عاملی که انسان را به بندگی خدا می رساند!
اگر توانستید در ماه مبارک رمضان حتّی فکر گناه نکنید، یعنی پروردگار عالم شما را در این ماه برای بندگی انتخاب کرده و این نکته بسیار مهمی است.
حلول ماه بندگی و عبودیّت
این ماه، ماه غفران، ماه برکت، ماه رحمت، ماه انابه، ماه توبه، ماه پذیرش، ماه به غل و زنجیر کشیدن شیاطین، ماه پذیرش استغفار، ماه قبولی اعمال، ماه قبولی طاعات، ماه تبیین عبادات، ماه رسیدن به عبادات، ماه صیام، ماه روزه، ماه تشنگی ظاهری، ماه گرسنگی ظاهری، ماه لب فروبستن، ماه کنترل چشم، ماه کنترل گوش، ماه کنترل زبان، ماه کنترل اعضاء و جوارح، ماه رسیدن به آن بندگی، ماهی که در آن انسان درک میکند که میتواند بنده شود و اعضا وجوارحش را کنترل کند، ماهی که نفس کشیدنش تسبیح است و خوابش عبادت است، ماه قیام، ماه شبخیزی، ماه درک لیالی، ماه انس با لیالی، ماهی که شبش روز است و از روز هم روشنتر است، ماهی که دیگر نه شب دارد و نه روز، نه ساعت دارد و نه روز، بلکه همه لحظاتش، همه دقایقش و همه ثانیههایش، چه در شب و چه در روز، همه عبادت است و ماه خوبیهاست.
این ماه، ماهی در بستر اسم الله است، ماه رسیدن به وجهالله است، ماه رسیدن به عینالله است، ماه همه فضایل و همه صفات و اسماء خداست، ماه جوشن کبیر با آن اسماء بسیار زیبایش است، ماه دعای افتتاح و ماه دعای ابوحمزه است، ماه ادعیه بارزهای است که هر کدام بستر ساز معرفت و عرفان هستند.
قصد اصلی بنده در دعا
یکی از این دعاهایی که عرض کردیم مرکز معرفتشناسی است، دعای ابوحمزه است. هر که با دعای ایوحمزه محشور شد، صددرصد به آن مطالب عرفانی میرسد. این دعا چه فرازهای عجیبی دارد. آغاز عرفان، این دعاست که پر از معارف است.
«و قصدت الیک بطلبتی و توجهت الیک بحاجتی و جعلت بک استغاثتی».
جدّی انسان در دعا چه میخواهد؟ اوّل و آخر دعا این است که انسان در حوائجش جویای خود حضرت حقّ باشد و حضرت حقّ را طلب کند.
اصلاً حضرت حقّ یک مواقعی تنگنا قرار میدهد که ما سمتش برویم و با او حرف بزنیم؛ چون پروردگار عالم میخواهد ما طالبش باشیم. به مشکل میخوریم، یکی مشکل مادی، یکی مشکل فرزند، یکی مشکل درسی، مدام ذوالجلال و الاکرام این مشکلات را سر راه ما قرار میدهد تا به وسیله این مشکلات، طالبش شویم.
پروردگار عالم دوست ندارد ما جایی برویم، دوست دارد همیشه درب خانه خودش باشیم. برای همین یک طوری ما را گرفتار میکند. در این طلب حاجت هم ما اوّل خود خدا را خواستیم، «وتوجهت» توجّه به خود خدا پیدا کردیم، «الیک بحاجتی» و به واسطه این حاجتمان توجّهمان به سوی خدا جلب شد!
لذا این نکته مهم و قابل تأمّل است که ما باید به وسیله ورود به مشکلات طالب حضرت حقّ شویم؛ یعنی وقتی به مشکل برخوردیم، مدام میگوییم: خدا! یعنی چه کسی را طلب کردیم؟ خدا را؛ چون مع-الأسف ما تا به مشکل برنخوریم، خدا نمیگوییم.
چه کسانی مدام خدا! خدا! میگویند؟ آنهایی که رفتند و متّصل شدند. برای آنها چه مشکل باشد و چه نباشد، اصلاً همه چیز خداست و مدام خدا! خدا! میگویند.
اوّل و آخر دعا این است که من و تو قصدمان طلب حضرت حقّ باشد، یعنی خود حضرت حقّ اینطور فرض کرده که ما خودش را طلب کنیم.
پس با توجّه به این نکاتی که گفتم، ما قبل از این که حاجت را بگوییم، خودش را داریم میگوییم امّا حواسمان نیست. مثلاً وقتی گیر میافتیم، دیگر هیچ راهی نداریم، مریضمان را جواب کردند، با خود میگوییم: حالا پیش فلانی هم که در خارج است، میرویم، فلان جا هم که درمان گیاهی است، می رویم، اصلاً هر روزنهای را ببینیم، اقدام میکنیم ولی وقتی دیگر همه آب پاکی را روی دستمان ریختند، درست است که به قصد شفای این مریض دارد میرود امّا اول چیزی که میگوید، این است: خدا! یعنی اوّل ناخواسته او را طلب میکند - چون خواسته، مال اولیاء است و پروردگار عالم میخواهد ما هم به همان خواسته برسیم - و بعد حاجتش را میگوید که این نکته خیلی مهمیاست «وقد قصدت الیک بطلبتی».
در تنگنا انداختن عاشقانه!
وقتی مأنوس و طالب او شدید، دارید چیز دیگری میگویید امّا او را میخواهید. «و توجهت الیک بحاجتی» یعنی پروردگارم موقعی که من حاجت دارم، در حقیقت توجّه من قبل از حاجتم، به سوی توست.
این فراز از دعا باب عجیبی را برای ما باز میکند، ما میگوییم حاجتمان را میخواهیم امّا قبل از عنوان حاجت، حواسمان نیست کجا آمدیم و درب خانه چه کسی آمدیم. اصلاً ناخودآگاه توجّهمان به پروردگار عالم شد و بعد حاجتمان را میگوییم.
پس توجّه ما به پروردگار عالم به واسطه این حاجت است و إلّا اصلاً بحث حاجت نیست، مگر پروردگار عالم نمیتواند بدون درخواست حاجت ما را بدهد؟ مگر خدا نعوذبالله، نستجیر بالله نمیبیند؟ «ان الله بصیر بالعباد» او میبیند و میداند من در چه وضع و مشکلی هستم، میداند گرفتاری من چیست - گرچه گاهی بشر دست به دست هم دادند و گرفتاریها را خودمان درست کردیم «ظهرالفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس» - امّا چرا پروردگار عالم بلافاصله رفع مشکل و نواقص نمیکند؟
برای این که بدون رو دربایستی پروردگار عالم میداند ما آدم نیستیم زود تمامش کنیم و به سمت خدا بیایم، لذا میخواهد این قدر ما را در این مسئله نگاه دارد که خدایی بشویم؛ چون او میداند که ما به خاطر این مشکلات با او هستیم.
لذا پروردگار عالم دوست ندارد ما احساس استقلال کنیم، ما باید عبد شویم. پروردگار عالم میخواهد بگوید: حتّی رسول من هم مستقل نیست، «عبده و رسوله» بنده و فرستاده است. او برای شما پیام آورده و خودش چیزی نیست! گرچه خودش را تا بالا بالاها میبرد و اوج میدهد ولی او هم میگوید: من خودم هیچ کسی نیستم.
گرچه تا آنجا جلو میروند که میفرمایند: جز اسم خدا گفتن، هرچه میخواهید به ما بگویید و هرچه میخواهید راجع به ما فکر کنید، ما فقط خدا نیستیم اما یک چیزی اینجا هست و آن این که پروردگار عالم میخواهد بنده باشی و مال خودش باشی و احساس استقلال نکنی.
پروردگار عالم میبیند ما اینطور نیستیم، برای همین ما را گرفتار می کند. این از باب عشق است! این از باب حبّ است! خدا خیلی ما را دوست دارد.
در مثال مناقشه نیست، دیدید یک کسی بچّه اش را دوست دارد و به او علاقه دارد، لپ بچه را میگیرد و میکشد تا جایی که جیغ بچّه درمیآید یا وقتی میخواهد بوس کند، یک گازی هم از این بچّه میگیرد. او به بچّه علاقه دارد، این طوری احساسات خودش را خالی میکند.
پروردگار عالم احساسات خودش را در سربریدن ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نشان داد. حالا اینجاست که زیر قبّهاش دعا مستجاب است و تربتش شفاست. اوّل هر کسی را دوست داشته باشد، به قتلش میرساند و بعد چنین مقامیبه او میدهد.
این فراز از دعا باب عجیبی را برای ما باز میکند، ما میگوییم حاجتمان را میخواهیم امّا قبل از عنوان حاجت، حواسمان نیست کجا مدیم و درب خانه چه کسی مدیم. اصلاً ناخودگاه توجّهمان به پروردگار عالم شد و بعد حاجتمان را میگوییم
پروردگار عالم دوست ندارد ما جایی برویم، دوست دارد همیشه درب خانه خودش باشیم. برای همین یک طوری ما را گرفتار میکند. در این طلب حاجت هم ما اوّل خود خدا را خواستیم، «وتوجهت» توجّه به خود خدا پیدا کردیم، «الیک بحاجتی» و به واسطه این حاجتمان توجّهمان به سوی خدا جلب شد!
دائمالذّکر شدن؛ عاقبت گرفتاریها
آن ادعیّهای هم که خوانده میشود، خلاصه اش همان خدا! خدا! گفتن است. اصلاً خلاصه تمام دعاها همان گفتن یا الله! یالله! است. تمامش همین است، «وتوجّهت» اصلاً به واسطه حاجتم، توجّهم به سوی تو جلب میشود، تازه میفهمم عجب! چقدر دعا خوشمزه است! چقدر آمدن درب پروردگار عالم زیباست! آن حاجت باعث شد که تازه متوجّه شدم خدا را دارم. یعنی من تا قبل از آن حاجت درب خانه پروردگار عالم نیامده بودم و با اسم پروردگار عالم مأنوس نشده بودم امّا حالا حالم متغیر شد، «وتوجهت الیک بحاجتی»، چقدر زیباست!
استغاثه و پناه بردن همیشگی به خدا
«وجعلت بک استغاثتی» الله اکبر! من پناه جستنم را به درگاه تو استغاثه کردم؛ یعنی این استغاثه من عامل میشود که دائم - چون جعل است - در پناه تو باشم و میدانم به واسطه این استغاثه خودم دیگر در آستان قدس ربوبی وارد میشوم «وجعلت بک»، اصلاً دیگر مال تو هستم «بک»، یعنی میدانم با این استغاثه ای که دارم میکنم، همیشه مال تو هستم.
خدا میخواهد در این ماه مبارک رمضان به ما بگوید: بیا همیشه دیگر برای من باش. شبها استغاثه کن، ناله بزن، فغان کن، یا ربّ یا ربّ بگو، تا دیگر همیشه برای من باشی.
من که هرچه میبینم، میبینم نشد که بعد از ماه مبارک رمضان توجّهم به خدا باشد و این استغاثه دائم، من را برای همیشه متّصل به پروردگار عالم کند. البته در خود ماه مبارک رمضان هم که میگویند شیاطین زنجیر شدند، نفس دون که زنجیر نشده، او من را به گناه وا میدارد. باید به خدا پناه ببریم.
فرآوری : زهرا اجلال
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منابع :
بیانات آیت الله جوادی آملی
بیانات آیت الله قرهی