل گرفته و با اكبر آمده

ای تشنگان سوخته لب! تشنگی بس است

سر بركنید ساقی آب آور آمده

این ساقی علم به كف بی‌بدیل كیست؟

عطشان در آب رفته و عطشان‌تر آمده

این ساقی رشید كه در بزم می‌كشان

بی‌دست و بی‌پیاله و بی‌ساغر آمده

آتش به خیمه‌های دل عاشقان زده

این آتشی كه رفته و خاكستر آمده

آبی نمانده روزه بگیرید نخل‌ها

نخل امید رفته ولی بی‌سر آمده

ای دست پر سخاوت روشن! گشوده شو

دریوزه‌ای به نیت انگشتر آمده

جای شریف بوسه پیغمبر خداست

این نیزه‌ای كه از همه بالاتر آمده

آن سر، كه تا همیشه سر از آفتاب بود

امشب به خون نشسته به تشت زر آمده

بوی بهشت دارد و همواره زنده است

این باغ گل به چشمت اگر پرپر آمده

بگذار تا دمی به جمالت نظر كنم

هفتاد و دومین گل از خون بر آمده

لب واكن از هم ای تن بی‌سر حسین من!

حرفی به لب بیار، ببین خواهر آمده...

بخش ادبیات تبیان


منبع: سعید بیابانكی / جام جم آنلاین