تبیان، دستیار زندگی
دولت مکتبی شناسنامه آغاز فعالیت11 مرداد 1360 پایان فعالیت8 شهریور 1360 مدت فعالیتیک ماه رئیس جمهور شهید محمد علی رجایی نخست وزیرشهید محمد جواد باهنر اهم مسائل 1. توقف پیشروی دشمن در سرزمین های ایران اسلامی 2. آغاز حاکمیت نیر...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قسمت سوم

دولت مکتبی

شناسنامه

آغاز فعالیت11 مرداد 1360

پایان فعالیت8 شهریور 1360

مدت فعالیتیک ماه

رئیس جمهور شهید محمد علی رجایی

نخست وزیرشهید محمد جواد باهنر

اهم مسائل

1. توقف پیشروی دشمن در سرزمین های ایران اسلامی

2. آغاز حاکمیت نیروهای انقلاب

3. ایجاد دولت خدمتگزار

4. توجه جدی به سادگی و پرهیز از تشریفات

نقش امام(ره)

1. تنفیذ حکم

«به رغم تبلیغات دشمنان خارج و داخل،  (ملت ایران) با اکثریت قاطع افزون از دوره سابق، جناب آقای محمدعلی رجایی – ایده الله تعالی – را به ریاست جمهوری کشور اسلامی ایران برگزیده و این مسؤولیت بزرگ و بار سنگین را بر عهده او گذاشته است و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم.»

2. نگاه الهی امام (ره)

«شما دیروز نخست وزیر بودید و پریروز وزیر بودید و قبل از او معلم بودید و قبل از او هم یک شاگردی بودید و بعد از این معلوم نیست کی از اینجا بروید. ممکن است – خدای نخواسته – همین حالا که بیرون رفتید و یا همین حالا یک بمبی اینجا باز منفجر بشود و فاتحه ی همه را بخوانند وقتی مطلب این است، چرا باید انسان قبل از ریاست جمهوری و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست جمهوری چه هست؟»

3. تشویق به خدمت

«امروز دست همه باز است، مجلس دستش باز است و هیچ کس آقا بالا سر او نیست. دولت هم دستش باز است و مجلس هم تأییدش می کند. رئیس جمهور هم دستش باز است و ملت تأییدش کرده اند. هیچ عذری برای ما نیست امروز. چنانچه که خرابی در مملکت واقع بشود و دنبال اصلاحش نرویم، عذری نداریم».

4. شهادت

هنوز یک ماه از خدمت آن عزیز نگذشته بود که بمبی در دفتر ایشان منفجر شد و...

«من در عین حال که شهادت این دو بزرگوار برای من بسیار مشکل است، در عین حال، می دانم که آنها به رفیق اعلی متصل شده اند. و برای آنها آرامش هست و اینطور گرفتاری هایی که الآن برای ما هست، دیگر برای آنها نیست و آنها رسیدند به مطلوب خودشان و از این جهت، به آنها و به خانواده های آنها و ملت اسلامی تبریک عرض می کنم که چنین شهدایی تقدیم می کنند. در عین حالی که مصائب اینها مشکل است برای ما، لکن کشور ما و ملت ما با تمام قدرت ایستاده اند تا همچو شهدایی تقدیم کنند و هیچ راه عقب نشینی ندارند و فکر نمی کنند به سستی. آن کوردلانی که گمان کرده اند که جمهوری اسلامی با نبود چند نفر از بین خواهد رفت و سقوط خواهد کرد، آنها افکارشان، افکار اسلامی نیست و از اسلام خبری ندارند».

5. بزرگترین خصوصیت

«آنی که به نظرم خیلی بزرگ است، این است که آقای رجایی یک نفر آدمی بود که دستفروشی می کرد در بازار از قراری که گفتند. من در مطالعاتی که در ایشان کردم به نظرم آمد از حال دستفروشی اش تا حال ریاست جمهوری، در روح او تأثیری حاصل نشده و آقای رجایی، آقای باهنر در عین حالی که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنی، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود».

6. ارزش آقای رجایی

«ارزش آقای رجایی، ارزش آقای باهنر، به این بود که «خودی» بودند؛ با مردم بودند برای مردم خدمت می کردند مردم احساس کرده بودند، که اینها برای آنها خدمت می کنند و همه ی شما باید وضعتان یک همچو وضعی باشد».

رجایی از نگاه خود

در سال 1312 در قزوین در خانواده ای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشه ور بود و مغازه خرازی در بازار داشت که از این طریق امرار معاش می کردیم. در سن 4 سالگی پدرم را از دست دادم و مسؤولیت اداره زندگی ما به عهده مادرم و برادرم که در آن موقع 13 سال داشت، افتاد.

بین بچه های محل یک بچه مسلمان مذهبی  بودم و معمولاً در نمازهای جماعت شرکت می کردم و به خصوص در ایام سوگواری و غیره رهبری دسته بچه های محل را به عهده داشتم و نوحه خوان دسته هم بودم تا اینکه به تهران آمدم.

آن موقع ها در تهران کوره های اطراف تهران خیلی نزدیک بود، با یک دوست دیگری که هم اکنون پزشک است با هم دو نفری به جنوب شهر می رفتیم و جنسی هم که برای فروش داشتیم از این قابلمه ها و بادیه های آلومینیومی که ارزان قیمت بود، می خریدیم و در اطراف تهران، به خصوص به کارگران کوره پزخانه می فروختیم.

سال 1338 فارغ التحصیل شدم و آن موقع لیسانس سه سال بود و شروع کردم به کار دبیری.

به موازات فوق لیسانس در مدرسه کمال شروع به کار کردم در آنجا کاملاً می توانم بگویم که کار سیاسی – فرهنگی را شروع کردم.

دستگیری و شکنجه

یک شب مأموران ساواک بنده را دستگیر کردند. ما هم روزها و هم  شبها کتک می خوردیم و 14 ماه این مسأله طول کشید. یکی از روزهای ماه رمضان درست نیمه ماه رمضان بود «تولد امام حسن(ع)» من را ساعت 8 بردند تا ساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن من حالم طوری بود که مرا  کشان کشان به سلولم آورند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه می شوم و آنها به نظر خودشان می خواستند روحیه مرا بکشند و حال اینکه حالت های ایمانی و اعتقادیم محکمتر می شد.

خاطرم هست وقتی شکنجه می شدم، مجبورم می کردند که بر روی پاهای تاول زده بدو بروم، آنجا قسمت هایی از دعای کمیل را که  (قوّ علی خدمت جوارحی...) این قسمتهای دعا را تکرار می کردم.

خاطرم هست که آقای خامنه ای را، ریشش را تراشیده بودند و برای تحقیر سیلی به صورتش زده بودند و ایشان هم مقاوم و محکم بلوز زندان به صورت عمامه به سرشان می بستند و رفت و آمد می کردند.

در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.

کابینه 36 میلیونی

در دوره نخست وزیری من از صمیم قلب می گفتم که دارای یک کابینه ی 36 میلیونی هستم برای اینکه هر جا می رفتم، می دیدم که افراد انقلابی و متعهد و مسلمان دارند با جدیت هر چه تمامتر به این انقلاب خدمت می کنند و این بود که من به راحتی این جمله را به کار می بردم که من دارای کابینه ی 36 میلیونی هستم.

بر گرفته از کتاب دولت عدالت

نوشته احمد نیکنام  و محمدرضا هلالی

بازگشت