تبیان، دستیار زندگی
می‌گویند زندگی ما سه نقطه عطف دارد؛ تولد، ازدواج و مرگ. از این سه مورد، ما نظارت و تسلطی بر تولد و مرگمان نداریم. زمانی متولد می‌شویم و زمانی می‌میریم و تعیین زمان و مكان و چگونگی این دو خارج از توان و امكانات انسانی ماست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کبوتر با کبوتر، باز هرگز؟!


می‌گویند زندگی ما سه نقطه عطف دارد؛ تولد، ازدواج و مرگ. از این سه مورد، ما نظارت و تسلطی بر تولد و مرگمان نداریم. زمانی متولد می‌شویم و زمانی می‌میریم و تعیین زمان و مكان و چگونگی این دو خارج از توان و امكانات انسانی ماست.

ازدواج

چنین به نظر می‌رسد كه در رویداد دوم یعنی ازدواج، نقش انتخاب فردی تعیین كننده است. ازدواج و كم و كیف آن برای ما امری از پیش تعیین شده و محتوم نیست. امروز بیشترمان اعتقاد داریم، می‌توانیم با انتخابی كه هنگام ازدواج می‌كنیم، خودمان سرنوشت و آینده فردی و خانوادگی‌مان را رقم بزنیم.

این تصور در زمانه ما تا حد زیادی با واقعیت مطابق است. در میان بسیاری از قشرهای اجتماعی، ازدواج پدیده‌ای است كه در نسبت مستقیم با سرنوشت و آینده فرد قرار دارد و از این رو فرد كاملا حق دارد برای سرنوشتش تصمیم بگیرد و آن‌چنان كه دلخواه اوست دست به انتخاب همسر و شیوه زندگی خانوادگی‌اش بزند.

این انتخاب در دوره و زمانه ما هم البته كاملا و آن‌طور كه غالبا پنداشته می‌شود، انتخابی آزاد و فارغ از محدودیت‌های اجتماعی نیست.

همه ما پیش از تولد، موقعیت اجتماعی معینی داریم. در خانواده‌ای متولد می‌شویم كه جامعه جایگاه اجتماعی و اقتصادی مشخصی به آن اعطا كرده است.

موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانوادگی ما تعیین‌كننده جایگاه طبقاتی ما در جامعه است. این موقعیت طبقاتی ماست كه تعیین می‌كند در طول زندگی با چه كسانی ارتباط مداوم داشته باشیم، به چه مشاغلی رو بیاوریم و با چه كسی ازدواج كنیم.

در فیلم‌های هندی یا فیلم‌های قدیمی ایرانی، بسیار دیده‌ایم قصه‌ دختر خانواده‌ میلیاردری را كه در جریان اتفاقاتی غریب، یك دل نه صد دل عاشق پسر كارگر یا شوفر تاكسی آس و پاس می‌شود.

بسیاری از قصه‌ها بازتاب رویاهای دست نیافتنی آدم‌ها است و شاید بتوان گفت این دسته از فیلم‌های سینمایی هم، تصویر رویاهایی است كه تحقق‌شان در واقعیت بسیار بعید به نظر می‌رسد.

در دنیای اجتماعی اطراف ما همه چیز طبقه‌بندی شده است. شهرها، محله‌ها و بخش‌های مختلفی دارد كه جای زندگی مردمی از طبقات مشخص است.

بالاشهری‌ها و پایین‌شهری‌ها و تقسیمات پیچیده‌ای كه در درون محلات این مناطق وجود دارد، همه كمك می‌كند تفكیك و تمایز میان طبقات بیشتر و واضح‌تر شود.

بخش مهمی از ارتباطات روزمره آدم‌ها در همین محله‌ها می‌گذرد. این كه در كجا زندگی می‌كنیم، خود تا حدی تعیین‌كننده آدم‌هایی است كه با آنها ارتباط خواهیم داشت.

خیلی از ازدواج‌ها در چارچوب همین روابط شكل می‌گیرد. این نوع روابط باعث می‌شود زن و مرد نزدیكی طبقاتی بیشتری با هم داشته باشند.

چیزهای دیگری هم هست كه دخترها و پسرهایی را كه موقعیت اقتصادی و اجتماعی مشابهی دارند به هم نزدیك می‌كند.

جایگاه اجتماعی مشابه، باعث شكل‌گیری ویژگی‌های فرهنگی و روان‌شناختی مشابهی در افراد می‌شود. مثلا سبك زندگی كارمندان یا كارگرانی كه درآمد تقریبا یكسانی دارند، بسیار به هم شبیه است.

خانواده‌ آنها فضاهای اجتماعی یكسانی را تجربه می‌كنند، فرزندانشان به مدارس دولتی شبیه به هم می‌روند، از فروشگاه‌های مشابه خرید می‌كنند، تفریحات مشابهی دارند و حتی جنس رفتار و گفتارهایشان به هم شباهت دارد تا آنجا كه حرف همدیگر را بهتر می‌فهمند و بهتر با هم ارتباط برقرار می‌كنند.

می‌شود پیش‌بینی كرد كه در بیشتر موارد گفتگوی كارگر با صاحب كارخانه كمتر به نتیجه خواهد رسید تا گفتگوی دو كارگر با هم.

این واقعیت به خاطر حسن‌نیت نداشتن كارگر یا صاحب كارخانه در گفتگوی دوطرفه نیست، بلكه بیشتر به این دلیل است كه این دو نفر پیشینه فرهنگی متفاوتی با هم دارند و همین مسأله باعث سوء‌تفاهم‌، برداشت‌های نادرست و مجادله‌های بسیار می‌شود.

معمولا بهترین دوستان ما افرادی هستند كه موقعیت اجتماعی مشابهی با ما دارند. این واقعیت، هم ناشی از ارتباطاتی است كه ما به صورت ناگزیر بیشتر با افراد همسان با خودمان داریم و هم ناشی از تمایل خود ما به برقراری رابطه نزدیك با كسانی است كه بیشتر آنها را به خود شبیه می‌پنداریم چون این دسته حرفمان را بهتر می‌فهمند و به عبارت دیگر با آنها ادبیات مشتركی داریم.

این مسأله در خصوص ازدواج و همسرگزینی هم تا حدود زیادی صادق است. بیشتر ازدواج‌ها بین زنان و مردانی كه دارای موقعیت خانوادگی اجتماعی و اقتصادی مشابهی هستند، صورت می‌گیرد.

فشارهای اجتماعی هم افراد را به برگزیدن همسری همسان با خود ترغیب می‌كند. اگر دختر یا پسر صاحب كارخانه‌ای كه از او یاد شد، فرزند كارگر مذكور را به عنوان همسر انتخاب كند، به احتمال زیاد با مخالفت شدید اطرافیان مواجه خواهد شد و بعید نیست كه حتی او را طرد كنند.

همیشه بهترین راه‌حل كاهش آسیب در اختلاف‌نظرها گفتگوی متقابل است، اما زوج‌هایی كه زمینه‌های فرهنگی ـ اجتماعی متفاوتی دارند، بعید نیست در گفتگو با یكدیگر نیز دچار مشكل شوند. گفتگوی صاحب كارخانه و كارگر را به یاد بیاورید، بخشی از مشكل آنها ناشی از نبود درك متقابل به خاطر موقعیت‌های متفاوت اجتماعی است

در گذشته مقوله ازدواج در چارچوب روابط خانوادگی،‌ قومی و قبیله‌ای قابل فهم و شناخت بود. خود فرد كمتر نقشی در انتخاب همسرش داشت و این بزرگ‌ترهای خانواده، قوم و قبیله بودند كه در خصوص ازدواج دو نفر تصمیم می‌گرفتند.

امروز این قیود تا حد زیادی برداشته شده است و در بسیاری از موارد به فرد حق داده می‌شود كه خودش برای زندگی‌اش تصمیم بگیرد و با معیارهای خود همسرش را انتخاب كند، اما دیدیم كه این انتخاب هم از طریق شرایط اجتماعی محدود می‌شود و موقعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی افراد آنها را سوی انتخاب افرادی با موقعیت مشابه خودشان سوق می‌دهد.

بجز موقعیت طبقاتی افراد، عامل مهم دیگری كه آنها را به هم نزدیك می‌كند، قرابت و همسانی قومی است. مثلا بیشتر آذری‌زبان‌ها، كردها و... ترجیح می‌دهند با هم‌زبان‌های خود پیوند زناشویی ببندند.

غیر از زبان بسیاری از سنت‌ها و عادت‌های فرهنگی میان اعضای یك قوم مشترك است و باعث نزدیكی بیشتر آنها باهم می‌شود.

