تبیان، دستیار زندگی
اگر به چشمِ راز بنگری، اینجا كه قدمگاه مجاهدان راه خداست، بوسه‌گاه فرشتگانی است كه شگفت‌زده از عظمتی كه در باطن این انسان خاكی یافته‌اند، صلای «لا علم لنا ا‌لاما علمتنا»(١) سر داده‌اند و خدای را بر خلقت حكیمانه‌اش تقدیس می‌كنند. آنچه قرار است در این مطلب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیام‌ بسیجی(قسمت دوم)


اگر به چشمِ راز بنگری، اینجا كه قدمگاه مجاهدان راه خداست، بوسه‌گاه فرشتگانی است كه شگفت‌زده از عظمتی كه در باطن این انسان خاكی یافته‌اند، صلای «لا علم لنا ا‌لا ما علمتنا»(1) سر داده‌اند و خدای را بر خلقت حكیمانه‌اش تقدیس می‌كنند.

پیام‌ بسیجی(قسمت دوم)

قسمت اول

آنچه قرار است در این مطلب بخوانید متن کامل مقاله ای است از شهید آوینی  که با عنوان پیام بسیجی تقدیم می شود.

در كنار آن پلی كه بچه‌ها خود را از زیر آن به جبهه‌ مقابل دشمن می‌رسانند، نخست به آن برادر همافری برخوردیم كه همراه با بسیج به جبهه آمده بود و بعد هم آن مرد خدا، برادر خلیلی را دیدیم كه از سال 59، از كربلای هویزه تا كنون، با آب جبهه وضو ساخته بود. برادر خلیلی برای ما گفت كه دو پسر دارد. یكی از آن دو اسیر زندان‌های عراق است و دیگری علی خلیلی... برادر خلیلی هنوز خبر نداشت كه آن فرزند دیگرش هم در همین عملیات اسیر یا مفقودالاثر شده است. یكی از همرزمان علی خلیلی كه در همان‌جا نشسته بود، آمده بود تا این خبر را به او برساند.

وقتی خود را از زیر پل به جبهه‌ی مقدم نبرد رساندیم، در آن سوی پل، در همان‌جا كه آن بی‌سیم‌چی جوان با چشمانی سرخ‌شده از شدت بی‌خوابی نشسته بود، به برادر غفارنظری برخوردیم. او هم دراز كشیده بود تا كمی استراحت كند. برادر حسین غفارنظری دانشجو و برادر دو شهید است. هنوز نیروهای جایگزین نیامده بودند و آنها كه تمام شب را رودرروی دشمن جنگیده بودند از وقفه‌ای كه در آتش دشمن پیش آمده بود استفاده كرده، استراحت‌ می‌كردند.

عمق جان ما با خاطراتی كه از او داشتیم انس گرفته بود و بار دیگر آنجا، در آن سوی پل، همه‌ی خاطرات همچون بوستانی كه باد بهار بر آن وزیده باشد زنده شد و رایحه‌ی بهشتی گل‌هایش بر مشام جانمان نشست و ما را با خود به معراج عشق برد؛ آنجا كه جز جمال و كمال و صداقت و عشق و ایثار هیچ چیز وجود ندارد و دل‌ها با یاد خدا می‌تپد و مصائب جانگداز با یاد سیدالشهدا (ع) و مصائب او سهل می‌گردد. یادتان هست؟

شأن انسان در ایمان و هجرت و جهاد است و هجرت، مقدمه‌ی جهاد فی‌سبیل‌الله. هجرت، هجرت از سنگینی‌هاست و جاذبه‌هایی كه تو را به خاك می‌چسباند. چكمه‌هایت را بپوش، ره‌توشه‌ات را بردار و هجرت كن. حضرت امام حسین‌(ع) در صحرای كربلا انتظار تو را می‌كشد.

انسان، اگر انسان باشد و به وجدان خویش رجوع كند، ندای سیدالشهدا را از باطن خویش خواهد شنید كه میثاق فطرتش را به او گوشزد می‌كند. خداوند سر و جان را نیز همچون امانتی به انسان بخشیده است تا هر دو را فدای امام حسین كند.

