تبیان، دستیار زندگی
چگونه حضرت خضر (علیه السلام) طفل صغیر را قصاص قبل از جنایت کرده و می کشد (سوره کهف)؟ این شبهه بسیار رایج شده است، لطفاً پاسخ روشن و مستدل ارائه دهید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضرت خضر و کشتن طفل


چگونه حضرت خضر (علیه السلام) طفل صغیر را قصاص قبل از جنایت کرده و می کشد (سوره کهف)؟ این شبهه بسیار رایج شده است، لطفاً پاسخ روشن و مستدل ارائه دهید.

حضرت خضر

یکی از مشکلات اساسی ما در درک و فهم مباحث مختلف [چه آثار ادبی باشد و چه فلسفی، حقوقی یا روایات معصومین (علیهم السلام) و آیات قرآن مجید]، ترجمه و حمل لغات به معانی مصطلح در محاوره خودمان می‌باشد.

به عنوان مثال: هر گاه با واژه «جهاد» مواجه می‌شویم، گمان می‌کنیم که لابد معنایش همان جنگ مسلحانه است و هر گاه با واژه «قتل» مواجه می‌شویم، گمان می‌نماییم که لابد یکی سلاحی (شمشیر یا اسلحه گرم) کشیده و دیگری را به قتل رسانده است و...! در حالی که برای فهم و درک کامل‌تر یک مبحث، باید دقت داشت که واژگان در آن فرهنگ چه معنایی دارند.

حال به موضوع برگردیم و با دقت فرازهای آن را مورد توجه قرار دهیم. آیه مبارکه به شرح ذیل است:

«‌فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیئًا نُّكْرًا * ... وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُۆْمِنَینِ فَخَشِینَا أَن یرْهِقَهُمَا طُغْیانًا وَكُفْرًا * فَأَرَدْنَا أَن یبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا * ... وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِكَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیهِ صَبْرًا‌« (الکهف، 74)

ترجمه: پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند [بنده ما] او را كشت [موسى به او ] گفت آیا شخص بى‏گناهى را بدون این كه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى واقعا كار ناپسندى مرتكب شدى؟! * ... و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مۆمن بودند پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و كفر بكشد * پس خواستیم كه پروردگارشان آن دو را به پاك‌تر و مهربان‌تر از او عوض دهد * ... و این [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه كه نتوانستى بر آن شكیبایى ورزى.

الف - «غلام» الزاماً به معنای طفل صغیر (کودک 5 یا 6 ساله) نیست، بلکه به فرزند ذکور نیز غلام اطلاق می‌شود. حضرت موسی (علیه السلام) نیز در اعتراض می‌گوید: چرا نفسی را بدون آن که نفس دیگری را به قتل رسانده باشد کشتی؟ یعنی قصاص قتل در مقابل قتل است. و بدیهی است که اگر آن فرزند صغیر بود، حتی اگر کسی را می‌کشت، قصاصش قتل نبود. پس ممکن است نوجوانی (در حد تمیز) بوده که به قصاص اعمال گذشته‌اش رسیده باشد.

خداوند متعال بر اساس علم، حکمت و مشیت‌اش، جان را می‌دهد و می‌ستاند. هم حیات بخشی‌اش بر اساس حکمت است و هم جان ستانی‌اش. هم برای اعطای حیات سلسله عللی را حاکم نموده است و هم برای اخذ جان علل و عواملی دارد و ضرورتی هم ندارد که همگان از همه حکمت‌ها آگاه باشند و یا آن که عوامل حتماً از ملائک باشند. روزانه ده‌ها هزار نوزاد به دنیا می‌آیند و ده ها هزار نوازد، طفل یا نوجوان نیز از دنیا می‌روند. بدون آن که ما بدانیم، چرا؟

ب- «قتل» نیز الزاماً با جدا کردن سر از بدن یا خونریزی انجام نمی‌گیرد، بلکه همین مقدار که روح از بدنش جدا شود و به زندگی دنیویش خاتمه داده شود، مصداق قتل خواهد بود.

ج – البته اختلاف اقوالی وجود دارد، اما فرض بگیریم که آن موسایی که با حضرت خضر (علیهما السلام) ملاقات نمود، همان موسای عمران نبی الله و کلیم الله باشد و فرض بگیریم که «غلام» فرزند نابالغ باشد، توجه به نکات ذیل ضروری است:

ج/1 – نظام خلقت و اداره امور عالم بر دو اصل «تکوین» و «تشریع» استوار است. «تکوین» به بودن و پیدایش اطلاق می‌گردد و «تشریع» به بایدها و نبایدهایی که انسان باید رعایت نماید.

نظام تکوینی به خلقت و تدبیر امور تمامی موجودات عالم اطلاق می‌شود که بر اساس علم، حكمت و مشیت الهی ایجاد شده و می‌شود. در این نظام  رابطه علی و معلولی حاكم است و امور عالمیان و از جمله انسان، بر پایه آنها تدبیر و اراده می‌شود که به تعبیر دیگری به آن «قضا و قدر الهی» نیز اطلاق می‌گردد.

اما نظام تشریعی به دستورالعمل‌های الهی به انسان اطلاق می‌شود که رشد آدمی منوط به رعایت و عمل به آنها بر اساس اراده و اختیار است.

پس تولد یا مرگ را می‌توان امری تکوینی لحاظ نمود و حکم قتل یا قصاص امری تشریعی است.

روزی

ج/2 – چنین نیست که این دو امر از یک دیگر مفارقت کامل داشته باشند و هیچ تأثیر و تأثری در یک دیگر نداشته باشند. بلکه باید گفت «تشریع» به خاطر همان «تکوین» است و اثر انجام هر امر تشریعی نیز در تکوین است. چنان چه عمل ارادی به احکام است که انسان را به فلاح و حیات جاوید در مقام قرب الهی می‌رساند.

از این رو بسیار اتفاق می‌افتد که یک عمل تشریعی (مثل نماز، صله ارحام، صدقه، دعا و ...)، تأثیر مستقیمی بر یک امر تکوینی مانند طول عمر می‌گذارد. چنان چه امام صادق (علیهم السلام) فرمودند: «تعداد كسانی كه به واسطه گناهان می‌میرند بیشتر از كسانی است كه به واسطه سرآمدن عمر می‌میرند و تعداد كسانی كه به سبب نیكوكاری زندگی دراز می‌كنند از كسانی كه با عمر اصلی خود زندگی می‌كنند افزون است» (شهید مرتضی مطهری (ره)، مجموعه آثار (1) - تهران، صدرا، چاپ نهم، 1378، ص 405 و 406)

ج/3 – همه امور تکوینی و تشریعی از ناحیه خدا و به امر الهی توسط مأمورین انجام می‌پذیرد، چنان چه حضرات جبرئیل، میکائیل، عزرائیل با جنودشان مأمورین انزال وحی، توزیع رزق و گرفتن جان هستند و یا انبیا و رسل الهی مأمورین ابلاغ شریعت هستند. و البته ما از تمامی مشیت‌ها و مأمورین الهی مطلع نیستیم و الزامی هم ندارد که مأمور اجرای امر الهی حتماً مَلَک باشد. چنان چه حضرت خضر (علیهم السلام) مأمور به امری تکوینی و پایان دادن به عمر آن نوجوان بود و فرمود: «وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» یعنی من این کارها را به میل و امر خود نکردم. بلکه امر الهی را به انجام رسانده‌ام.

ج/3 – در آیات فوق بیان نشده است که حضرت خضر (علیهم السلام) آن نوجوان یا کودک را «قصاص» کرد تا جا داشته باشد سۆال کنیم به چه جرمی؟ بلکه قید «قتل» شده است، یعنی به امر الهی عمرش را پایان داد و پایان دادن به عمر الزاماً قصاص نیست.

فقر

ج/4 – خداوند متعال بر اساس علم، حکمت و مشیت‌اش، جان را می‌دهد و می‌ستاند. هم حیات بخشی‌اش بر اساس حکمت است و هم جان ستانی‌اش. هم برای اعطای حیات سلسله عللی را حاکم نموده است و هم برای اخذ جان علل و عواملی دارد و ضرورتی هم ندارد که همگان از همه حکمت‌ها آگاه باشند و یا آن که عوامل حتماً از ملائک باشند. روزانه ده‌ها هزار نوزاد به دنیا می‌آیند و ده ها هزار نوازد، طفل یا نوجوان نیز از دنیا می‌روند. بدون آن که ما بدانیم، چرا؟

گاهی خدا برای حفظ ایمان یک مۆمن، ممکن است به او رزق فراوان دهد و گاه ممکن است او را در مضیقه معیشت قرار دهد. آری، خداوندی که به بندگان فرمود «شاکر» باشید، خودش اول شاکر است و شکر بنده‌ی مۆمنش را با اصلاح امور و برداشتن موانع از سر راهش به جا می‌آورد، اگر چه ظاهر امر به مذاق ما خوش نیاید.

گاه خداوند حکیم و رحیم برای اصلاح امور امتی و نسل‌های بعدی، ممکن است قوم و امتی را بردارد و قوم و امت دیگری به جای آنها قرار دهد. چنان چه مثال آنها در تاریخ و آیات قرآن کریم بسیار است و نیز به عنوان یک قاعده در نظام تکوین، خطاب به بندگان مۆمنش فرمود:

«‌یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُۆْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ یۆْتِیهِ مَن یشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (المائده، 54)

ترجمه: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید هر كس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مۆمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گرى نمى‏ترسند این فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مى‏دهد و خدا گشایشگر داناست.

«غلام» الزاماً به معنای طفل صغیر (کودک 5 یا 6 ساله) نیست، بلکه به فرزند ذکور نیز غلام اطلاق می‌شود. حضرت موسی (علیه السلام) نیز در اعتراض می‌گوید: چرا نفسی را بدون آن که نفس دیگری را به قتل رسانده باشد کشتی؟ یعنی قصاص قتل در مقابل قتل است. و بدیهی است که اگر آن فرزند صغیر بود، حتی اگر کسی را می‌کشت، قصاصش قتل نبود. پس ممکن است نوجوانی (در حد تمیز) بوده که به قصاص اعمال گذشته‌اش رسیده باشد

لذا امر عجیب یا قابل اعتراضی نیست اگر به وسیله‌ی مأمورش، جان کودکی را به خاطر حفظ ایمان والدین مۆمنش بگیرد یا به آنها فرزند دیگری عطا نماید. تا هم به واسطه این امر ایمان آنها حفظ گردد و هم به واسطه ایمان آنها کودک به آینده گناه آلود نرسد و در جوار رحمت الهی جای گیرد.

یک حکایت آموزنده از ولی امر تکوین و تشریع، امیرالمۆمنین علیه‌السلام

در تاریخ مستند است که وقتی حضرت علی علیه السلام و مالک اشتر در جنگی شرکت می‌کردند، پس از پایان درگیری با هر دشمنی با صدای بلند «الله اکبر» می‌گفتند. این ذکر نه تنها بیان هدف، اخلاص و نیت بود، بلکه خبر دادن از پیروزی و زنده ماندن نیز بود. مضافاً بر این که شمارش تعداد اذکار، گویای شماره کشتگان سپاه دشمن بود.

در یک شب که اطلاعات را با هم تبادل می‌کردند، معلوم شد که تعداد اذکار مالک بیشتر است. سۆال کرد: یا امیرالمۆمنین! یعنی من بیشتر از شما درگیر شده و دشمن را به هلاکت رسانده‌ام؟ [چرا که برای او پیشی از امام در هیچ امری متصور نبود]. امام بدین مضمون فرمود: خیر. بلکه تو به هر دشمنی که غلبه می‌یافتی، او را از دم تیغ گذرانده و می‌کشتی، اما من، به نسل او نگاه می‌کردم و اگر قرار بود از او فرد صالحی بیاید، او را نمی‌کشتم.

اگر خوب تعمق کنیم، در این حکایت و جملات کوتاه، درس‌های بزرگی است. حضرت امیرالمۆمنین  علیه‌السلام آنجا که مأمور به تشریع است، به جنگ کفاری که به محاربه برخاستند می‌رود، جهاد و قتال می‌نماید و می‌کشد، اما آنجا که مأمور به «تکوین» است، از قصاص و قتل او می‌گذرد.

بخش قرآن تبیان


منبع : سایت ایکس شبهه