آیه الله حق شناس و همسایه مطرب
مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس، استاد اخلاق شهر تهران در تاریخ 13 آبان سال 1367 در سخنرانی خود به موضوع «سنجش اعمال انسان در قیامت» در مسجد امینالدوله پرداخت که مشروح بخش دوم آن در ادامه میآید:
*بهشت جزای اطاعت است
وقتی که طاوس یمانی در مسجدالحرام، امام سجاد(ع) را میبیند که پرده کعبه را گرفته و هی تضرع و التماس میکند و هی با پروردگار مناجات میکند، یک مرتبه میبیند صدا قطع شد! وقتی که میآید بالا سر حضرت(ع)، میبیند ایشان از حال رفته است، اشک چشمش روی صورت امام(ع) میریزد، ایشان چشم باز میکند و میفرماید: من أشغَلَنی عَن ذِکر رَبّی؟ تو که هستی که مرا از ذکر پروردگار، بازداشتی؟
عرض میکند: یابنرسولالله! جد شما رسولالله(ص) پدر شما امیرالمومنین(ع) جده شما حضرت زهرا(ع) هستند؛ چرا اینجور شما گریه میکنید؟
فرمود: رها کن! این مقاله را واگذار؛ بهشت برای مطیعین است، «وَ لَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً»، حتی اگر بردهای حبشی باشد و جهنم و نار برای کسی است که عاصی باشد، «وَ لَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِیّاً»، اگر از قبیله قریش باشد.
*حزن رفیق خوبی برای انسان است
در مجموعه قاضی عیاش از رسول اکرم(ص) نقل است: «الْعَقْلُ أَصْلُ دِینِی»؛ اصل دین من روی مبانی عقلیه است. «و العِلمُ سِلاحِی»، اسلحه من علم است، «و الحُزنُ رَفیقی»، حزن، رفیق و همنشین من است، این حزن دیگر چیست؟
یعنی آن چیزی که 24 ساعت با من است، حزن و اندوه است! یعنی وقتی که حقیقت دین در قلب نفوذ کرد، توجه به عوالم اخرویه پیدا میشود، این است که شاعر گفته:
وقتی حقیقت دین در قلب وارد شد، انسان نگران میشود و یک نگرانی همیشگی برای او پیدا میشود: «لَا یَزَالُ الْمُۆْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَة»، مۆمن همیشه از سوء سابقه خودش ترسان است، «وَ لا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَی رِضْوَانِ اللهِ حَتّی یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِه».
*خودتان و خانوادهتان را از جهنم نجات دهید/ وسیله اتصال به معبود چیست؟
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا»، یعنی اول خود و اهل خودتان را از آتشی که آتش گیرهاش آدمها و سنگها هستند، نگهدارید و حفظ کنید.
البته در تفسیرش گفته شده که منظور بتهای سنگی است که معبود مشرکین واقع شدند. خوب «قُوا أَنفُسَکُمْ»، خودتان و اهل و خانوادهتان را از آتش نگه بدارید. به چی؟ به ترک معاصی و به طاعت با نصیحت و تأدیب.
وقال ابن عباس: «قُوا أَنفُسَکُمْ» أراد بذلک فَقِّهوهُم فِی الدین؛ یعنی برای خودتان و خانوادتان، معارف دین را نقل کنید؛ همه اینها را بگویید، بگویید که پروردگار مکارم اخلاق را وسیله اتصال شما به خودش قرار داده است، یعنی وسیله اتصال شما به معبود، به حضرت پروردگار چیست؟ تحصیل مکارم اخلاق است؛ یعنی تخلق عملی و اخلاق داشتن.
*داستانی از تأثیر برخورد صحیح اسلامی
یک قضیهای بنده عرض کنم: بنده در قم در محله باغ پنبه ساکن بودم، آنجا ساختمانها طوری است که مثلاً یک مکعب درست میکنند با چهار تا خشت و وسطش خالی است، این طوری دیوار را بالا میبرند، این است که اگر کسی در کوچه صحبت کند، نوعاً کسانی که در اتاق هستند میشنوند.
همسایه بنده، یک کارمند بانک بود، معاون بانک؛ از همین متجددها! حالا نماز میخواند یا نمیخواند، ولی تقریباً شبانهروز ساز و نوازش به راه بود، با صداهای بلند و هر وقت که من مشغول مطالعه بودم، با آن صدای ساز و آواز آمیخته میشد، مثل اینکه در اتاق ما ساز و آواز میزدند.
بالاخره به بیبی حضرت معصومه (س) توسل پیدا کردیم. مدتی بعد از طرف خانواده ایشان یک رابطه خانوادگی ایجاد شد؛ یک شب آمدند.
چون ما هر شب، هر وقت، بالاخره یک هندوانه، یک خربزه و یک قدری مخلفات داشتیم که اگر مهمان آمد مشکلی نباشد، گفتند: الان برای ما مهمان آمده و در خانه، هیچی نداریم؛ ظاهراً شما خربزه دارید؟ من به اهل بیت گفتم: هر چه خواستند بده، بلاعوض! و بگو قابلی ندارد، اگر بعداً هم یک وقت خربزه یا شیرینی خواستند بدهید!
یک مدتی گذشت و به اهلبیت گفتم اگر خانواده ایشان آمدند و مسائل شرعی داشتند، شما جواب بدهید، مبادا یک وقت خدا نکرده مسائل غسل و نماز را ندانند، چون تابستان است و ... شاید کسی را در دسترس نداشته باشند، مسائل شرعی آنها را هر چه لازم دارند و میپرسند، شما دریغ نفرمایید.
بعد آنها هم اظهار رضایت کردند، چند وقت بعد خانواده ایشان پرسیدند: این آقا از ما گلایهای، ناراحتی ندارند؟ اهلبیت ما گفته بودند: فقط ایشان چون اهل مطالعه و بحث است، آن هنگامی که شما آن ساز و آواز را میزنید، به ناچار، از مطالعه و درس امساک میکند و شاید به قدر یکی دو ساعت درس و بحث تعطیل است.
شوهر ایشان گفت من دیگر ساز و آواز نمیزنم؛ اگر بزنم به قدری که خودم استفاده کنم، با نهایت خفا، بعد یک مدتی گذشت، یک حاجی در آن محل بود که اهل نماز جماعت و ... بود، ولی از نظر اخلاق اجتماعی فاقد ادب؛ همین طور صدا زد: آقا بیگدلی ـ آقای بیگدلی همان معاون بانک بود- گفت: ما چند روزه که صدای ساز و آواز شما را نمیشنویم؟ چطور شده؟ گفت: تقصیر این آقاست!!
اخلاق ایشان طوری است که من را تحت تأثیر قرار داد، اخلاق ایشان طوری است که من را مسلمان کرده است، من دیگر ساز نمیزنم، خدا شاهد است گفت: اگر آقای بروجردی امر بفرمایند من ساز نزنم، میزنم، ولی اخلاق ایشان و این تخلق عملی ایشان مرا مسلمان کرده و باعث شده که من ساز زدن را کنار بگذارم.
میبینید اخلاق اسلامی چیست؟ انشاءالله امیدواریم که همه ما موفق بشویم به اندرز گرفتن و اخلاقمان به انبیای عظام و اوصیای گرام شباهت داشته باشد.
منبع: فارس
تهیه و تنظیم: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان