تبیان، دستیار زندگی
در میان تخت شاهی "ابراهیم ادهم" ، پیش از آنکه مُلک (فرمانروائی) بلخ، بگذارد، درین هوس، مال ها، بذل کردی، و به تن، طاعت ها کردی، و گفتی: -چه کنم؟ و این چگونه است که گشایش نمی شود؟! تا شبی، برتخت خفته بود، خفته ی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جستن خدای در میان تخت شاهی



"ابراهیم ادهم" ، پیش از آنکه مُلک (فرمانروائی) بلخ، بگذارد، درین هوس، مال ها، بذل کردی، و به تن، طاعت ها کردی، و گفتی:

-چه کنم؟ و این چگونه است که گشایش نمی شود؟!

تا شبی، برتخت خفته بود، خفته ی بیدار! و پاسبانان، چوبک ها، و طبل ها، و نای ها، و بانگ ها، می زدند. او با خود می گفت که:

-شما کدام دشمن را، باز می دارید؟! که دشمن، با من، خفته است! ما، محتاج نظر رحمت خدائیم. از شما، چه ایمنی آید؟ که امان نیست، الا در پناه لطف او!

در این اندیشه ها، دلش را، سودا می ربود. سر از بالش بر می داشت، و باز می نهاد! ... ناگاه ... بانگ قدم نهادن تند بر بام کوشک، بدو رسید. چنانکه [گوئی] جمعی می آیند و می روند، و بانگ قدم هاشان، می آید از کوشک! شاه می گوید با خود که:

-این پاسبانان را چه شد؟!

-نمی بینند این ها را که بر ین بام، می دوند؟!

باز از آن بانگ های قدم، او را حیرتی و دهشتی عجب، می آمد. چنانکه خود را، و سرا را، فراموش می کرد و نمی توانست که بانگ زند، و سلاح داران را، خبر کند!

... در این میانه، یکی از بام کوشک، سر فرو کرد، گفت:

-تو کیستی؟!

گفت:

-من شاهم! شما کیستید برین بام؟!

گفت:

-ما، دو سه قطار شتر، گم کرده ایم! بر این بام کوشک می جوئیم!

گفت:

-دیوانه ای ؟! ... شتر را بر بام کوشک گم کرده ای؟! اینجا جویند شتر را؟!

گفت:

-خدا را برتخت مُلک جویند؟! خدا را، اینجا می جوئی؟!

همان بود. دیگر کس او را ندید! برفت، و جان ها، در پی او!