تبیان، دستیار زندگی
سردار سرلشکر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سردار سرلشکر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

تولد و كودكي

به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانواده‌اي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در حوالي ميدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدينش به عشق و محبت اباعبدالله‌الحسين(ع) و از باب تيمن و تبرك، نام «غلامحسين» را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگي در سفر كربلا او راه همراه خود بردند.

پدرش كه در تربيت وي، جديت زيادي داشت از همان طفوليت او را با خودبه مسجد و هيات و مراسم عزاداري سرور شهيدان مي‌برد. اين حضور معنوي باعث شد كه او در آن ايام عضو فعال و موثر هيات نوباوگان محبان‌الحسين(ع) گردد.

غلامحسين دوره دبستان را در مدرسه مترجم‌الدوله و دوره متوسطه را در دبيرستان مروي تهران به پايان رساند.

فعاليتهاي قبل از انقلاب

شهيد باقري همزمان با تحصيل، در كلاسهاي حديث و مباحث مربوط به حضرت صاحب‌الزمان(عج) كه در مسجد صدريه داير مي‌گرديد، شركت مي‌كرد. از كلاس سوم دبيرستان فعاليت فرهنگي خود را با ايجاد كتابخانه دراين مسجد، به همراه تني چند از همفكرانش شروع كرد و در راستاي كسب آگاهيها و رشد فكري خويش، ضمن مطالعه و تحقيق پيرامون مباحث مذهبي، جلسات سخنراني را در جمع دوستانش برگزار مي‌نمود.

در سال 1354 پس از اخذ ديپلم رياضي، در رشته دامپروري دانشكده كشاورزي شهر اروميه تحصيلات عالي خود را آغاز كرد. در اين ايام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام يافته در زمينه مسائل اسلامي، با سخنراني در جمع دانشجويان و برقراري كلاسهايي در زمينه اصول عقايد براي دانش‌آموزان مدارس، فعاليت مذهبي خود را دنبال مي كرد و بارها با بعضي از اساتيد غربزده كه فرهنگ اسلامي را انكار و مظاهر منحط غربي را ترويج مي‌نمودند، به بحث مي‌نشست و ماهيت آن فرهنگ و عوامل غربزده را افشا مي‌كرد. از اين رو، وي به عنوان يك عنصر مذهبي و فعال حساسيت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگيخته بود، كه در نهايت به دليل اين فعاليتها پس از يك سال و نيم تحصيل، از دانشگاه اخراج گرديد.

در اين ايام در جواب يكي از نزديكانش كه به او گفته بود: تو يك سال و نيم از عمرت را بي‌خود تلف كردي. پاسخ مي‌دهد: من وظيفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم براي كسب مدرك نبود، بلكه براي رشد خودم بود و مي‌خواستم كه ديگران را هم به صحنه بياورم.

شهيد باقري در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازي اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي در پادگان جلديان نقده به ايلام منتقل گرديد.

در دوره كوتاه خدمت سربازي با توجه به آشنايي كه با مسائل اسلامي داشت به ارشاد و هدايت فكري سربازان پرداخت و همزمان با علماي شهر ايلام از جمله آيت‌الله صدري (امام جمعه قبلي ايلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ايشان اطلاع مي‌داد. به دنبال اين فعاليتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وي از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده يك افسر جزء به كار گماردند.

نقش شهيد در پيروزي انقلاب

همزمان با گسترش انقلاب اسلامي و فرمان حضرت امام خميني(ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازي را رها كرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پيوست و به صورت تمام وقت در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي به فعاليت پرداخت.

به هنگام تشريف فرمايي حضرت امام خميني(ره) به ميهن اسلامي، در فعاليتهاي كميته استقبال شركت چشمگيري داشت و به دليل برخورداري از آموزش نظامي، به همراه ساير اعضاي خانواده و دوستانش در تصرف كلانتري 14 و پادگان ولي‌عصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزي داشت.

حضور در جبهه‌هاي دفاع مقدس

تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي كشور اسلامي و آغاز جنگ تحميلي، نقطه عطفي در زندگي شهيد باقري بود. با احساس تكليف در دفاع از اسلام و ميهن اسلامي بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عده‌اي از برادران پاسدار راهي جبهه‌هاي جنوب شد و تا آخرين لحظه حيات، در اين سنگر باقي مانده و در بسياري از صحنه‌هاي پيروز دفاع مقدس حضور فعال و تعيين كننده داشت.

عمده عناوين فعاليتهاي وي در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:

تاسيس و راه‌اندازي واحد اطلاعات و عمليات رزمي

شهيد باقري از ابتداي ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پايگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستيابي به اطلاعات مناسب از موقعيت دشمن، به جمع‌آوري نقشه‌ها و پياده كردن وضعيت مناطق عملياتي روي آنها، اقدام كرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتي، جهت كسب اطلاع دقيق از دشمن.

معاونت ستاد عمليات جنوب

شهيد باقري به دليل لياقت، شجاعت و شهامتي كه داشت در دي ماه سال 1359 به عنوان يكي از معاونين ستاد عمليات جنوب انتخاب شد و در شكست محاصره سوسنگرد، فرماندهي عمليات امام مهدي (عج)، فتح، ارتفاعات الله‌ اكبر و دهلاويه نقش به ‌سزايي داشت و همه اين نبردها در شرايطي اجرا مي‌شد كه عمليات منظم نيروهاي خودي با مشكل مواجه شده بود و اغلب بدون نتيجه مي‌ماند، همه تلاش شهيد باقري و برادران سپاه اين بود كه ثابت كنند مي‌توان دشمن را شكست داد. با بركناري بني‌صدر و با توجه به شرايط سياسي آن زمان، در اجراي عمليات فرماندهي كل قوا شركت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحيم صفوي هدايت عمليات را به عهده گرفت و در اين عمليات به عنوان فرماندهي لايق و كاردان شناخته شد.

فرماندهي محور دار خوين در عمليات ثامن ‌الائمه (ع)

شهيد باقري كه فرماندهي محور دارخوين را به عهده داشت، در عمليات شكست حصر آبادان در طرح‌ريزي، سازماندهي و كسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش موثري داشت.

معاونت فرماندهي عمليات طريق‌ القدس

در عمليات طريق ‌القدس كه براي اولين بار قرارگاه مشترك بين سپاه و ارتش تشكيل گرديد، شهيد باقري به عنوان معاونت فرماندهي كل سپاه در قرارگاه فرماندهي عمليات مشترك حضور يافت و در شناسايي محورها و تحليل و پيش‌بيني حركتهاي دشمن و پي‌گيري مسائل رزمي نقش مهمي را ايفا نمود.

شهيد باقري در اجراي مرحله اول اين عمليات سه شبانه روز بيدار بود و در آماده‌ سازي مرحله دوم عمليات، به دليل خستگي مفرط، شب هنگام طي تصادفي بشدت مصدوم شد و به بيمارستان منتقل گرديد.

برادر شهيد در اين مورد مي‌گويد:

در بيمارستان در لحظاتي كه معلوم نبود زنده مي‌ماند يا خير و با اينكه به سختي سخن مي‌گفت مي‌پرسيد: پل سابله كارش به كجا كشيد؟

بشدت به فكر عمليات و نگران آن بود. با اينكه يك ماه دستور استراحت مطلق پزشكي به او داده بودند، پس از يك هفته، بيمارستان را ترك كرد و به ستاد عمليات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شديد، به فعاليت خود ادامه مي‌داد.

پس از عمليات موفق طريق‌ القدس، دشمن بعثي دست به يك حمله در تنگه چزابه زد، شهيد باقري با وجود ضعف جسمي، تلاش زيادي براي تثبيت اين نقطه استراتژيك و مهم به عمل آورد و با استقامت عجيبي چندين شب متوالي و بدون لحظه ‌اي استراحت، به هدايت عمليات پرداخت و حتي در يك مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شد و تپه‌اي را كه 400 نفر از نيروهاي دشمن روي آن مستقر بود و بر نيروهاي خودي تسلط داشت به تصرف درآورد.

- فرماندهي قرارگاه نصر در عمليات فتح‌المبين، بيت‌المقدس، رمضان

1 – فتح ‌المبين:

قبل از شروع عمليات، شهيد باقري با تجزيه و تحليل اطلاعات واصله، تمام واحدهاي اطلاعاتي را در راستاي اهداف اين عمليات توجيه و وظايف هر يك را مشخص كرد.

با توجه به وسعت منطقه عمليات، چهار قرارگاه براي كنترل و هدايت عمليات مشخص گرديد.

جناح شمالي منطقه، حساسترين محور عمليات بود. به دليل اين اهميت و حساسيت، شهيد باقري به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترك ارتش و سپاه) در اين جناح انتخاب گرديد. ضمن اينكه در قرارگاه مركزي كربلا نيز در كنار فرماندهي كل عمليات (سردار محسن رضايي) به عنوان مشاور عمليات و مسئول اطلاعات، فعاليت بسيار موثري داشت.

در مرحله اول عمليات فتح ‌المبين، قرارگاه نصر با موفقيت كامل به اهداف خود رسيد و در مرحله دوم عمليات، با اصرار و تاكيد شهيد باقري تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبي‌خات) از محور قرارگاه نصر انجام پذيرفت كه پس از موفقيت و استقرار نيروهاي خودي، دليل اصرار شهيد باقري كشف گرديد.

2 – بيت ‌المقدس

بلافاصله پس از عمليات فتح‌ المبين آماده‌ سازي عمليات بيت ‌المقدس آغاز گرديد.

شهيد باقري ضمن تلاش براي هماهنگي واحدهاي اطلاعاتي در طرح‌ريزي عمليات نيز حضور داشت و مي‌گفت: لزومي ندارد ما مستقيماً وارد شهر خرمشهر شويم، بلكه بايد دشمن را دور بزنيم و عقبه او را ببنديم تا شهر خود به خود سقوط كند.

با اينكه نظرات ديگري هم براي چگونگي آزادي خرمشهر وجود داشت، اهميت و تاكيد او پس از فتح خرمشهر آشكار شد.

در اين عمليات شهيد باقري به عنوان فرماندهي قرارگاه نصر، در اجراي عمليات نقش موثري را ايفا كرد.

از هدفهاي عمده اين قرارگاه، خرمشهر و تامين مرز شلمچه و شرق بصره بود.

پس از دو مرحله عمليات موفقيت‌آميز، در مرحله سوم عمليات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحيه شلمچه، مزدوران بعثي را مستاصل و مضمحل كرد و شهر خرمشهر نيز آزاد گرديد.

3 – رمضان

پس از عمليات بسيار موفق بيت ‌المقدس، طرح‌ريزي و آماده ‌سازي عمليات رمضان آغاز گرديد.

در اين عمليات شهيد باقري همچنان در مسئوليت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عمليات رمضان اين قرارگاه نقض عمل كننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتياط پيش‌بيني شده بود، ولي با روحياتي كه شهيد باقري داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همكاري جدي و فعال با فرماندهي آن، در مراحل بعدي عمليات رمضان به علت پاتكهاي بسيار شديد و سنگين دشمن بعثي، قرارگاه نصر نقش بسيار موثري در دفع آنها و حفظ مواضع خودي داشت تا جايي كه شهيد باقري جهت كنترل دقيقتر و تقويت روحيه رزمندگان، مقر تاكتيكي قرارگاه نصر را پشت خاكريزهاي خط مقدم مستقر كرد و تا تثبيت شرايط، در همانجا حضور داشت.

ويژگيهاي برجسته شهيد

اتكال شهيد باقري به خداوند تبارك و تعالي بسيار بالا بود و در سايه اين توكل، اطمينان و استقامت عجيب وي بخوبي مشهود بود و در سخت‌ترين شرايط و حساسترين موقعيتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردي، با تدبير عمل مي‌كرد.

او عشق و علاقه عجيبي به اهل بيت (ع) و آقا امام زمان (عج) و امام خميني (ره) داشت.

شهيد باقري بي‌ريا و بي‌تكلف در مصائب امام حسين (ع) مي‌گريست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه كتاب ارشاد شيخ مفيد و مقتلهاي حادثه كربلا داشت.

استعداد و خلاقيت شهيد باقري با توجه به كمي سن و تجربه وي، بسيار قابل توجه و مورد تحسين بود.

يكي از برادران رده بالاي سپاه (و با سابقه در جنگ) چنين مي‌گويد:

با اينكه من دو سال از او بزرگتر بودم ولي به جرات مي‌توانم بگويم افكار او دو سال از من بالاتر بود.

شهيد باقري همواره با هوشمندي و ذكاوت خويش شرايط رزمي و عملياتي را پيش‌بيني و تحليل مي‌كرد و در كنار آن با قدرت بالاي فكري، راههاي كار و طرح‌ريزي عملياتي خود را ارائه مي‌نمود و بدون هراس از مشكلات، به فعاليت و تلاش در اين زمينه مي‌پرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتواني نداشت، بلكه همواره نسبت به برتري نيروهاي خودي بر دشمن با اطمينان صحبت مي‌كرد.

قاطعيت و قدرت تصميم‌گيري شهيد باقري به عنوان يك فرمانده لايق و موفق چشمگير بود و در مراحل بحراني و شرايط سخت با جرات كامل ضمن حفظ آرامش و خونسردي، نظر لازم و موثر را ارائه و در اين باره تصميم‌گيري مي‌كرد.

يكي از فرماندهان نظامي ارتش كه با وي همكاري مشترك داشت مي‌گويد:

در مرحله‌اي از عمليات بيت‌ المقدس يكي از يگانها در شرايط سختي در مقابل پاتك دشمن قرار گرفته بود كه فرمانده آن واحد در تماس اعلام كرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بيشتري خواهيم داشت.

شهيد باقري در پاسخ گفت:

در مقابل دشمن بايد مقاومت كنيد و مسئوليت تلفات را هم من به گردن مي‌گيرم.

كادر سازي و تربيت نيرو از خصوصيات بسيار بارز شهيد باقري بود. اهتمام زيادي به رشد و ارتقاي همراهان و همكاران خود داشت. در تربيت كادرهاي واحد اطلاعات و عمليات بسيار پرتلاش بود و در اين زمينه آموزشهاي نظري و عملي را توام مي‌كرد. بيش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار كرد كه بعدها اين برادران در واحد اطلاعات – عمليات تيپها مسئوليتهاي مهمي را عهده‌دار شدند.

توجه به هماهنگي و وحدت نيروهاي رزمي از ديگر خصوصيات اين شهيد بزرگوار بود كه تجلي آن در هدايت عمليات – خصوصاً عمليات مشترك ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترك نصر) – مورد تاييد فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثير خصوصيات اخلاقي و عمل اين شهيد قرار مي‌گرفتند، بخصوص در مقطعي كه ايشان به عنوان نماينده سپاه در شوراي عالي دفاع شركت مي‌كرد.

شجاعت و شهامت شهيد باقري بسيار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اينكه يك مسئول رده بالاي نظامي بود، ولي همراه عناصر اطلاعاتي در شناسايي‌ها شركت مي‌كرد. در صحنه‌هاي رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضي از موارد نيز در پشت خط دشمن حضور مي‌يافت و حتي در هدايت گروهانها و گردانهاي رزمي مستقيماً وارد عمل مي‌شد.

اين شهامت در كلام و گفتار وي نيز تاثير داشت. با تواضع، آنچه را صحيح مي‌دانست بيان مي‌كرد و از نظرات خود دفاع مي‌نمود.

از قدرت بيان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثير قرار داده و به تحسين وا مي‌داشت.

تواضع و فوتني شهيد باقري – با داشتن مسئوليتهاي مهم و اساسي در جنگ – بسيار محسوس بود و هرگز تحت تاثير القاب و عناوين مسئوليتي قرار نمي‌گرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زير دستان) به گونه‌اي بود كه علاقه متقابل نسبت به وي را در آنان ايجاد مي‌كرد.

تا مدتها همسرش نمي‌دانست كه او در جبهه مسئوليت دارد و فرمانده است، در پاسخ به اين سئوال كه در جبهه چه مي‌كند، مي‌گفت: من سقاي بچه‌هاي بسيجي‌ام.

فرازهايي از خاطرات همرزمان شهيد

- پس از عمليات امام مهدي (عج) نگاهم به شخصي افتاد كه سطلي به دست گرفته بود و فشنگهاي روي زمين را جمع مي‌كرد. اين شخص كسي نبود جز برادر باقري كه مي‌گفت:

اينها حيف است و بايد از آنها استفاده كرد.

وقتي راجع به عمليات يا مسائل كاري انتقاد مي‌كرديم با مهرباني مي‌گفت:

بسيار خوب، حالا شما بياييد و كار را در دست بگيريد و درست كنيد، چه فرقي مي‌كند.

در عمليات بيت‌ المقدس وقتي يكي از تيپها در وضعيت دشواري قرار گرفته بود، فرمانده آن در اثر فشار مشكلات مي‌گويد: مگر بالاتر از سياهي هم رنگي هست؟ شهيد باقري پاسخ مي‌دهد:

آري، بالاتر از سياهي، سرخي خون شهيد است كه روي زمين مي‌ريزد، قوه محركه شما خون شهداست.

پس از فتح خرمشهر بارها تذكر مي‌داد:

برادران! مبادا غرور اين پيروزيها شما را بگيرد، خودتان را گم نكنيد، فكر نكنيد ما اين كار را كرده‌ايم، همه‌اش خواست خدا بوده است.

حساسيت عجيبي به انتقال شهدا و مجروحين داشت و مي‌گفت:

ما جواب خانواده‌اي را كه جنازه شهيدش روي زمين مانده چه بدهيم؟!

سرانجام در اثر اين تاكيدها و ضرورت مدنظر قرار دادن حقوق شهدا، مسئول تعاون قرارگاه نيز شهيد شد.

وقتي در ارتباط با جريانات سياسي از وي مي‌پرسند در چه خطي هستي؟ مي‌گويد:

ما در خط ثواب هستيم.

شهيد باقري در مورد نيروهاي بسيجي مي‌گفت:

اين بسيجيها امانتي الهي هستند كه بايد قدرشان را بدانيم و تمام سعي خود را در حفظ آنها بكار بريم. اين بسيجي است كه جنگ را اداره مي‌كند تا زماني كه نيروي ايمان در آنها وجود دارد، جنگ به پيروزي مي‌انجامد.

شهيد باقري همواره به دوستانش مي‌گفت:

تا خالص نشوي خدا ترا برنمي‌گزيند. لذا بايد سعي كنيم كه خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد.

نحوه شهادت

پس از عمليات رمضان در شهريور ماه 1361 كه مقارن با ايام حج بود، در پاسخ به پيشنهاد يكي از دوستانش جهت عزيمت به سفر حج گفته بود:

هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثي در خاك ماست، بروم به خدا چه بگويم؟ وقتي مي‌روم كه حرفي براي گفتن داشته باشم.

چند ماه پس از اين صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طليعه ايام مبارك دهه فجر در حالي كه تعدادي از همرزمان و همسنگرانش به ديدار حضرت امام خميني(ره) شتافته بودند، او براي شناسايي و آماده‌سازي عمليات والفجر مقدماتي به همراه تعدادي از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فكه) در سنگر ديده‌باني مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثي قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهيدان مجيد بقايي، رضواني و ... به لقاء الله شتافت.

آخرين كلامي كه از اين شهيد بزرگوار شنيده شد پس از ذكر شهادتين، نام مبارك امام شهيدان، حسين (ع) بود.

شهيد باقري در همه مدت حضورش در جبهه‌هاي جنگ تنها يكبار، آن هم به مدت پنج روز براي ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان (عج) نام نرگس را براي تنها فرزندش برگزيد.

علاقه شديد به بسيج:

برادر رزمنده‌ حسيني مي‌گويد: تا بچه‌هاي بسيج نان نخورده بودند ايشان نان نمي‌خوردند و تا آب به گلوي بسيجيان نرسيده بود ايشان دست به آب نمي‌زدند. همسر شهيد در مورد علاقه شهيد به بسيجيان چنين مي‌گويد: ايشان بسيجيان را خيلي دوست مي‌داشتند و هرگاه از آنان صحبت مي‌كردند برق خوشحالي در چشمانش پديدار مي‌شد و آن اوائل كه از كارش اطلاعي نداشتيم و مي‌گفتيم در جبهه چه كار مي‌كني مي‌گفت من سقاي بسيجيها هستم. يكي از همرزمان ايشان مي‌گويد: روزي به ايشان گفتم اين بسيجي‌ها خيلي مخلص هستند خيلي شجاع هستند و صداقت دارند بيا براي آنها سخنراني كن. او با دست بر سرش زد و گفت خاك بر سر ما كه مسئول اينها هستیم. ما چطور بياييم براي اينها سخنراني كنيم ما كه صلاحيت نداريم.

عشق به شهادت:

شهيد بزرگوارمان مي‌گفت تا خالص نشوي خدا تو را نمي برد. بايد سعي كنيم كه خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد. به برادران مرتب مي‌گفت كه به بسيجيان بگوييد تا دعا كنند ما هم شهيد شويم. خدا نكند با تصادف يا با مرگ طبيعي و چيزي از اين قبيل بميريم. هنگامي كه در عمليات طريق ‌القدس بر اثر تصادف مجروح شد پس از به هوش آمدن گفت: دعا كنيد تا من بر اثر تصادف نميرم من بايد شهيد بشوم تا گناهانم بخشيده شود. اگر ما با شهادت نميريم در آن دنيا بسيجي‌ها يقه ما را خواهند گرفت. همسرش مي‌فرمايد: بزرگترين آرزويش شهادت بود. به همين علت در تاريخ 24/7/61 كه براي انجام مأموريتي به همراه سردار سرلشكر محسن رضايي به مشهد مقدس و حرم مطهر حضرت علي‌ بن ‌موسي ‌الرضا (ع) مشرف مي‌شوند ايشان كه عاشق اهل بيت (ع) بودند بسيار منقلب مي‌شوند و شهادت خود را از آن حضرت طلب نموده به‌طوري كه در يادداشت دفتر خاطره‌اش آمده تقريباَ تمامي زيارت شب اول طلب فيض شهادت از درگاه خداوند متعال با شفيع قرار دادن حضرت رضا (ع) بود و در يادداشت مي‌نويسد ان‌ شاء الله خداوند از تقصيرات من مي‌گذرد و نام مرا نيز در ليست شهدا مي‌نويسد البته نه با پشتوانه لياقت همچون شهداي ديگر بلكه با وساطت حضرت ثامن الائمه (ع) كه پس از چند ماه از اين واقعه به آرزويش مي‌رسد.

اخلاص:

تمام كارهايش فقط و فقط براي خدا بود. سعي مي‌كرد در كارهايش چه قدمش، چه قلمش، چه بيانش، چه عملش، شائبه‌اي از ريا وارد نشود. مسئوليت داشتن يا نداشتن، مكان خاص بودن يا نبودن فرقي برايش نمي‌كرد. آنچه برايش در درجه اول مهم بود رضايت خداوند تبارك و تعالي بود اينكه اگر فلان كار را انجام دهم يا ندهم ديگران ناراحت يا خوشحال مي‌شوند فرقي برايش نداشت. همين كه خدا راضي باشد كافي بود.

توكل:

روحيه ديگر شهيد توكل بر خداوند بزرگ: همين اعتقاد و تفكر را مي‌توان پايه محكمي براي شجاعت‌ها و جسارت‌هاي آن شهيد عزيز دانست. چون او خوب مي‌دانست كه آنچه در ذهن خالي از حبّ دنيا خطور مي‌كرد الهامي از عالم ملكوت است. توكل او چه در جنگ و جبهه و چه در پشت جبهه و خانواده راهگشاي او بود. جمله معروف او كه فرمود: من سقّاي بسيجيان هستم بي‌ترديد از نهايت تواضع و فروتني او نشأت مي‌گرفت نه اينكه تصوّر شود اين جمله پوششي بوده باشد براي پنهان كردن مأموريت‌هاي نظامي و اطلاعات و عملياتي‌اش بلكه از روح بلند و تواضع ايشان بود.

عاشق حقيقي خاندان عصمت و طهارت:

در منزل هميشه ياد امام حسين (ع) او را به خود مشغول مي‌داشت به عنوان مثال چند ماه قبل از شهادتش علاوه بر مطالعه مستمر كتاب ارشاد شيخ مفيد، شروع به خواندن مقتل‌هاي مختلف كرده و با خواندن عبارات سوزناك آن، بي‌ريا و تكلف مي‌گريست آن هم چه گريستني. در گرفتاري و سختي‌هاي شهيد كه به نظر بن‌بست بود امام زمان را صدا مي‌كرد و به خاطر علاقه شديدشان به آن امام باعث شده كه مورد عنايت خاص آن حضرت قرار بگيرد.

عبادات:

به نماز اول وقت و جماعت اهميت بسياري مي‌دادند به‌طوري كه پس از شهادت يك روز هم نماز بدهكار نبود. هميشه سعي داشت در هر حالي با وضو باشد خصوصاً در پنج يا شش ماه آخر عمر شايد لحظه‌اي را بدون وضو نبوده است.

پرهيز و دوري از غيبت:

از مواضع غيبت بشدت پرهيز مي‌كرد. مرتباَ توصيه‌اش اين بود كه نه شنونده غيبت باشيد و نه گوينده غيبت لذا هرجا غيبت بود محل را ترك مي‌كرد يا برهم‌ مي‌زد و مسير صحبت را عوض مي‌كرد. او در جبهه هرگاه بحثي از خطاي فكري به ميان مي‌آمد. قضاوتي در مورد تفكرات به اصطلاح سردمداران اين خط و آن خط نمي‌كرد و تنها مي‌گفت ما در خط صوابيم.

صفحه اصلی