تبیان، دستیار زندگی
وقتی پای نمایش ایرانی در میان باشد، آدم دلش می‌خواهد كلمات را به زبان قدیم‌شان برگرداند، مثلا بنوسید «طهران»، «تیاتر»، «تماشاخانه» و... وقتی پای نمایش سنتی در میان باشد، صدای ضرب و تنبك توی گزارش می‌پیچد و عروسك‌هایی از میان خاطره‌ها سرك می‌كشند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرک به خاطره ها


وقتی پای نمایش ایرانی در میان باشد، آدم دلش می‌خواهد كلمات را به زبان قدیم‌شان برگرداند، مثلا بنوسید «طهران»، «تیاتر»، «تماشاخانه» و... وقتی پای نمایش سنتی در میان باشد، صدای ضرب و تنبك توی گزارش می‌پیچد و عروسك‌هایی از میان خاطره‌ها سرك می‌كشند.

سرک خاطره ها

عروسك‌ها و تیپ‌هایی كه باگذشت زمان در ایران هویت یافته‌اند و ایرانی‌ها هنر نمایش را با آنها فهمیده‌اند چیزهای خاطره‌سازی كه پس از سال‌ها دوام، اكنون از خیلی‌هاشان به گفته داوود فتحعلی‌بیگی، دیگر اثری نمانده و به سرنوشت مشترك «افتیم به صندوق عدم یك یك باز» گرفتار شده‌اند.

نمایشی برای تمام فصول

اما تئاتر ایرانی چه مختصاتی دارد؟ وسعت این كلمه چنان مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد كه صدای متخصصانش را درآورده است.

اتابك نادری، از فعالان این حوزه و مدیر سابق تماشاخانه سنگلج می‌گوید: «اشتباهی كه در خصوص تعریف و به‌كاربردن این واژه صورت می‌گیرد، ارزش‌ها و وسعت ژانری نمایش ایرانی را به یكی دو گونه محدود تقلیل داده است.»

او می‌گوید: «فكر می‌كنند نمایش ایرانی فقط روحوضی یا فقط سیاه‌بازی است؛ در صورتی كه نمایش‌ ایرانی بسیار غنی‌تر از این حرف‌هاست.»

نادری ادامه می‌دهد: «شاید انداختن این اشتباه به گردن بی‌اطلاعی ایرانیان، مصداق عذر بالاتر از گناه باشد».

با این مقدمه، در این بخش می‌توان به معرفی گونه‌های اصلی و تفاوت‌هایشان پرداخت. نمایش در ایران به دو گروه اصلی تقسیم می‌شود: جمعی و تك‌نفره. بارزترین نمایش‌ «تك‌نفره» نقالی است.

نقالی به وسیله یك نفر به اجرا درمی‌آید كه با طرز بیان و حركاتش داستان را به گونه‌ای تعریف می‌كند كه مخاطب به اصطلاح پلك هم نمی‌زند.

گاه این نقل با موسیقی هم همراه می‌شود و گاه تنها داستان را روی پرده‌ای می‌كشند و نقال پرده‌خوانی می‌كند.

جای این نوع از نمایش ایرانی در سالن‌های شیك و مدرن نیست. قهوه‌خانه یكی از بهترین مكان‌های اجرا برایشان بوده است و در حال حاضر به مناسبت‌های گوناگون و جشنواره‌ها از نقال‌ها برای اجرا‌كردن برنامه دعوت می‌شود.

در این گونه از «مرشد عباس» نامی مانده و در زمانه ما هم «مرشد ترابی» تنها بازمانده نقالی قدیم است. در كنار نقالی، پیش‌پرده‌خوان‌ها هم بوده‌اند و با شعرهای ریتم‌دارشان نقدهای جدی را در دهه‌های 20 و 30 عنوان كرده‌اند.

و اما گروه دوم كه جمعی اجرا می‌شود هم خود به دو گروه «شادی‌آورها» و «غم‌نامه‌ها» تقسیم می‌شود. نمایش‌های شادی‌آور ـ شادی‌نامه‌ها ـ را می‌توان به دو گروه كلی «عروسكی» و «زنده» تقسیم كرد.

از نمونه‌های عروسكی به «خیمه‌شب‌بازی»، «خم‌بازی» و «صندوق‌بازی» می‌توان اشاره كرد و از مشتركات تمام این ‌گونه‌ها هم وجود محفظه‌ای است كه تماشاچی دیدی به آن ندارد و فقط عروسك‌گردان در آن جای می‌گیرد و صدای عروسك‌ها را با صفیر «سوت سوتك» یا با صداسازی مختص شخصیتشان بیان می‌كند.

یك مرشد در كنار این محفظه نشسته است و با عروسك قصه‌ای را تعریف می‌كند و گاه صحبت‌های عروسك‌ها را برای تماشاچیان دیلماج (ترجمه) می‌كند.

