تبیان، دستیار زندگی
همانا دنیاپرستان چونان سگ های درّنده، عوعوکنان، برای دریدن صید در شتابند، برخی به برخی دیگر هجوم آوردند، و نیرومندشان، ناتوان را می خورد، و بزرگترها کوچکترها را.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهدی صفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دنیا دوست‌ترین قوم جهان !


و مسلماً آن ها (یهود) را حریص ترین مردم به زندگی دنیاخواهی یافت، و حتی حریص تر از مشرکین (تا آنجا) که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالی که این عمر طولانی آنها را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.


دنیا دوستی

«فإنّما أهلُها کلابٌ عاویةٌ، و سَباعٌ ضاریةٌ، یَهِرُّ بَعضُها علی بَعضٍ، وَ یَأکُلُ عزیزُها ذَلیلها، و یَقهَرُ کبیرُها صغیرها. نَعَم مُعَلَّقَةٌ، و اُخری مُهمَلَةٌ، قَد أضَلَّت عُقُولَها، وَ رَکِبَت مَجهولَها. سُرُوحُ عاهَةٍ بِوَادٍ وَعثٍ، لیس لها راعٍ یُقیمُها، و لا مُسیمٌ یُسیمُها. سَلَکَت بهم الدنیا طَریقَ العمی، و أخَذَت بأبصارِهِم عَن مَنارِ الهُدی...»1

شرح گفتار

امیر متّقیان علی (علیه السّلام) در این فراز از نامه ی 31 نهج البلاغه، از حالات دنیاپرست خبر داده و در این باره فرموده است: «همانا دنیاپرستان چونان سگ های درّنده، عوعوکنان، برای دریدن صید در شتابند، برخی به برخی دیگر هجوم آوردند، و نیرومندشان، ناتوان را می خورد، و بزرگترها کوچکترها را. و یا چونان شترانی هستند که برخی از آنها پای بسته، و برخی دیگر در بیابان رها شده، که راه گم کرده و در جادّه های نامعلومی در حرکتند، و در وادی پر از آفت ها، و در شنزاری که حرکت با کندی صورت می گیرد گرفتارند؛ نه چوپانی دارند که به کارشان برسد، و نه چراننده ای که به چراگاهشان ببرد. دنیا آنها را به راه کوری کشاند، و دیدگانشان را از چراغ هدایت بپوشاند.»

سخن گهربار امیر بیان علی (علیه السّلام) بیانگر آن است که انسان در اثر دلبستگی شدید به دنیا کارش به جایی خواهد رسید که غیر از امور مادّی و دنیوی، چیز دیگری در منظرش زیبا و جذّاب جلوه نمی دهد.

او دنیا را همچون قرارگاهی امن و رضایت بخش می بیند که می تواند رفاه و آسایش او را تأمین نماید.

اگر ما نیز بیش از حد نسبت به دنیا از خود دلبستگی نشان دهیم به یقین به همان دردی مبتلا خواهیم شد که قوم ظالم و ستمگر یهود مبتلا شدند و لذا سزاوار است که هرچه سریعتر از مرکب هوی و هوس پایین آمده و چراغ محبت و دوستی دنیا را در خانه ی قلب خود خاموش سازیم، تا از این طریق بتوانیم جایگاه عزّت و سربلندی خویش را در سرای باقی تأمین نماییم

طبیعی است که اگر انسان با چنین دیدگاهی نسبت به دنیا نگاه کند تبدیل به یک موجود منفعت طلبی خواهد شد که تنها به منافع شخصی خویش اندیشیده و در پی کسب منافع مادّی  و امکانات رفاهی سر از پا نمی شناسد و به محض اینکه بوی پول و ثروت، جاه و مقام و سایر امور مادّی به مشامش می رسد همچون حیوان درّنده وحشیانه هجوم آورده و در این مسیر دیگران را زیر چنگال حرص و طمع خویش لگد مال خواهد ساخت.

دنیادوستانی که نظیر ندارند!

پروردگار هستی در میان اقوام و ملل مختلفی که در دنیا وجود دارند، به عنوان سنبل دنیاپرستی و جاه طلبی به سرنوشت تاریک و ظلمانی قوم ستمگر «یهود» اشاره می کند، تا شاید بیدار باشی باشد برای تمام انسان های دنیا دوست و مال پرستی که به غیر از پول و ثروت چیز دیگری را نمی شناسند.

آن یگانه خالق هستی قوم ستمگر «یهود» را چنین معرفی می کند: «وَ لَتَجِدَنَّهُم اَحرَصَ النّاس علی حیوهٍ و مِنَ الذین اُشرکوا، یَوَدُّ اَحَدُهُم لو یُعَمَّرُ اَلفَ سِنَهٍ و ما هُوَ بِمُزَحزِحِهِ من العذاب اَن یُعَمِّرُواللهُ بصیرٌ بما یعملون»؛ 2و مسلماً آن ها را حریص ترین مردم به زندگی دنیاخواهی یافت، و حتی حریص تر از مشرکین (تا آنجا) که هریک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالی که این عمر طولانی آنها را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.

یهود

تاریخ زندگی یهود بیانگر است که آنها در اثر عشق و محبت زیادی که به دنیا داشتند به موجودات نژادپرستی تبدیل شدند که خود را گل سر سبد انسانهای دنیا معرفی می کردند. کج اندیشی آنها در حدّی است که حتّی عقیده دارند خداوند بهشت را برای آنها آفریده و آتش جهنّم با آنها کاری ندارد!

