پوستینی که آیتالله بهجت نپذیرفت
حجت الاسلام والمسلمین صدیقی خطیب محبوب جمعهای مذهبی در گفتگویی خواندنی در مجله پاسدار اسلام صحبتهایی شنیدنی و نکاتی جالب درخصوص آیتالله بهجت و مقام معظم رهبری مطرح کردهاند که در ادامه تقدیم شما می شود:
با آیت الله بهجت از چه زمانی آشنا شدید؟
دقیقا یادم نمیآید ولی از همان دورانی که بچه طلبه بودم خدمت آیتالله بهجت، علاقه داشتم. همان ایام یک بار که رفته بودم مشهد، برای آقا یک پوستین خریدم. وقتی برگشتم رفتم درِ خانه آقای بهجت. در زدم، آمد دم در، گفتم: «آقا! من این را برای شما آوردهام».
فرمودند: «اگر روز قیامت، مرا دیدی که وضع بدی دارم، پشیمان نمیشوی که این را آوردی؟ اگر به عنوان یک آدم خوب آوردی، به من نده». از همان جا خلاصه حجت را رساند که اینکه دیگران فکر کنند آدم خوبی هستی فایده ندارد...
ما که افق آنها را نداشتیم، فقط ظواهرشان را میدیدیم. آقای بهجت کلاس دیگری بود، آقای بهاءالدینی مسیر خاص خودش را داشت و در نوع خودش بینظیر بود.
آقای بهجت استاد داشته، استادش آقای قاضی بوده و کار کرده، رفقایشان امثال آقای علامه طباطبایی و دیگران بودند و اهل دستورات و نسخهها و سیر و سلوک بوده است.
اما آقای بهاءالدینی تا آخر عمر اصلاً در این وادیها نه رفت و نه کسی را تشویق کرد که فلان ذکر را بگویند، فلان کار را بکنند. مجالسش خیلی عُرفی و عادی و نشست و برخاستش خیلی مردمی بود. با همه بود و با هیچکس نبود.
آقای بهجت امساک داشت در اینکه همه را بپذیرد یا وقتش را به همه کسی بدهد و علیالدوام مشغول کارهای خاص خودش بود، ولی آقای بهاءالدینی خیلی دستباز بود در اینکه همه را بپذیرد و رفت و آمد کند. هیچ تکلفی، هیچ نوع تقیدی جز قید شرعی در وجود آقای بهاءالدینی مطلقاً نبود.
از کرامات وحالات معنوی آن بزرگوران چه مواردی را در یاد دارید؟
با آقای بهجت هم در طی سنواتی که روضهخوانشان بودیم و خیلی وقتها در خلوتهایشان بودیم، گاهی میرفتم، آقا میآمدند، مینشستند و تحملمان میکردند، ولی یادم نمیآید یک بار چیزی سؤال کرده باشم. معمولاً دوست داشتم خودشان عنایتی بکنند و حرفی بزنند.
من نه چیزی پرسیدم، نه ایشان از این مسائل با ما چیزی مطرح کردند البته گاهی بعضی از کرامتهای دیگران را میگفتند.
آقای بهجت هم یک چیزی را برای همه تکرار میکرد. آقای بهجت یکی قضیه عمروعاص را که موقع مردن، از شدت حسرت انگشت به دهان بود و با آن حال سقط شد، خیلی برای عبرت تکرار میکرد.
دیگر اینکه به همه این کلید را میگفتند که در مسلّمات شرع، به یقینیات خودتان عمل کنید، در غیر یقینیات توقف کنید تا برایتان روشن شود. در بعضی از مواقع این را هم تکرار میکردند، ولی پیش همه نمیگفتند. ایشان حدیثی را اضافه میکردند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(1).
تشرف آیت الله بهاءالدینی به محضر حضرت حجت(عج)
ما یک آقای سجادی در قم داریم که همشهریمان است. هم از مریدهای آقای بهجت بود و هم از مریدهای آقای بهاءالدینی. گاهی هم میآمد و آب و جارو میکرد و خیلی به آقا عشق داشت.
آقای سجادی میگفت: «روزی آقای بهجت آمد عیادت آقای بهاءالدینی. آمد خم شد دست آقای بهاءالدینی را ببوسد، آقای بهاءالدینی دستشان را کشیدند، ولی آقای بهجت با ایشان معانقه کردند. دوزانو نشستند کنار تختشان. مدتی نشستند، همینجوری نگاه میکردند و هیچی نمیگفتند». میگفت شاید یک ساعتی آنجا بود.
یعنی آقای بهجت، می خواستند دست آقای بهاءالدینی را ببوسند؟
بله. آقای سجادی گفت: «من ایشان را بدرقه کردم. وقتی آقای بهجت از در خانه آقای بهاءالدینی آمد بیرون، برگشت نگاهی به درِ این خانه کرد و گفت: همسایههای ایشان ندانستند که با چه کسی همسایهاند، ولی بدانند یا ندانند، برکات حضور حضرت در این خانه به اینها هم میرسد».
بله، خیلی نعمتها را از دست دادیم ما.
رابطه آیت الله بهجت و مقام معظم رهبری
اجمالاً ارادت آقا به آقای بهجت، خیلی سابقه دارد. آقا از ابتدا نسبت به اهل باطن یک کشش خاصی داشته، لذا خیلیها سر راهش قرار گرفتند. مثلاً حضور ایشان در جلسات مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی.
ملاقاتهای مکررشان قبل از انقلاب و در دوره نهضت با آقای بهجت سابقه داشته است.
من خودم به خاطر اینکه علاقمند به آقا بودم و هستم و امیدوارم تا آخر هم خدا ثابتقدم نگهم دارد، گاهی نسبت به بعضی از مقدسین تردید داشتم که اینها نسبت به انقلاب، نظام، رهبری و ولایت سلیقه خاص خودشان را داشته باشند لذا چیزی نمیگفتم و سؤالی نمیکردم، ولی یکی از رفقایمان -که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه میخواند و آقا هم تشویقش میکرد- گفت در جلسهای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر میرسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند.
آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند: «شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم».
معروف است که همان اوایل، ایشان وقتی در حضورشان راجع به جوان بودن و کمسن بودن آقا نسبت به بزرگان دیگر صحبت کردند، ایشان قریب به این مضمون فرموده بودند: همان یکبار که گفتند علی(ع) جوان است برای هفت پشتمان کافی است!
پیشنهاد مرجعیت آقای بهجت را هم آقا به ایشان داده بود.
آقای بهجت در کاغذ کوچکی که معمولاً مصرف نمیشود، چهار شرط نوشته و داده بودند به آقا که: از من تبلیغ نشود. رسالهام باعث نشود از رساله دیگری جلوگیری شود. دو شرط دیگر خاطرم نیست.
یعنی آقا از ایشان خواسته بودند که رساله چاپ شود؟
بله.
پی نوشت:
1ـ «بحارالانوار» ج 68، ص 363؛ «الفصـول المختارة« ج 1، ص 68؛ «إحیاء العلوم« ج 1، ص 63، از طبع دارالکتب العربیّة ـ مصر.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
تهیه و فرآوری: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان