جان هنوز هست؟
گفتگو با عبدالجبار کاکایی
جریانی که در شعر معاصر جامعه ما با عنوان «شعر انقلاب اسلامی» شناخته می شود امروز علاوه بر رکود با چالشهای فراوانی نیز رو به روست. از طرفی سیاست گزاران فرهنگی در تلاش هستند تا با تمسک به جشنوارهها و همایشهای مکرر، به بازتولید آثاری در این حیطه بپردازند و از سویی دیگر چهرههای شعری تاثیرگذاری که سالها به تعهد قلم زدهاند به اینگونه اقدامات، نقد جدی دارند و معتقدند شعر انقلاب برای ادامهی حیات باید استقلالش را از دولت حفظ کند.
در گفتگویی با عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانهسرا به بررسی این موضوع پرداخته شده است:
آقای کاکایی از تعریف شروع کنیم اصلاً از نظر شما سبک و جریانی به نام شعر انقلاب اسلامی را میتوان در شعر معاصر ردیابی کرد و به تعریف آن پرداخت یا خصیصه خاص سبکی برای آن قائل شد؟
این خصیصه بیشتر ناظر به محتواست نه تکنیک و فرم و قالب و شکل. در قلم چند تن، از جمله خانم بهبهانی و هوشنگ ابتهاج و آقای منوچهر نیستانی و حسین منزوی که سعی میکردند محافظهکارانه فضای شعر نیمایی را با قالبهای سنتی شعر فارسی مثل غزل تلفیق کنند. انقلاب به این حرکت شدت داد. این چندنفر دنبالهروهای زیادی داشتند که از فضایی که انقلاب ایجاد کرد استفاده کردند. یعنی اگر بخواهیم شکلی برای شعر انقلاب تعریف کنیم شکل تلفیق شده زبان و نگاه نیما با قالبهای سنتی است که برآیند آن میشود غزل اجتماعی.
از نظر شما بیش از اینکه بتوان برای شعر انقلاب خصایص سبکی خاص ذکر کرد، به لحاظ محتوایی متمایز میشود؟
بله. اگر به لحاظ موضوع نگاه کنیم کاملاً یک دورهی متمایز نسبت به دورهی ماقبل خود میباشد. به جهت تشدید توجه فضای دینی، تلمیحات مذهبی، استفاده از متون قرآن و ادعیه و میل و توجه به معنویت نگاه به سنتها و موضوعات اجتماعی که حوادث انقلاب محسوب میشد، مثل جنگ تحمیلی.
تمام این موضوعات وجه متمایز جریانی به نام شعر انقلاب است که میتواند یک آنتولوژی مستقل داشته باشد با چهرههای مشخص و تابلودار.
اگر قرار باشد در وضعیت فعلی شاخصی ذکر کنیم که مثلاً در شعر فلان شاعر همه یا اکثر خصائص شعر انقلاب را میتوان پیدا کرد، از چه کسانی میتوان نام برد؟
خیلی کم میتوان یک نفر را نماد کرد چون به هرحال هر یک از شاعران انقلاب در جهاتی حرکت کردند، مثلاً مرحوم اوستا بسیار اثرگذار بود به عنوان مربی و تربیتکننده نسل انقلاب و خودش هم پایهگذار معنوی این جریان بود یا مرحوم نصرالله مردانی ویژگیهای خاصی در زبان شعرهایش داشت یا علی معلم، موسوی گرمارودی، صفارزاده و همینطور مرحوم حسن حسینی و قیصر امینپور که از تیپ نسل جوان شعرای انقلاب بودند که برجستگی و ویژگیهای خاصی داشتند و اگر افراد را همین طور متوالی بررسی کنیم هر کدام در جهاتی معرف ویژگیهایی از شعر انقلاب هستند. بهتر است ما شعر انقلاب را مثل سلسله ارتفاعاتی ببنیم که هر کدام از این نامها یکی از قلهها بودند و در محدوده خود عمل کردند.
آیا جریان شعر انقلاب اسلامی، بین شعرای متولد دهه 60 و 70 که امروز در شعر مشغول تجربههای متفاوتی چه در فرم و چه محتوا هستند، امتداد پیدا کرد؟ آیا شعر انقلاب را دارای پتانسیلی میبینید که هم چنان جای کار برای شعرای جوان نسل جدید داشته باشد؟
به نظر من پیشنهاد شعر انقلاب در حوزه شکل و فرم همان غزل مدرن است. یعنی اگر حرکت غزل توسط شعر انقلاب به سمت نیمایی شدن تشدید نمیشد ما شاهد حیات غزل در این دوره نبودیم. امروز غزل تقریبا یک تنه در برابر جریان شعر آزاد ایستاده است. در جشنوارهها اگر مقایسه شود تعداد غزلهای ارسالی خیلی زیاد است و تعداد زیادی غزل سرا داریم.
آیا در جریان شعر همواره غلبه با غزل نبوده است؟ میتوانیم غزل را که به نظر میرسد حضور همیشهای در ادوار شعری معاصر داشته محصول شعر انقلاب بدانیم؟
نه. همیشه این طور نبوده است. در دورهی ما غزل به سمبل شعر انقلاب تبدیل شد و من فکر میکنم تداوم آن و تجلی غزل پست مدرن و نوین و هر اتفاقی که امروز در غزل میافتد مرهون آن دوره است.
اما در حوزه محتوا، چون به هر حال انقلاب یک موضوع اجتماعی بود و در دهه 60 تمام شد، بازگویی موضوعات انقلاب که نوعی تجلیل از آرمانها محسوب میشود، این روزها گویی نوعی وظیفه مدیران فرهنگی شده که در سالگردها از نسل جوان میخواهند که مضامین گفته شده را برای بار چندم باز هم بگویند. یعنی نسلی دارد خاطرات را باز تکرار میکند که اصلاً انقلاب را ندیده است و آموزههایش براساس دنیای ذهنی است که نسل ما برایش ساخته است و از عکسها، خاطرات و تاریخ الهام میگیرد و در کنگرهها و جشنوارهها هم جایزه میگیرد. یعنی به قطر شعر انقلاب افزودن و کار فرمایشی و سفارشی جالب نیست. به هرحال باید بپذیریم که شعر انقلاب شعر آیینی نشد و البته شاید هم روزی تبدیل شود ولی اکنون نمیتوان به زور این شعر را مثل شعر عاشورا، آیینی کرد.
اگر این ارزش جزو ارزشهای معیار مردم شد، مثل «شهامت در راه وطن» تبدیل میشود به یک سوژه تاریخی و بخشی از آیینهای ما میشود. مادامی که این گونه نیست با جشنوارههای دولتی و هزینه کردن نمیشود یک موضوع را آیینی کنیم و هر سال توقع داشته باشیم به قطر شعر انقلاب بیافزاییم. لذا من از نظر موضوعی دوره موضوعات انقلاب را آغاز شده و تمام شده میبینم. مثل دوره مشروطیت، تمام شدن هم به منزلهی نابود شدن و کنار رفتن انقلاب نیست. مقصود این است که این موضوعات تاریخ انقضاء دارد، ما چیزی به نام شعر انقلاب داریم. ولی شاعر امروز ما وقتی شعر میگوید شعر انقلاب نمیگوید بلکه شعر در حوزههای عاطفی و معرفتی میسراید.
در واقع شما شعر انقلاب اسلامی را مربوط به یک واقعه زمانمند و مکانمند تاریخی میبینید تا یک گفتمان معرفتی یا جهانبینی خاص؟
بله این گونه است. اما این نکته را هم ناگفته نگذاریم، گروهی برای اینکه سعی کنند فضای بحرانی شعر انقلاب را بازسازی کنند، کاریکاتوری از بحران میسازند. بر فرض مثال، جریانی تمامیتخواه فضای دیروز را بازسازی میکند و براساس تفسیری که از فضای سیاست عرضه میکند دوره انقلابی را دوباره باز تولید میکند، مثل حق و باطل و نفاق و فتنه و غیره. این صحنهسازیها نمیتواند تداوم شعر انقلاب باشد.
من فکر میکنم پروسه نقل موضوعات تاریخی انقلاب اسلامی در ادبیات حداقل در حوزه شعر به صورت عام تمام شده است. هرچند یکی از شکوهمندترین دورههای تاریخی ملت ایران بود و راجع به آن شعر هم گفته شد و بازسازی معنوی توسط شعر صورت گرفت ولی تا به امروز کشاندن آن و برای شعرای انقلاب اردوگاه قائل شدن و قرنطینه کردن بعضی از شعرا تحت عنوان شعرای انقلاب و جایزه دادن مکرر به آنها و منفک کردنشان و توقع داشتن از آنها که پابهپای بیانیههای سیاسی شعر بگویند کار عبثی است.
به جای خوبی در بحث رسیدیم با این حساب به نظر شما آیا اصلاً هر جریان شعری خاصه جریان شعر انقلاب اسلامی، با قید انقلاب که انتقادی بودن را تداعی میکند، میتواند نهادمند باشد. اصلاً شعر انقلاب اسلامی میتواند شعری نهادی باشد؟
نه. چون شعر انقلاب از دل جنبشهای مردمی و شعارهای انقلاب برخاست. بنابراین شعری که از زاویه دید مردم خلق شد نمیتواند در نهادها جاسازی شود. من معتقدم شعر انقلاب مادامی شعر انقلاب است که خاستگاه آن مردم باشند، مردمی که انقلاب کردند. خاستگاه شعر انقلاب بناست تودههای مردم باشند نه نهادهای دولتی.
از نظر شما یکی از المانهای اصلی جریان شعر انقلاب دغدغهی مخاطب داشتن و مردمی بوده است؟
بله. مردمی بودن یعنی با جمع کثیر مردم بودن، یعنی با عقل عمومی حرکت کردن که یک عقل فعال و معلوم است و معمولاً کمتر اشتباه میکند و اگر بگوییم که اشتباه میکند، توهین به یک ملت کردیم.
به عنوان سوال آخر آیا شما خود را جزو شعرای انقلاب اسلامی میبینید؟ یعنی آیا خود را منتسب به این جریان میدانید؟
قضاوت من مهم نیست. مهم این است که تاریخ ما را چگونه ارزیابی کند. اگر من به عنوان شاعر، فقط به آرمانها بپردازم و معیشت مردم را رها کنم احساس خیانت میکنم. لذا مثل من خیلی از دوستان هر وقت مردم از این لحاظ در تنگنا قرار گرفتند این سختی را در شعر خود منعکس کردند.
من در سال 65 در اوج جنگ شعری دارم که گفتهام: «راستی چه میکنید/ نان هنوز هست؟/ جسمتان که سالم است،/ جان هنوز هست؟ روی شانههایتان که ساحل من است/ از غرور صخرهها نشان هنوز هست؟..»...
همان موقع هم نگاهم به موضوع معیشت مردم این گونه بوده امّا آن نگاه آرمانگرایانه را هم از دست ندادهایم. من فکر میکنم این دو جهت موضوعی باید حفظ شود وقتی تبدیل به یک شاعر یکسویه آرمانگرا شدیم دیگر متوجه چیزی نخواهیم شد و اینگونه میشود که مردم زیر بار فشار اقتصادی هستند و ما همچنان از آرمانها و ارزشهای تعریف شده، میگوییم. در نهایت من فکر میکنم شعر انقلاب خاستگاه مردمی دارد و تا زمانی زنده است که به این خاستگاه و دغدغههای اصلی مردم وفادار باشد.
بخش ادبیات تبیان
منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران