تبیان، دستیار زندگی
جاهلانه مردی نزد عمر آمد و گفت : من فتنه را دوست دارم ! از حق بیزارم ! و به چیزی گواهی می دهم که هرگز ندیده ام عمرا او را به زندان افکند . جریان به گوش حضرت علی (ع) رسید فرمود : ای عمر زندان کردن این مرد ظلم است ، عمر گفت چر...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندانی جاهلانه



مردی نزد عمر آمد و گفت : من فتنه را دوست دارم ! از حق بیزارم ! و به چیزی گواهی می دهم که هرگز ندیده ام عمرا او را به زندان افکند . جریان به گوش حضرت علی (ع) رسید فرمود : ای عمر زندان کردن این مرد ظلم است ، عمر گفت چرا؟ امام فرمود زیرا او مال و فرزند خود را دوست دارد که خدا آنها را فتنه خوانده است . (انّما اموالکم و اولادکم فتنَه )(1) و از مرگ بیزار است که در قرآن از آن به حق تعبیر شده: (و جاءت سکرة الموت بالحق ) (2) و شهادت به یکتایی خداوندی می دهد که هرگز او را ندیده است .


دانا و نادان

پادشاهی از عالمی پرسید : خداوند در کجای قرآن  نامی از من برده است ؟

عالم گفت : در کنار علما یاد کرده است . آنجا که می فرماید :

آیا کسانیکه می دانند با کسانیکه نمی دانند یکسانند؟ (3)


پی نوشت ها :

1-  تغابن /15

2-  ق /19

3- زمر / 9