تبیان، دستیار زندگی
اشعاری از علیرضا قزوه، سعید بیابانکی و علیرضا سپاهی لائین.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مِهر مُرد و ماه در زنجیر شد


اشعاری از علیرضا قزوه، سعید بیابانکی و علیرضا سپاهی لائین.

مِهر مُرد و ماه در زنجیر شد

بعد تو چندین قیامت دیر شد ما را ببخش – علیرضا قزوه

بعد تو چندین قیامت دیر شد ما را ببخش

مِهر مُرد و ماه در زنجیر شد ما را ببخش

راوی این قصه از یعقوب یادی هم نکرد

یوسف این قصه دیگر پیر شد ما را ببخش

نازنینا عدل ما را کشت، تو دیگر مکش

مهربانا ظلم عالم گیر شد ما را ببخش

از حدیث قدسی چشمت کسی شرحی نخواند

مصحف زلف تو بد تفسیر شد ما را ببخش

ما ندانستیم راز عقل و سرّ عشق چیست

عقل مُرد و عاشقی تحقیر شد ما را ببخش

تیرمان بر سنگ خورد و خون مان بر خاک ریخت

سهم مان دنیای پر نخجیر شد ما را ببخش

مدتی گر عاشقی از یاد رفت از ما مرنج

اندکی گر مثنوی تأخیر شد ما را ببخش

من خواب دیده ام که تو از راه می رسی - سعید بیابانکی

از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم

یا کاسه کاسه خون جگر در بیاورم

چون شانه دست در سر زلف تو می زنم

کز راز و رمز موی تو سر در بیاورم

من خواب دیده ام که تو از راه می رسی

چیزی نمانده است که پر در بیاورم

من چارده شب است به این برکه خیره ام

شاید از آب قرص قمر در بیاورم

در من سرک نمی کشی ای روشنای ناب

خود را مگر به شکل سحر در بیاورم

من شاعر دو چشم توام ، قصد کرده ام

از چنگ شاه کیسه ی زر در بیاورم

ای کاج سالخورده ی زخمی به من بگو

از پیکرت چقدر تبر در بیاورم؟

خیل گربه سان- علیرضا سپاهی لائین

روحم خراش خورده ازاین خیل گربه سان

صد جان فدای همت  یک یار  نان رسان!

شادم  که  در نمازم  و پیشانی ام  نبست

ننگ    اقامه    پشت   سر   نا مُقدسان!

با  رودها بگو که به  دریا  نمی رسند

اینسان که می خزند به سرچشمه پس پسان

در شهرما  بسان خدایش  غریب  مُرد

هر بنده ای که خورد قسم  با  خدابسان!

دیگر شگفت نیست که رندی نمی خرند

این خود  فروشهای  به  مردی  ملبسان!

اینگونه شد که خانه نشین ماند و پیرشد

دل ؛ شاه دختری که ندادم به کس کسان!

**

یادش بخیر شاعر مردم  که  مثل  گل

ازخارها  جدا شد  و  رقصید  با خسان

روزی که مُرد  نیت پرواز کرد و گفت؛

یک  مشت  استخوان  تنم  نذر کرکسان!

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: وبلاگ شاعران