صدای ضجّه تاریخ
بر آستانه تمام درها ایستادهای.
نامت، نوازشگر تمام دریچههای دنیاست.
تکیهزده بر عرش، هیچ گاه کسی یارای شناختن اعماق وجودت را نخواهد داشت.
از پشت نخلستانهای کهن، میشنومت؛ نجوای جاریات را بر زبان چاه، های های گریههای شبانهات را در گوش بادهای سرگردان، سکوت ناگزیرت را از لایههای عمیق تاریخ میشنوم.
مثل ابری فشرده بر سجادههای نیایش خویش تکه تکه میشوی؛ باران شدیدتر میشود.
دستت به طاقچههای آسمان میرسد؛ اما هیچ دستی به یاریات نه ...!
کوفه، خواب مظلومیتت را میبیند، هیولای ظلمت بر گرده خاک چنگ انداخته است.
کجایی تا ذوالفقارت، شبهای بیفانوس خاک را بشکافد؟
شقاوت از در و دیوار تاریخ میبارد، زخم چرکین ناسپاسی در خاک دهان باز کرده است؛ کجایی که دستهای عدالتت، شبهای تاریک این حوالی را در هم بریزد؟
کجایی تا صورت درخشان زندگی را از قابهای فرسوده مرگ بیرون بکشی؟
کجایی تا سرنوشتِ چشمهایم را به تو بسپارم؟
بزرگمرد!
هنوز تاریخ، خوابِ گامهای تو را میبیند و هنوز درهای نیمه بسته در بوی نان و خرمای دستهای تو نفس میزنند.
کجایی که ظلمت بر خاک چیره شده است؟
امیرمۆمنان، علی علیه السلام جامع اضداد است؛ فرمانروایی است پرصلابت، درعینحال بردبار، در میدان جنگ، دلاوری کمنظیر و در محراب عبادت، عابدی گریان، با دشمنان قاطع و با یتیمان و بیوهزنان رقیقالقلب، سخاوتمندی بیمانند و سادهپوشی کارگر و کشاورز، حاکمیدانا، قاضیای دادگر و دقیقالنظر
صدای ضجّه تاریخ را میشنوم.
شبهای بیمهتاب، عمیقتر شدهاند، از هر دریچه صدای سکوت و سیاهی طنین انداز شده است؛ کجایی؟
کدام سپیده روشن در چشمهایت عمیق بنگرم تا در خویش فرو بریزم؟
پای کدام نخل ایستادهای و نماز میخوانی؟
دردهای نهانت را در گوش کدام چاه به نجوا نشستهای که صدایت را میشنوم و نمیشنوم؟
در نازکای نور کدام سپیده گام زدهای که خورشید هر طلوع بر پیشانی بلندت میدرخشد، آن گاه قصد نور افشانی میکند؟
در توفانهای داغ میتازم.
تاریخ، دنبال تکیه گاهی چون تو میگردد.
ذو الفقارت را به دست کدام آینهپوش سپردهای؟
راهیام کن به جذبه خویش.
از تو مینویسم و از بهار آویختهام.
نفسی نیست تا فریادی از جگر برآورم.
باید گامهایم را محکمتر بردارم.
هنوز با هر نسیم، عطر تو را میشنوم و صدایت را.
هنوز شبهای یتیمان، به امیدِ دستهای سرشارت از بوی نان و خرما صبح میشود.
لایقم کن به شناختت که بزرگیات آن چنان است که زبان در دهان نمیگردد، به وصف و قلم در صفحات، به شرح.
هنوز تاریخ، خوابِ گامهای تو را میبیند و هنوز درهای نیمه بسته در بوی نان و خرمای دستهای تو نفس میزنند. کجایی که ظلمت بر خاک چیره شده است؟
شانه های زخمی
شانه های زخمی علی علیه السلام به انبان نان و خرما، الفتی دیرینه داشت و ایتام و بیپناهان، با طنین گامهای او مأنوس بودند.
ضربت ابن ملجم، حقیرتر از آن است که فرق اسطورهای چون علی علیه السلام را بشکافد! آن زخم عمیق که سینه عاشقان علی علیه السلام را هزار پاره میکند، جهل و جمودی است که علی علیه السلام را مظلوم عالم کرده است.
امیرمۆمنان، علی علیه السلام جامع اضداد است؛ فرمانروایی است پرصلابت، درعینحال بردبار، در میدان جنگ، دلاوری کمنظیر و در محراب عبادت، عابدی گریان، با دشمنان قاطع و با یتیمان و بیوهزنان رقیقالقلب، سخاوتمندی بیمانند و سادهپوشی کارگر و کشاورز، حاکمیدانا، قاضیای دادگر و دقیقالنظر.
مولا علی علیه السلام دریایی است از خصایص عالی بشری و جامع صفات ممتاز یک انسان برتر و به حقیقت انسانی کامل.
طه حسین درباره حضرت علی علیه السلام میگوید: «من پس از وحی و سخن خدا، سخنی پرجلالتر و شیواتر از سخن ایشان ندیده و نمیشناسم».
جبران خلیل جبران میگوید: «دو طایفه، شیفته روش علی علیه السلام بودند: یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکوسرشتان باذوق».
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
حمیده رضایی