تبیان، دستیار زندگی
وقتی او را برای معالجه نزد پزشک می برند، پزشک با تعجب می گوید: از این پیرمرد عجیب است!این قلب سالهاست که در عشق سوخته و دیگر از او چیزی نمانده است.ایشان بعداً لبخندی می زند و می فرمایند: «پزشک درست تشخیص داد، ولی نفهمید که معشوق من که بود!»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این قلب سالهاست که در عشق سوخته

آیت الله انصاری

وقتی او را برای معالجه نزد پزشک می برند، پزشک با تعجب می گوید: از این پیرمرد عجیب است!این قلب سالهاست که در عشق سوخته و دیگر از او چیزی نمانده است.ایشان بعداً لبخندی می زند و می فرمایند: «پزشک درست تشخیص داد، ولی نفهمید که معشوق من که بود!»

محمد جواد  در سال 1320هجری قمری مطا بق با 1280شمسی در شهر همدان دیده به جهان گشود. او  تحصیلات خود را از8سالگی در همدان آغاز نمود. فقه واصول و اسفار ومنظومه را نزد آقا سید علی عرب نجفی خوا ندند.

طب خمسه ی یونانی را نزد حاج میر زا حسین کوثرهمدانی آموختند ودر طبابت نیز صاحب نظر شدند. با داشتن استعداد بالا توانستند در سن 24سالگی به درجه اجتهاد برسدند.

مدتی نیز در درس آیت الله حایری یزدی شرکت می کنند وسرانجام اجازه نامه اجتهادشان را ایشان و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی وآیت الله خوانساری صادر می کنند.

ایشان که در ابتدا دین را تنها در انجام واجبات وترک محرمات می دانست و هیچ اعتقادی به باطن و روح دین و مسایل عرفانی و حسّی نداشت، خود گرفتار آتش همین عشق شد.

ماجرا چنین است که روزی برایش خبرمی آورند که پیرمردی پیدا شده و از عرفان ومسائل باطنی دم می زند و عده ای هم دور او جمع شده اند.

ایشان که مجتهد محل بود، ناراحت می شود و به سمت آن جمع می رود و پس از ورود و اشتباه خواندن این مسیر، دو ساعت هم استدلال می کند که راه فقط انجام واجبات و ترک محرمات است.

وقتی سخنانش به پا یان رسید، آن پیر مرد روشن ضمیر که خود از اوتاد اولیاء خدا بود، ولی کسی او را نشناخت وهیچ اسمی هم از او نمانده است، سرش را بالا می آورد ونگاهی سوزنده به او می اندازد و می فرماید : «به زودی تو خود آتشی به دل سوختگان عالم خواهی زد!»

محمد جواد از مجلس خارج شده و رفته رفته در خود حالتی احساس می کند و سینه اش گرم می شود. این حالت تا شب ادامه می آبد و وقتی به بستر می رود، در خواب می بیند که جامی از شرابی سرخ را که بر روی آن نوشته شده بود: «العارِفُ فینا کَالبَدر بَین َالنّجوم و کَالجِبریل بَین َالمَلائِکه»

«شخص عارف در نزد ما، مانند ماه است در بین ستارگان و چون جبرئیل است در بین سایر فرشتگان»

به او می نوشانند. از خواب بر می خیزد، در حالی که خود را در آتش عشق شعله ور و در حال سوختن می بیند، عنان اختیار از دست می دهد و از آن پس، سرگردان و بی خواب خور می شود. وقتی کسی را نمی یابد که درد عشق او را درمان کند، رفته رفته از مردم و علما فاصله می گیرد.

می توان گفت که ایشان در مسیر الی الله هیچ استادی نداشتند و مستقیماً توسط خداوند تربیت شده اند.

 این سخن سید العرفاء میرزای قاضی (رحمه الله علیه)است که در شأن آیت الله انصاری فرمود:

«آقای انصاری، توحید را مستقیم از خود خدا گرفته است.»

