تبیان، دستیار زندگی
میرا تصوّری از آینده‌یِ سرد و تاریکِ بشری را ارائه می‌دهد. آینده‌ای که حتی تسلط بر اذهان و اوهامِ مردم هم به گونه‌ای طبیعی به نظر می‌آید. قهرمانِ رمان در جامعه‌ای زندگی می‌کند که اصلِ ضروریِ حاکم، حاکی از ارجحیتِ جمع بر فرد است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از میرا می‌ترسم

نقدی بر رمانِ میرا*


میرا تصوّری از آینده‌یِ سرد و تاریکِ بشری را ارائه می‌دهد. آینده‌ای که حتی تسلط بر اذهان و اوهامِ مردم هم به گونه‌ای طبیعی به نظر می‌آید. قهرمانِ رمان در جامعه‌ای زندگی می‌کند که اصلِ ضروریِ حاکم، حاکی از ارجحیتِ جمع بر فرد است.

میرا

نخستین اثر ِ کریستوفر فرانک، نویسنده‌ی فرانسوی، میرا است. او را به حق می‌توان کسی دانست که با تمسک به ایده‌پردازیِ بکر و بی نظیرِ، خود را به صورتِ برجسته‌ای از سایر ِ نویسندگان، متمایز کرده است.

میرا تصوّری از آینده‌یِ سرد و تاریکِ بشری را ارائه می‌دهد. آینده‌ای که حتی تسلط بر اذهان و اوهامِ مردم هم به گونه‌ای طبیعی به نظر می‌آید. قهرمانِ رمان در جامعه‌ای زندگی می‌کند که اصلِ ضروریِ حاکم، حاکی از ارجحیتِ جمع بر فرد است. جامعه‌ای که فردیت، اراده و اختیار، بی معناست و هر چه هست تسلطِ زندگیِ جمعی بر همه‌یِ اموراتِ شخصی است. « برایم یک بار ِ دیگر "مقرراتِ همشهری‌گری" را شرح دادند: بشر، در خدمتِ بشر. مالی که قابلِ تقسیم نباشد، مالِ بدی است. هر چه کمتر باشیم، کمتر می‌خندیم. احتیاجِ یک فرد، وظیفه‌ی یک فردِ دیگر است. شادیِ تقسیم نشده، اندوهی است بزک شد و غیره...» (صفحه‌ی 35)

فرانک، قهرمانِ این رمان را با ظرافت و حساسیتِ خاصی به تصویر می‌کشد. پیش از این نویسندگان، قهرمانانی را بر می‌گزیدند که فراتر از جامعه‌ی خود بودند. آن قدر تلاش برایِ برجسته ساختنِ تمایزِ آنان با سایرین انجام می‌گرفت که تصورِ واقعی بودنشان، برایِ مخاطب بسیار سخت می‌شد. فرانک اما هیچ سعی ندارد که قهرمانش را متمایز از سایرین بکند. قهرمانِ او شخصیتی بی نام است که در جستجویِ درمانِ "دردِ آگاهی" می‌نویسد. می‌نویسد تا شاید ذره‌ای از حسِ گناهش نسبت به عدمِ درکِ قوانین، بکاهد. گویا او با ترسِ عمیق، رویِ کاغذهایِ سفیدش، کلماتِ نفرین شده و سیاهش را می‌نویسد تا از تفکراتِ غیر قانونی اش، بگریزد. با این وجود او خودش را یک بیمار می‌داند: « برایم مشکل است که از بیماری ‌ام حرف بزنم. به طورِ غیرِ مستقیم ظاهر می‌شود. بدونِ درد و بدونِ نشانه‌ای واضح. آن را در خودم احساس می‌کنم، حس می‌کنم که عمیقا در من جا گرفته است. مثلا اغلب اول شخصِ مفرد را در حرف زدنم بسیار زیاد به کار می‌برم. جملاتم را این طور شروع می‌کنم: "من معتقدم که..." ... در صورتی که یک مردِ سالم می‌گوید: "اعتقاد بر این است که..." ...» (صفحه‌‌ی50)

قهرمانِ او شخصیتی بی نام است که در جستجویِ درمانِ "دردِ آگاهی" می‌نویسد. می‌نویسد تا شاید ذره‌ای از حسِ گناهش نسبت به عدمِ درکِ قوانین، بکاهد. گویا او با ترسِ عمیق، رویِ کاغذهایِ سفیدش، کلماتِ نفرین شده و سیاهش را می‌نویسد تا از تفکراتِ غیر قانونی اش، بگریزد.

همه‌ی مردمانِ جامعه‌ای که فرانک توصیف می‌کند، در دستانِ زمختِ قدرت، "اصلاح شده اند". اصطلاحِ "اصلاح شدن" یکی از ابداعاتِ بی نظیرِ فرانک است. این تعبیر به دست‌کاریِ اخلاقیات و نظامِ فکریِ مردم، اشاره دارد. به زبانی دیگر، گویا قدرت، سعی دارد که مردمان را از فطرت و ذاتِ حقیقیِ‌شان جدا کند تا مطابق با میلِ خواستِ خودش دربیایند. اصلاح شدگان، شهروندانِ مفلوکی هستند که همه‌ی بودنشان زیرِ یک نقابِ بزرگ گم شده است. نقابی که مدام لبخند را رویِ لبانشان، حکاکی می‌کند و اراده و اختیارِ آنان را سلب می‌کند. باعث می‌شود که مردم، از تنهایی گریزان شوند و برایِ همیشه در هیاهویِ غفلت آلودِ جمع، زندگی کنند. این فرار از تنهایی به این دلیل است که خودِ حقیقی‌شان را گم کرده‌اند و از رویارویی با حقیقتِ وهم‌گینش، وحشت دارند. « در تاریک و روشنِ دشت، روشنایی خانه‌هایِ اصلاح شدگان، دیده می‌شود. چون شب را دوست ندارند، موجودیتشان را بدین نحو نشان می‌دهند. ندیدن برایشان، ناراحت کننده نیست، بلکه دیده نشدن برایشان، تحمل ناپذیر است. گاهی اوقات جفت‌هایِ اصلاح شده، تمامِ شب روبه‌رویِ هم می‌نشینند و با نگاه، به یکدیگر قوتِ قلب می‌دهند.» (صفحه‌‌ی56)

قهرمانِ داستان، در اثنایِ همین دلتنگی برایِ خودِ حقیقی‌اش، "میرا" را می‌یابد. میرا دخترکی است که گویا بارها اصلاح شده، اما هر بار از زیرِ نقاب ِ سنگی اش، خویشتنش را یافته است. قهرمان در کنارِ اویی که تنها انسانِ آگاهِ اطرافش است، زندگی می‌کند. عشق در اینجا، پیوندی ناگسستنی‌ است که همان، قوه‌‌یِ محرکه‌ی رهایی از بندِ اسارت و بندگی است. عشقی که نبودش، آلوده به بیمِ زوال و نابودی و ظهورش، پر از آرزویِ آزادی و شجاعت است. میرا تمام و کمال، ندایِ شورش است. ندایِ رهایی از اجبارِ اجتماعی. « مشکل اینجا است که نمی‌خواهم از گذشته حرف بزنم. بلکه می‌خواهم از حال بگویم، یعنی از میرا.» (صفحه‌ی 28)

* فرانک،کریستوفر 1942م/ میرا/ ترجمه: لیلی گلستان. تهران: بازتاب نگار، چاپ اول 1383- 96ص. 12000ریال

مریم سمیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان