طمع در ازدواج
واعظی، خلق را تحریص می کرد:
-بر زن خواستن و تزویج کردن – و احادیث می گفت!
-و زنان را تحریص می کرد، ... بر شوهر خواستن،
-و آنکس [را] که زن دارد، تحریص می کرد بر میانجی کردن، و سعی نمودن در پیوندیها و احادیث میگفت!
از بسیاری که گفت، یکی برخاست که:
-الصوفی ابن الوقت! من مرد غریبم. مرا زنی می باید!
واعظ، رو به زنان کرد و گفت...:
- میان شما کسی هست که رغبت کند [به همسری این مرد]؟
گفتند که:
-هست!
گفت تا:
-بر خیزد، پیشتر آید؟
[زنی] برخاست، پیشتر آمد! گفت:
-رو باز کن تا ترا به بیند! که سنت اینست از رسول که پیش از نکاح، یکبار به بینند!
[زن] روی باز کرد. [واعظ] گفت:
-ای جوان بنگر!
گفت:
-نگریستم!
گفت:
-شایسته هست؟
گفت:
-هست!
گفت:
-ای عورت! چه داری از دنیا؟
گفت:
-خرکی دارم، سقایی کند. و گاهی گندم به آسیا برد، و هیزم کشد. اجرت آن به من دهد.
-واعظ گفت:
-این جوان، مردم زاده می نماید و متمیز، نتواند، خربندگی کردن!
دیگری هست؟!
گفتند:
- هست!
همچنین پیش آمد، روی بنمود. جوان گفت:
-پسندیده است!
[واعظ] گفت:
-چه دارد؟
[کسی] گفت:
-گاوی دارد. گاهی آب کشد، گاهی زمین شکافد، گاهی گردون کشد! اجرت آن بدو رسد!
[واعظ] گفت:
-این جوان متمیز است. نشاید گاوبانی کند!
دیگری هست؟
گفتند:
-هست!
گفت تا:
- خود را بنماید!
بنمود. و گفت:
-از جهاز چه دارد؟
گفت:
-باغی دارد!
واعظ، روی بدین جوان کرد، گفت:
-اکنون ترا اختیار است، از این هر سه، آنکه موافق تر است، قبول کن!
آن جوان، بُن گوش خاریدن گرفت!
[واعظ] گفت:
-زود بگو! کدام می خواهی؟
[جوان] گفت:
-خواهم که بر خر نشینم، و گاو را پیش کنم و به سوی باغ روم!
گفت:
- آری، ولی چنان نازنین نیستی که ترا، هر سه مسلم شود!