آنقدر قلبش در آتش عشق سوخت که نتوانست دیگر برای او بتپد. اواخر به بستر می افتد و وقتی او را برای معالجه نزد پزشک می برند، پزشک با تعجب می گوید:

از این پیرمرد عجیب است!این قلب سالهاست که در عشق سوخته و دیگر از او چیزی نمانده است.ایشان بعداً لبخندی می زند و می فرمایند: «پزشک درست تشخیص داد، ولی نفهمید که معشوق من که بود!»

و سر انجام در روز نهم اردیبهشت1339ه.ش در سن59سالگی تن از رفتن باز ماند و خود به تنهایی به سمت لقاء حق سفر نمود.[1]

آیت الله انصاری و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

فرمایشات و توصیه های ایشان در باب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیار شنیدنی و درس آموز است؛فرزند ایشان می گویند:

وقتی اسم حضرت مقابلشان برده می شد یک مرتبه رنگشان بر می گشت ، بر خواندن زیارت آل یاسین تاکید داشتند و می فرمودند:((زیاد به حضرت متوسل شوید تا ایشان تمام مشکلات دنیا و آخرت و سیر و سلوک شما را حل کنند.چون اختیارات ما با اوست.))

کسی که این چنین با شنیدن نام مبارک حضرت متغیر می شوند حتما رابطه ای عمیق با وجود مبارک حضرتش دارد.

شاگردان رده بالا از تشرفاتشان نمی پرسیدند. ولی وقتی رده پایین ترها می پرسیدند، می فرمودند:

در این باره سوال نکنید.

آیت الله سید علی محمد دستغیب می گوید:

«آقای انصاری همدانی ولیّ خداست و ولیّ خدا با خدا حجابی ندارد و آن که بین او و خدا حجابی نباشد، دیگر مگر بین او و امام زمان حجابی هست؟! او امام زمان را همیشه حاضر می بیند.

نه این که خیال باشد، نه! حضور واقعی. یعنی دلش متصل به دل امام زمان(عج) است. وگرنه ولیّ، نمی شود. ایشان سیدها را با نورشان می شناخت. مگر ممکن است او نورانیت آن حضرت را که همه سیدها به برکت او نورانی هستند، نبیند و نشناسد؟ این ها دور و نزدیک ندارند.»

ایشان ادامه می دهد:

« ایشان غیر از این که زیارت عاشورا را زیاد تأکید میکردند، بلکه می گفتند زیارت آل یاسین هم زیاد بخوانید و می گفتند توسل به حضرت کنید و بخواهید که مشکلات دنیا و آخرت و سیر وسلوک شما را بر طرف کنند، چون حضرت، ولیّ عصر است و اختیار ما با اوست. »

آقای اسلامیه در مورد تشرف می گویند:

« من یک بار خودم از ایشان پرسیدم چطور می توان خدمت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؟

گفتند: وقتی حضور و غیبتشان برای شما فرق نکند.

آقای احمد انصاری از پدرشان در باب فرق تشرف و مکاشفه به حضور حضرت رسیدن می گوید:

«ایشان می فرمودند بیشتر آن کسانی که خدمت حضرت می رسند به صورت مکاشفه است و نه مشاهده. می پرسیدیم آقا فرقش در چیست؟ می فرمودند: اگر آن زمان منقضی شد، و دیدید آن اثر باقی است، مشاهده است.

ولی اگر هیچ اثری دستتان نماند، و آن اثر برود مکاشفه است و وقتی که ما با حسرت می پرسیدیم که چگونه به خدمت حضرت برسیم و چکار کنیم؟! می گفتند: این چه سؤالی است می کنید؟ شما می توانید خدمت خدا برسید خدایی که خالق حضرت است، آن که خیلی سخت تر است ولی شدنی است، چرا این را نتوانید؟! » [2]


پی نوشت ها :

[1] کتاب افلاکیان خاک نشین

[2] کتاب در کوی بی نشان ها

منابع:

کتاب افلاکیان خاک نشین

در کوی بی نشان ها

تهیه و فرآوری : احمد اولیایی ، گروه حوزه علمیه تبیان