پیام بسیجی اطاعت است، اطاعتی كه از عشق به ولایت برمی‌خیزد. مگر می‌شود كه حضرت امام فرمانی بدهند و ما اطاعت نكنیم؟

پیام بسیجی اطاعت است، اطاعتی كه از عشق به ولایت برمی‌خیزد. تاریخ جهان هزاران سال در انتظار ظهور این جوانان بوده است تا بیایند و امانت ازلی انسان را ادا كنند و آرمان‌های هزاران ساله‌ی انبیا و اولیای خدا را محقق سازند. این بیابان صحنه‌ی تاریخ است و از این جنگ نیز در تاریخ آینده‌ی سیاره‌ی زمین همان‌گونه سخن خواهند گفت كه ما از بدر و حنین می‌گوییم.

ای رمل‌ها، بر سر و روی و موی ما بنشینید و آن روز كه زمین فروخورده‌های خویش را بیرون می‌ریزد و صحرای قیامت مجلای حقایق پنهان خواهد شد، بر ما و آنچه می‌كنیم شهادت دهید.

پیام بسیجی اطاعت است، اطاعتی كه از عشق به ولایت برمی‌خیزد. تاریخ جهان هزاران سال در انتظار ظهور این جوانان بوده است تا بیایند و امانت ازلی انسان را ادا كنند و آرمان‌های هزاران ساله‌ی انبیا و اولیای خدا را محقق سازند. این بیابان صحنه‌ی تاریخ است و از این جنگ نیز در تاریخ آینده‌ی سیاره‌ی زمین همان‌گونه سخن خواهند گفت كه ما از بدر و حنین می‌گوییم

هر چند خیل اسیرانی كه به پشت خط انتقال پیدا می‌كنند روایت از فتح دارد و ظاهر این بیابانِ رملی خبر از شكوه فتح و نصرت خدا می‌دهد، اما باطن خویش را به‌تمامی‌ متجلی نمی‌سازد. اگر به چشم راز بنگری، اینجا كه قدمگاه مجاهدان راه خداست بوسه‌گاه فرشتگانی است كه شگفت‌زده از عظمتی كه در باطن این انسان خاكی یافته‌اند، صلای «لا علم لنا الا ما علمتنا»(3) سرداده‌اند و خدای را بر خلقت حكیمانه‌اش تقدیس می‌كنند. این رمل‌ها قدمگاه مجاهدان راه خدا و صحنه‌ی نبردی است كه برای اقامه‌ی عدل برپا شده است.

صحنه‌ی تخلیه‌ی اسرا هر چند حكایت از پیروزی داشت اما از جانب دیگر سخت تأثرآور بود. این انسان‌ها كه شیطان آنان را به بردگی كشیده است، اگر حق را می‌شناختند و به سخن حق گوش می‌سپردند، می‌توانستند بر همان قله‌ی پرافتخار بلندی قدم گذارند كه مجاهدان راه خدا رسیده‌اند؛ مجاهدانی كه وجودشان بر تارك تاریخ جهان همچون نجمی ثاقب می‌درخشد و در شأنشان آیه‌ی «انی ا‌علم ما لا تعلمون»(4) نازل شده است.

چند قدم آن‌طرف‌تر، برادر خلیلی كه خبر اسارت دومین فرزند خود را نیز شنیده است نشسته، پیشانی‌اش را بر سلاحش تكیه داده و با نفس اماره‌ی خویش می‌جنگد و راستش، جنگ حقیقی همان جنگی است كه اكنون در درون او برپاست. آری، مۆ‌من در دو جبهه می‌جنگد: جبهه‌ی درون و جبهه‌ی بیرون. و جهاد اكبر در جبهه‌ی درونی انسان درگیر است.

عمق جان ما با خاطراتی كه از او داشتیم انس گرفته بود و بار دیگر، آنجا همه‌ی آن خاطرات همچون بوستانی كه باد بهار بر آن وزیده باشد زنده شد و رایحه‌ی بهشتی گل‌هایش بر مشام جانمان نشست و ما را با خود به معراج عشق برد.

خاطره‌ی آن جوان مجروحی كه مقاومت می‌كرد و نمی‌خواست به پشت جبهه منتقل شود و بعد خاطره‌ی برادر خلیلی كه می‌گفت: نه برادر، برای ما هیچ چیز جز دین و ایمان مطرح نیست. هیچ چیز. نه خانواده، نه مال دنیا، هیچ چیز.

برادر خلیلی در جبهه‌ی جهاد اكبر نیز بر نفس اماره‌ی خویش پیروز شد و جبهه‌ی جهاد اصغر را حتی برای یك روز رها نكرد و این است فتح الفتوح

پی نوشت

3. بقره / 32

4. بقره / 30

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع سایت شهید آوینی