كركوك در آتش(2)
نبرد كركوك به روایت فرمانده عملیات «نیروى قدس شهید حاج اكبر آقابابایى »
نبرد كركوك به روایت فرمانده عملیات «نیروى قدس شهید حاج اكبر آقابابایى »
همه چیز براى عملیات آماده شده بود كه شب قبلاش یك خبر رسید كه دشمن روى ارتفاعات را تقویت كرده و متوجه شده، این خبرى بود كه طالبانىها مىدادند. ما مىخواستیم برویم عملیات را اجرا كنیم و برنامه عملیات را به طور جدى تنظیم كرده بودیم كه ادوات را مستقر كنیم روى ارتفاعات و تمام تپهها را بگیریم و از اونجا به تاسیسات نفتى و اقتصادى در كركوك و هدفهایى كه شناسایى شده بود حمله كنیم؛ولى اینها آمدند و گفتند دشمن یك تیپ تقویت كرده و اصلا نمىشود عملیات بكنید؛ لذا مجددا براى شناسایى مردد بودیم كه آن روز قرار شد استخاره بكنیم كه من قرآن را باز كردیم و آیه نور از سوره نور آمد: "الله نورالسموات والارض... " فهمیدیم كه باید سرعت عمل به خرج دهیم والا فرصت را از دست مىدهیم و هم اینكه فهمیدیم اون شب یك آتشبارى درست و حسابى داریم. به هر حال آخر كار گفتیم مىگذاریم با خدا، همه كارها را كرده بودیم گفتیم مىگذاریم پاخدا.
راه افتادیم با توكل به خدا، هر چى اینها مىگفتند نمىشود ما اصرار داشتیم عملیات بشود. معاون جلال طالبانى مىگفت: نمىشود. ما مىگفتیم قرآن مىگوید مىشود. ما مىرویم و به زور قالب كردیم برویم. كردها را هم یك مقدار وحشت برداشته بود. كار بزرگى بود، تا حالا تو طول جنگهاى چریكى دنیا یك همچنین كارى سابقه نداشته؛ یعنى واقعا عین فتحالمبین كه عملیات مهمى بود براى جنگهاى منظم، این هم فتحالمبین دیگرى بود در جنگهاى نامنظم؛ یعنى بزرگترین عملیات جریكى در دنیا بود و واقعا اون شب نور بود. پایگاه هوایى كركوك را زدیم، یك هواپیما تو باند خورده بود در آن و چه نورى تو آسمان بود، برق كركوك منفجر شد. یادمه نور آسمان را گرفت، خود پالایشگاه كركوك بود كه منفجر مىشد و گلولههایى بود كه در آن فرود مىآمد، هى آتش توى آتش مىآمد اصلا احساس مىكردیم این آتش بیشتر مىشود.
علاوه بر پالایشگاه كركوك، تاسیسات اصلى كه یك میلیون و دویست هزار بشكه نفت در روز استخراج مىكرد براى مصارف داخلى عراق، منفجر شد كه ارتفاع آتش آن كه بیش از صد متر مىرسید. تاسیسات گاز بود كه این هم زده شد و آتش گرفت. تاسیسات تشویش عراق بود كه روى شبكه بىسیم و براى كور كردن شبكههاى بىسیمى كار مىكرد آن هم زده شد. یك مقر منافقین در سمت شمالى كركوك بود كه شناسایى شد و با اینكه جزء اهدافمان نبود؛ ولى یك سهمیهاى از گلولهها برایشان قرار دادیم تا به آنها بگوییم اگر تو دل صدام و در عمق 150 كیلومترى عراق هم بروید ما با كمك خداوند مىتوانیم بیاییم و شما را بزنیم! و منافقین روز بعد در رادیوشون با فحش و داد و بیداد اعلام كردند كه 10 كشته دادهاند؛ در حالى كه اخبار چند برابر این كشتهها را تایید مىكرد.
و من مىگویم اینها فقط كار خدا بود، خدا كمك كرد و این ضربات بر پیكر رژیم بعثى وارد آمد. جالب است وقتى توى تاسیسات گلوله ریخته مىشد پدافند عراقىها فكر مىكردند هواپیما آمده و بمباران مىكند؛لذا سر چهار لول را گرفته بود تو هوا مثل چى داشتند تیراندازى مىكردند توى هوا، غافل از اینكه اینها دارند از زمین مىخورند!
بعد از عملیات كركوك هم برادران به سرعت عقبنشینى كردند و عراق هم هیچ كارى نتوانست بكند و عملیات چریكى با این موفقیت بالا براى جمهورى اسلامى بدون حتى یك شهید و تنها با 3 تا زخمى انجام شد كه خیلى ارزشمند است.
در برگشت ما نزدیك سلیمانیه رسیدیم. شب رفتیم منزل یكى از كردها، خیلى عجیب بود. این پیرمر كرد كه از اهل سنت بود خوشش آمده بود از راز و نیازى كه برادرها داشتند. وقتى دید ما یك مفاتیح كوچك دنبالمون بود آن روز مناجات حضرت على(علیهالسلام) را مىخواندیم در مسجد كوفه "مولاى یا مولاى... " و او آمده بود و گریه مىكرد و من هم براش به كردى ترجمه مىكردم
در كركوك وقتى ما تیراندازى مىكردیم و صداى گلولهها همه جا را گرفته بود مردم كركوك آمده بودند روى پشت بامها و كف مىزدند و خوشحالى مىكردند و طرفداران رژیم نیز فكر كرده بودند كه نیروهاى جمهورى اسلامى پیشروى كرده و تا كركوك آمدهاند؛ لذا شهر را خالى كرده بودند.
بعد از عملیات كركوك هم برادران به سرعت عقبنشینى كردند و عراق هم هیچ كارى نتوانست بكند و عملیات چریكى با این موفقیت بالا براى جمهورى اسلامى بدون حتى یك شهید و تنها با 3 تا زخمى انجام شد كه خیلى ارزشمند است.
در برگشت ما نزدیك سلیمانیه رسیدیم. شب رفتیم منزل یكى از كردها، خیلى عجیب بود. این پیرمر كرد كه از اهل سنت بود خوشش آمده بود از راز و نیازى كه برادرها داشتند. وقتى دید ما یك مفاتیح كوچك دنبالمون بود آن روز مناجات حضرت على(علیهالسلام) را مىخواندیم در مسجد كوفه "مولاى یا مولاى... " و او آمده بود و گریه مىكرد و من هم براش به كردى ترجمه مىكردم. یك مقدارى اونجا كردى بلد بودم. ترجمه مىكردم، گریه مىكرد و مىگفت: "این حرفها از كیست؟ " بعد بهش گفتم از حضرت على(ع) است.
چقدر این پیرمرد علاقه به امام داشت. عشق عجیبى به امام داشت. به من گفت: "یك عكس از امام به من بده " داخل عراق مىگفت یك عكس از امام به من بده كه من یك عكس كوچك داشتم بهش دادم، كلى لذت برده بود واقعا بدانید كه انقلاب اسلامى در بین مستضعفین جاى خودش را پیدا كرده است و هیچ مانعى هم نمىتواند این نفوذ معنوى را در مردم كنترل كند
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری فارس