از وقتی در ایران دانشگاه‌ها گسترش پیدا كرده‌ و شمار دانشجویان دختر و پسری كه برای تحصیل از شهرهای مختلف به دانشگاه‌های نقاط دیگر كشور می‌روند افزایش پیدا كرده، روندی كه اصطلاحا به آن «همسان‌همسری» هم می‌گویند در ایران كمی نسبت به گذشته تغییر كرده‌ است.

توسعه‌ آموزش عالی و شیوه انتخاب دانشجو در دانشگاه‌ها باعث شده این فرصت پیش بیاید كه دختران و پسرانی از اقوام و موقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی متفاوت با هم آشنا شوند و زمینه ازدواج‌ بین آنها فراهم شود.

انتخاب همسر

با این اوصاف پرسش مهمی كه می‌تواند ذهن پسران و دختران جوان را به خود مشغول كند، این است كه آیا برگزیدن همسری با مشابهت‌های بیشتر فرهنگی و اجتماعی می‌تواند زندگی خانوادگی پایدارتری را برایمان به ارمغان بیاورد یا همسری كه از نظر شرایط فرهنگی و اجتماعی با ما متفاوت است؟

بسیاری از تحقیقات انجام شده توسط روان‌شناسان و جامعه‌شناسان نشان می‌دهد به طور كلی زندگی زوج‌هایی كه مشابهت‌های فرهنگی ـ اجتماعی بیشتری با هم دارند، بادوام‌تر است.

زوج‌هایی كه خاستگاه‌های فرهنگی و اجتماعی متفاوتی دارند، بیشتر در معرض تضادها و تعارضات خانوادگی و طلاق هستند.

زندگی روزمره ما پر از رفتارهای ساده‌ای است كه ما آنها را در خانواده و جایگاه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خاص خود آموخته‌ایم. نوع غذا‌خوردن، حرف‌زدن، مهمانی‌رفتن، خرید‌كردن و بسیاری از امور ساده زندگی روزمره تابع آموخته‌های فرهنگی- اجتماعی ما است كه متناسب با موقعیت اجتماعی هرفرد، متفاوت خواهد بود.

تفاوت‌های فرهنگی ـ اجتماعی بین زوجین، خود زمینه بروز اختلاف‌نظر در خصوص امور مختلف، از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین آنها را فراهم می‌كند.

همیشه بهترین راه‌حل كاهش آسیب در اختلاف‌نظرها گفتگوی متقابل است، اما زوج‌هایی كه زمینه‌های فرهنگی ـ اجتماعی متفاوتی دارند، بعید نیست در گفتگو با یكدیگر نیز دچار مشكل شوند. گفتگوی صاحب كارخانه و كارگر را به یاد بیاورید، بخشی از مشكل آنها ناشی از نبود درك متقابل به خاطر موقعیت‌های متفاوت اجتماعی است.

گذشته از این خاستگاه‌های مختلف فرهنگی ـ اجتماعی ناخودآگاه باعث می‌شود به ارزش‌های متفاوتی باور پیدا كنیم. همین ارزش‌های متفاوت، می‌تواند عامل مهمی در ایجاد اختلاف نظر و تضاد بین زوجین باشد. پس این ضرب‌المثل كه از قدیم گفته‌اند كبوتر با كبوتر باز با باز، چندان هم بیهوده نیست. تجربه‌ زندگی اجتماعی نیاكان ما نشان داده است زندگی مشترك افرادی كه با هم قرابت فرهنگی ـ اجتماعی بیشتری دارند، پایدارتر و كم‌تنش‌تر خواهد بود.

اما با وجود همه اینها، همچنان هیچ حكم قطعی و یقینی در خصوص زندگی آدم‌ها وجود ندارد. هستند زوج‌هایی كه با وجود تفاوت فرهنگی ـ ‌اجتماعی بسیار، سال‌ها با تفاهم و خوبی و خوشی با یكدیگر زندگی كرده‌اند.  باید گفت این دسته از زوج‌ها باید قابلیت بسیار زیادی در پذیرش و درك دیگران و تفاوت‌های فرهنگی ـ اجتماعی میان آدم‌ها داشته باشند.

اگر در معرض انتخاب همسری هستید كه با شما تفاوت‌های فرهنگی ـ اجتماعی قابل توجهی دارد، باید تحمل بیشتری برای مشكلات احتمالی داشته باشید و بدانید كه راه سخت‌تری نسبت به دیگران در پیش دارید.

فرآوری: نسرین صفری

بخش کلوب ازدواج تبیان


منابع: جام جم آنلاین

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.