اما گونه معروف‌تر نمایش سنتی ایرانی یعنی «تخت‌حوضی» پرآوازه‌ترین گونه نمایش شادی‌آور است كه مراسم‌هایی را شامل می‌شود.

مراسم‌هایی مانند «عروسی روی حوض» كه میان حیاط‌خانه را تخت می‌زدند و گاها با انداختن فرشی روی آن سنی تشكیل داده و از میانه شب تا سحرگاه نمایش می‌دادند و شخصیت اصلی آن «مبارك» یا همان «سیاه» است كه با بذله‌گویی‌هایش لحظاتی شاد را در خاطرات تماشاچیان ثبت می‌كند البته او در كنار خود «شاه‌پوش»، «وزیر‌پوش»، «حاجی»، «زن‌حاجی»، «شلی» و... را نیز دارد.

در نسخ تاریخی از «بقال‌بازی» هم نام برده شده است. بقال‌بازی، نوعی نمایش سنتی و مردمی خنده‌دار و شادی‌آور ایرانی با مضمون انتقادی است كه جز متن «بقال‌بازی در حضور» و «كریم شیره»، دلقك مشهور دربار ناصرالدین‌شاه سندی دیگر در خصوص تاریخچه آن در دست نیست.

اما درباره «غم‌نامه» گمانه‌زنی‌های بسیاری است كه مشهور‌ترین آنها برگزاری مراسم «سوگ سیاوش» است كه احتمال می‌دهند به شبیه‌خوانی (تعزیه) منتهی شده است.

به صورت كلی نمایش در ایران مانند همه نمایش‌های دنیا، ریشه در آیین‌های كهن دارد. در ایران از دوران كوچ‌نشینی تا به امروز همیشه و همه حال آیینی وجود داشته كه به نمایش برگزار شده و كم‌كم سیر تكاملی خود را طی و بعدها راهش را به صحنه باز كرده است.

بعد از واقعه كربلا مرثیه‌خوانی‌ها كم‌كم شكل نمایشی به خود گرفت تا به شكل تعزیه بروز پیدا كرد. تعزیه در میدانگاه‌های اصلی شهر اجرا می‌شد و همه چیز طی قراردادی بین گروه اجراكننده و تماشاچیان شكل می‌گرفت.

در این گونه از نمایش، یك گروه موافق‌خوان با لباس‌هایی به رنگ معلوم ـ سبز نماد رنگی این دسته است ـ اشعاری را در دستگاه‌ها و گوشه‌های گوناگون می‌خوانند و در طرف مقابل مخالف‌خوان‌ها هستند كه آنها نیز برای خودشان نمادهایی دارند و اشعاری به‌صورت «اشتلم‌خوانی» بیان می‌كنند.

نكته مهم در این گونه نمایشی این است كه تماشاچی داستان را می‌داند و می‌نشیند و چگونگی اتفاق افتادن این رویداد را دنبال می‌كند.

با گذشت سال‌ها مجلس‌های تعزیه یا شبیه‌خوانی با داستان‌هایی به غیر از حوادث كربلا و دیگر امامان نوشته و اجرا شد و اخیرا شبیه‌نامه «امیركبیر» و «سیاوش» نیز یافت شده است كه بزودی به چاپ خواهد رسید.

در نمایش‌های ایرانی «نمایش‌های زنانه» را نیز داریم كه تمامی بازیگران را زن‌ها تشكیل می‌دهند و در مراسم‌های مخصوص و مجالس خودشان اجرا می‌شده است.

نمایش‌هایی با طعم تند انتقاد

به صورت كلی نمایش در ایران مانند همه نمایش‌های دنیا، ریشه در آیین‌های كهن دارد. در ایران از دوران كوچ‌نشینی تا به امروز همیشه و همه حال آیینی وجود داشته كه به نمایش برگزار شده و كم‌كم سیر تكاملی خود را طی و بعدها راهش را به صحنه باز كرده است.

یكی از اصلی‌ترین هدف‌های اجراكنندگان نمایش ایرانی سرگرم‌سازی گروه تماشاچیان است و این سرگرم‌سازی به شیوه‌های گوناگونی نمود پیدا می‌كند.

علاوه بر اینها اما نمایش ایرانی رندانه و زیركانه، هنری منتقد است و شاید مهم‌ترین شاخه هنری است كه سرگرم‌سازی را با تعهد به جامعه می‌آمیزد و با شخصیت‌پردازی بسیار استعاری، طنز و كلام آمیخته با طعنه و كنایه را به تماشاگرش هدیه می‌كند.

«سیاه» به نمایندگی از جامعه، خود را روی صحنه به بلاهت می‌زند، جوابگویی می‌كند، می‌رقصد و می‌خواند، خلاصه خودش را به آب و آتش می‌زند تا پیام‌های مهمش را به جمعیت مشتاق برساند و در این راه موثرترین شیوه استفاده از امثال و حكم، موسیقی ایرانی، شعر و لطیفه‌هایی است كه توجه و تائید مخاطبانی را كه فرهنگشان برساخته از تمام این عناصر است برمی‌انگیزد.

از همین روی است كه شاید كه حسن عظیمی، از قدیمی‌های نمایش ایرانی می‌گوید: «نمایش ایرانی از بین مردم، از كف خیابان، از پایین شهر برخاسته و صحنه را تصرف كرده است.» شاید به همین دلیل است كه در هنگام اجرای این نمایش‌ها، وقتی سالن نمایش از قهقهه‌ها و بذله‌پرانی مردم پر می‌شود كسی به نشانه اعتراض برنمی‌گردد كه «هیس!».

داوود داداشی، سیاه‌باز معروف می‌گوید: «اگر همهمه و صدای خنده و تیكه‌های مردم نباشد كه نمایش، نمایش نمی‌شود». اصلا خنده‌ها و شاید در گونه غمنامه‌ای، گریه و زمزمه‌های مردم موسیقی متن اجراها می‌شود.

هر كسی كو دور ماند از اصل خویش...

اما با وجود ظرفیت بالای نمایش‌ ایرانی و ظرافت‌های تكنیكی آن چرا امروزه در بین مخاطبان و علاقه‌مندان جایگاه خاص دهه‌های 40 و 50 خود را حفظ نكرده است؟

حسن عظیمی می‌گوید: «این تئاتر آنقدر عظمت و پتانسیل دارد كه همیشه در دنیا حیرت اهل فن را برمی‌انگیزد. اما قضیه چیست كه جوان‌ترها دنبال چیزی در تئاتر غربی می‌گردند كه در آن فقط می‌توانند درجه سه باشند و تقلید كنند، اما زحمت كاركردن و مطالعه را در تئاتر خودمان كه درجه یك و اصیل است، به جان نمی‌خرند؟»

شاید علت در این ریشه داشته باشد كه این‌روزها هرچیزی كه نام سنتی را به دوش می‌كشد، الزاما «ازمدافتاده» و پرت تلقی می‌شود. این موضوع در هنر همیشه مساله‌ای جدی بوده است.

عظیمی اما می‌گوید: جوان‌ها روزی می فهمند كه اشتباه می‌كنند. می‌گوید، خودش توانسته معروف‌ترین تراژدی‌‌های غربی را با تكنیك‌های نمایش ایرانی به جهان نشان دهد و همه را متحیر كند.

داوود داداشی هم نظری مشابه دارد. او می‌گوید: «هراجرای سنتی ما همیشه توانسته مردم را بدون شانتاژهای خبری و تبلیغات وسیع به خود جلب كند، اما گروه‌های تازه‌كار كه گوشه چشمی هم به سنت‌های نمایش ایرانی ندارند، با این همه تبلیغ و دبدبه و كبكبه هنوز هم برای پركردن سالن برای هر اجرایشان دچار مشكلات جدی هستند.»

اما مساله مهم این است كه چرا مدیریت فرهنگی در این خصوص تدبیری نمی‌اندیشد؟ چرا باید هر روز ببینیم كه در اثر كمبود مكان‌های اجرا یعنی تماشاخانه‌ها و بی‌مهری رسانه‌ها، مردم با این‌گونه نمایش غریب‌تر ‌شوند و گروه‌های نمایشی بی‌انگیزه برای فعالیت به ژانرهای دیگر روی آورند؟ چرا امروزه فقط متولیان این حوزه كه عموما متولد دهه‌های 20 و 30 هستند، بی‌هیچ همراهی و حمایتی راه پرمخاطره حفظ آیین‌ها و سنت‌های نمایشی را طی می‌كنند و یكی یكی از كادر زندگی خارج می‌شوند؟

نمایش ایرانی در حال احتضار

تئاتر سنتی ایرانی پیر است. می ‌شد هر روز جوان‌تر شود اما این مستلزم حضور گروه‌های فعال تئاتری در این حوزه، آموزش‌دیده‌های جوان، كتاب‌ها و منابع پژوهشی به‌روز است كه نیست.

تئاتر سنتی حالا مانند فعالانش پیر است. اگر سعدی افشار بر بستر بیماری می‌غلتد، گویی پرسوناژ «سیاه» را می‌بینی كه میلی به خنداندن و نكته‌گویی ندارد و افسرده و بیمار به گوشه‌ای افتاده است.

هر كدام از واقعیت‌های نمایش‌ ایرانی همین‌طور با سرنوشت فعالان قدیمی‌اش گره خورده و دوران مهجوری و میانسالی را طی می‌كند؛ و این خبر خوبی برای دوستداران تئاتر نیست.

نمایش ایرانی در حال احتضار، گوش مسوولان ناشنوا و صدای دلسوزان خاموش شده است، انگار همه متفق ‌القولند بر سر این واقعیت تلخ؛ واقعیتی كه تحریكم می‌كند خط به خط به عقب برگردم و بعد از هر «هست» توی پرانتز بنویسم «بود» و قبل از هرجمله یك «دریغ» بكارم.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:جام‌جم