این پندار خودخواهانه درهای حرص و طمع را به روی آنها باز کرده و آنها را به انواع ظلم و جنایت و حق کشی ها آلوده ساخت.

آری یهود در گرایش به دنیا از همه حریص ترند، حریص در اندوختن مال و ثروت، حریص در قبضه کردن دنیا و ... که هریک لکّه ی ننگی در تاریخ زندگی وحشیانه ی آنها محسوب می شود.

امروزه نیز آنها به همین درد خانمانسوز به شکل گسترده تر و شدیدتر مبتلا هستند. آنها برای افزودن به حجم ثروتهای کلان خویش از هیچ جنایتی اِبا ندارند، و جنگ های خونین به راه انداخته اند، و خون بسیاری از انسان ها را به ناحق می ریزند، آتش فتنه و فساد به پا می کنند، همسایگان را به جان هم می اندازند، برای فروش اسلحه و موادّ مخدّر و ثروت اندوزی بیشتر دست به هرکاری می زنند.

آری طبیعت دنیا این گونه است که هر کسی با آن رفاقت کرده و رشته ی قلب و جان خود را به آن گره بزند، عملکردی جز خیانت، حیله گری، غارتگری، قتل و ... را نباید از او انتظار داشت.

امیر متّقیان علی (علیه السلام) در یکی از کلمات دلنشین خویش پیرامون دنیا فرموده است: «دنیا خانه جنگ و غارتگری، تبهکاری و هلاکت، و سر منزل ناآرامی است...» 3

بنابراین اگر ما نیز بیش از حد نسبت به دنیا از خود دلبستگی نشان دهیم به یقین به همان دردی مبتلا خواهیم شد که قوم ظالم و ستمگر یهود مبتلا شدند و لذا سزاوار است که هرچه سریعتر از مرکب هوی و هوس پایین آمده و چراغ محبت و دوستی دنیا را در خانه ی قلب خود خاموش سازیم، تا از این طریق بتوانیم جایگاه عزّت و سربلندی خویش را در سرای باقی تأمین نماییم.

عاقبت دنیادوستی!

حضرت عیسی (علیه السّلام) با مردی سیاحت می کرد. پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند، به دهکده ای رسیدند، عیسی (علیه السّلام) به آن مرد گفت: برو نانی تهیه کن و خود مشغول نماز شد.

تاریخ زندگی یهود بیانگر است که آنها در اثر عشق و محبت زیادی که به دنیا داشتند به موجودات نژادپرستی تبدیل شدند که خود را گل سر سبد انسان های دنیا معرفی می کردند.کج اندیشی آنها در حدّی است که حتّی عقیده دارند خداوند بهشت را برای آنها آفریده و آتش جهنّم با آنها کاری ندارد!

آن مرد رفت و سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت. مقداری صبر کرد تا نماز آن حضرت تمام شد. چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورد. عیسی پرسید: گرده سوم چه شد؟! گفت: همین دو گرده بود. پس از آن مقدار دیگری راه پیمودند و به دسته‌ای آهو برخوردند که یکی از آنها مرده بود.

حضرت عیسی خطاب به لاشه ی آهو گفت: با اذن خدا برخیز. آهو حرکتی کرد و زنده شد.

آن مرد شگفت زده شد و بر زبان کلمه ی سبحان الله جاری نمود. حضرت عیسی (علیه السلام) گفت: تو را سوگند می‌دهم به حق آن کسی که این نشانه ی قدرت را برای تو آشکار نمود، بگو نان سوم چه شد؟! باز جواب داد: دو گرده نان بیشتر نبود. دو مرتبه به راه افتادند، نزدیک دهکده ای بزرگی رسیدند، در آن جا سه خشت طلا افتاده بود، رفیق عیسی (علیه السلام) گفت: این جا ثروت و مال زیادی است. آن جناب فرمود: آری، یک خشت برای تو، یکی از من، و خشت سوم برای کسی که نان سوم را برداشته است. مرد حریص گفت: من نان سوم را خوردم. عیسی (علیه السلام) از او جدا شد و فرمود: هر سه خشت طلا مال تو باشد. آن مرد کنار خشت ها نشست و به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور کردند و او را با سه خشت طلا دیدند، او را کشتند و طلاها را برداشتند و چون گرسنه بودند قرار گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده ی مجاور نانی تهیه  کند تا بخورند.

شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت: نان ها را مسموم می کنم تا آنها بمیرند و آن دو نفر دیگر نیز هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند.

هنگامی که نان ها را آورد آن دو نفر او را کشتند و خود به خوردن نان ها مشغول شدند. چیزی نگذشت که آنها نیز مردند.

حضرت عیسی (علیه السّلام) به هنگام بازگشت، جنازه ی آن چهارنفر را بر سر همان سه خشت طلا دید و فرمود: این است رفتار دنیا با دوستدارانش!4

روده ی تنگ به یک نان تهی پر گردد                 نعمت روی زمین پر نکند دیده ی تنگ

پی نوشت ها :‌

1- فرازی از نامه ی 31 نهج البلاغه، ص531، ترجمه ی محمّد دشتی

2-سوره بقره، آیه 96

3- فرازی از خطبه 191، ص 378، ترجمه محمّد دشتی

4برگرفته از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی؛ نوشته ی محمّدحسین محمّدی، حکایت 306

مهدی صفری      

بخش نهج البلاغه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.