حکومت از اهم واجبات
محمد بنُ یحیى، عن احمد بن محمد، عن ابنِ محبوبٍ، عن علىّ بنِ ابى حمزةَ، قال سمعت أبا الْحسن موسى بنَ جعفر، علیهما السلام، یقول: إذا ماتَ الْمُۆْمِنُ، بَكَتْ عَلَیْهِ الْملَائِكَةُ وَ بِقاعُ الْارْضِ الّتی كانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْها، و أبْوابُ السّماءِ الّتی كانَ یصْعَدُ فیها بِأعْمالِهِ؛ وَ ثُلِمَ فى الْاسلامِ ثُلْمَةً لا یَسُدّها شَیْءٌ، لأَنّ الْمُۆْمِنینَ الْفُقَهاءَ حُصُونُ الْاسْلامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَها(1)
مىگوید از امام موسى بن جعفر الصادق (ع) شنیدم كه مىفرمود: هرگاه مۆمن (یا فقیه مۆمن) بمیرد، فرشتگان بر او مىگریند و قطعات زمینى كه بر ن به پرستش خدا برمىخاسته و درهاى سمان كه با اعمالش بدان فرامىرفته است. و در (دژ) اسلام شكافى پدیدار خواهد شد كه هیچ چیز ن را ترمیم نمىكند، زیرا فقهاى مۆمن دژهاى اسلامند، و براى اسلام نقش حصار مدینه را براى مدینه دارند.
مفهوم روایت
اینكه مىفرماید: مۆمنان فقیه دژهاى اسلامند در حقیقت فقها را موظف و مأمور مىكند كه نگهبان باشند، و از عقاید و احكام و نظامات اسلام نگهبانى كنند. بدیهى است این فرمایش امام به هیچ وجه جنبه تشریفات ندارد. مثل تعارفاتى نیست كه به هم مىكنیم. من به شما شریعتمدار مىگویم، و شما به من شریعتمدار مىگویید! یا مثل اینكه پشت پاكت به هم مىنویسیم: حضرت مستطاب حجت الاسلام. اگر فقیه كنج منزل بنشیند و در هیچ امرى از امور دخالت نكند، نه قوانین اسلام را حفظ كند، نه احكام اسلام را نشر دهد، نه دخالت در امور اجتماعى مسلمانان كند، و نه اهتمام به امور مسلمین داشته باشد، به او حصن الاسلام گفته مىشود؟ او حافظ اسلام است؟ اگر رئیس حكومتى به صاحب منصب یا سردارى بگوید: برو فلان ناحیه را حفظ كن و حافظ ن ناحیه باش. وظیفه نگهبانى او اجازه مىدهد كه برود خانه بخوابد تا دشمن بیاید ن ناحیه را از بین ببرد؟ یا به هر نحوى كه مىتواند باید در حفظ ن ناحیه جدیت كند؟ اگر بگویید كه ما بعضى احكام اسلام را حفظ مىكنیم، من از شما سۆال مىكنم: یا حدود را جارى و قانون جزاى اسلام را اجرا مىكنید؟ نه. شكافى در اینجا ایجاد گردید. و در هنگامى كه شما وظیفه نگهبانى داشتید، قسمتى از دیوار خراب شد. مرزهاى مسلمین و تمامیت ارضى وطن اسلامى را حفظ مىكنید؟ نه، كار ما دعاگویى است! قسمت دیگر دیوار هم فرو ریخت. شما از ثروتمندان حقوق فقرا را مىگیرید و به نان مىرسانید؟
اینكه فرمودهاند فقها حصون اسلامند یعنى مكلفند اسلام را حفظ كنند، و زمینهاى را فراهم آورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند. و این از اهم واجبات است. و از واجبات مطلق مىباشد نه مشروط
چون وظیفه اسلامى شما این است كه بگیرید و به دیگران بدهید. نه! اینها مربوط به ما نیست. ان شاء اللَّه دیگران مىیند انجام مىدهند! دیوار دیگر هم خراب شد. شما ماندید مثل شاه سلطان حسین و اصفهان (2)! این چه حصنى است كه هر گوشهاى را به قاى حصن الاسلام عرضه بداریم عذرخواهى مىكند! یا معنى حصن همین است؟
اینكه فرمودهاند فقها حصون اسلامند یعنى مكلفند اسلام را حفظ كنند، و زمینهاى را فراهم ورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند. و این از اهم واجبات است. و از واجبات مطلق مىباشد نه مشروط(3). و از جاهایى است كه فقهاى اسلام باید دنبالش بروند، حوزههاى دینى باید به فكر باشند و خود را مجهز به تشكیلات و لوازم و قدرتى كنند كه بتوانند اسلام را به تمام معنا نگهبانى كنند، همان گونه كه خود رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) حافظ اسلام بودند و عقاید و احكام و نظامات اسلام را به تمام معنا حفظ مىكردند.
ما تمام جهات را كنار گذاشتهایم، و مقدارى از احكام را گرفته، خلفاً عن سلف(4)، مباحثه مىكنیم. بسیارى از احكام اسلام جزء علوم غریبه(5) شده است! اصلًا اسلام غریب است. از آن فقط اسمى مانده است. تمام جزاییات اسلام كه بهترین قانون جزایى است كه براى بشر آمده، الان بكلى فراموش شده، و لم یبق الّا اسمه6)
. تمام یات شریفه كه براى جزاییات و حدود مده است لم یبق إلّا قراءته ما قرائت مىكنیم: الزّانیةُ و الزّانى فَاجْلِدُوا كُلّ واحِدٍ مِنْهُما مِاةَ جَلْدَةٍ(7)
ما مكلف هستیم كه اسلام را حفظ كنیم. این تكلیف از واجبات مهم است؛ حتى از نماز و روزه واجبتر است. همین تكلیف است كه ایجاب مىكند خونها در انجام آن ریخته شود. از خون امام حسین (ع) كه بالاتر نبود، براى اسلام ریخته شد. و این روى همان ارزشى است كه اسلام دارد
اما تكلیف نداریم. فقط باید قرائت كنیم تا قرائت ما خوب شود و از مخرج ادا كنیم! اما اینكه واقعیتهاى اجتماعى چگونه است، و جامعه اسلامى در چه حالى است، و فحشا و فساد چگونه رواج پیدا كرده، و حكومتها مۆید و پشتیبان زناكاران هستند، به ما مربوط نیست! ما فقط بفهمیم كه براى زن و مرد زناكار این مقدار حد تعیین شده است، ولى جریان حد و اجراى قانون مبارزه با زنا به عهده چه كسى مىباشد، به ما ربطى ندارد!
مىپرسم یا رسول اكرم (ص) این طور بودند؟ قرآن را مىخواندند و كنار مىگذاشتند و به حدود و اجراى قانون كارى نداشتند؟ خلفاى بعد از رسول اكرم (ص) بنایشان بر این بود كه مسائل را دست مردم بدهند و بگویند با شما كارى نداریم؟ یا به عكس، حدود معین كرده بودند و شلاق مىزدند و رجم مىكردند، حبس ابد مىكردند، نفى بلد مىكردند؟ به فصل حدود و دیات اسلام رجوع كنید، مىبینید همه اینها از اسلام است، و اسلام براى این امور آمده است. اسلام آمده تا به جامعه نظم بدهد، امامت اعتبارى و حكومت براى تنظیم امور جامعه است.
ما مكلف هستیم كه اسلام را حفظ كنیم. این تكلیف از واجبات مهم است؛ حتى از نماز و روزه واجبتر است. همین تكلیف است كه ایجاب مىكند خونها در انجام آن ریخته شود. از خون امام حسین (ع) كه بالاتر نبود، براى اسلام ریخته شد. و این روى همان ارزشى است كه اسلام دارد. ما باید این معنا را بفهمیم، و به دیگران هم تعلیم بدهیم. شما در صورتى خلفاى اسلام هستید كه اسلام را به مردم بیاموزید. و نگویید بگذار تا امام زمان (ع) بیاید. شما نماز را هیچ وقت مىگذارید تا وقتى امام زمان (ع) آمد بخوانید؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است. منطق حاكم خمین را نداشته باشید كه مىگفت: باید معاصى را رواج داد تا امام زمان (ع) بیاید! اگر معصیت رواج پیدا نكند، حضرت ظهور نمىكند! اینجا ننشینید فقط مباحثه كنید؛ بلكه در سایر احكام اسلام مطالعه كنید؛ حقایق را نشر دهید؛ جزوه بنویسید و منتشر كنید، البته مۆثر خواهد بود. من تجربه كردهام كه تأثیر دارد.
پی نوشت :
1 - اصول كافى، ج 1، ص 47، كتاب فضل العلم، باب فقه العلماء. حدیث 3.
2- مقصود حسین اول، فرزند سلیمان اول (- 1135 هجرى قمرى) خرین پادشاه سلسله صفویه است كه شاهى نالایق و بیكفایت بود. وى در 1105 به سلطنت رسید. در زمان او محمود افغان به اصفهان لشكر كشید. سلطان حسین به امید نكه وى از اصفهان صرف نظر كند فرج باد و جلفا را به او تسلیم كرد. اما محمود به اصفهان بیدفاع حمله ورد و ن را تصرف كرد و سلطان بىتدبیر را به قتل رساند.
3 - اگر وجوب یك واجب نیست به چیزى مشروط نباشد، واجب مطلق خواهد بود نسبت بدان چیز؛ مانند: وجوب نماز نسبت به وضوء. و هر گاه وجوب واجب نسبت به چیزى مشروط باشد. واجب مشروط خواهد بود نسبت به همان چیز؛ مانند: وجوب نسبت به استطاعت.
4 - پشت به پشت، سینه به سینه.
5 - علومى كه از نیروهاى فوق طبیعى مكتوم یا اسرارآمیز مىكنند مانند علوم سحر، جادو، جفر، تسخیر ارواح و تسخیر جن.
6 - اشاره است به سخن نبى اكرم (ص) و امیرالمومنین (علیه السلام) كه: سیأتى على امتى زمان لا یبقى من القرن الارسمه و لامن الاسلام الا اسمه... (روزگارى براى امت من خواهد مد كه از قرن جز نشانهاى و از اسلام جز نامى باقى نماند.) بحارلانوار، ج 2، ص 109. كتاب العلم، باب 15، حدیث 14. و نهج البلاغه، حكمت 361.
7 - هر یك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید. (نور 2
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع :
امام خمینی ، ولایت فقیه ، ص 54 – 58